• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

موزه

fatemeh.ir

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
271
امتیاز
64
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
مدال المپیاد
قبولی در مرحله ی اول المپیاد فیزیک 88
پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

خیلی ممنون! :)

واقعا!!
اصلا به این موضوع که احتمال داره ذوق هنریه من کور بشه دقت نمیکنن!!!!(آدم از فامیل هم باید بخوره آخه؟؟؟؟؟؟ >:( )

این هم یه شعار(شبه شعار)درباب اتحاد و پایداری سمپاد عزیز!

ما بچه هایــــــــــــــ ، ســــــــــــمپااادیــــــــــــــم
همیشه سمپاااادی ، مـــی مااانیــــــــــــــــــم
با هم یک صداااا ، می خوااانیـــــــــــــــــم
با هم یک صداااا
سمپاد خوب ما!
 

chatton

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
41
نام مرکز سمپاد
farzanegan
پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

همه جایی ای سمپاد
که هم آواز تو من
همه ی جان و تنم
سمپادم ...سمپادم....سمپادم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر شهر و استان(2)
همه شاد و خوش و نغمه زنان
به سلامت سمپاد جوان(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه طور بود؟ :D :D
 

atefeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
522
امتیاز
12
نام مرکز سمپاد
خوشبختانه فرزانگان قم!
مدال المپیاد
نمی گم ریا نشه
پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

دیگه دارید رو اعصابم را می رید X-(
من ادبیاتم درحد تیم ملیه
ولی تشخیص می دم اینا که شما می گید
یعنی بردن آبرو هرچی شاعره
توروخدا
جون مادرتون
عمتون
باباتون
و...تون
تمومش کنید
باشه فاطمه؟
خودم برات یه جایزه می خرم
باشه؟
 

chatton

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
41
نام مرکز سمپاد
farzanegan
پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

به نقل از moon like :
دیگه دارید رو اعصابم را می رید X-(
من ادبیاتم درحد تیم ملیه
ولی تشخیص می دم اینا که شما می گید
یعنی بردن آبرو هرچی شاعره
توروخدا
جون مادرتون
عمتون
باباتون
و...تون
تمومش کنید
باشه فاطمه؟
خودم برات یه جایزه می خرم
باشه؟

قرارمون یادت رفت عاطفه؟
چقدر امروز خندیدیم....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ--

وای وای وای سمپاد من کوش
وای وای وای میرم از هوش
تو منو دوست داری؟آره
یادم میاد دوباره
که مغزم تازه کاره...
خارجکی درس بخون...بدو
خودتو لوس نکن....نرو
بیا کنارم بشین و
دستمو بوس کن ....بدو :D :D :D
 

atefeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
522
امتیاز
12
نام مرکز سمپاد
خوشبختانه فرزانگان قم!
مدال المپیاد
نمی گم ریا نشه
پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

خب مثه این که شتون استعداد بیشتری نسبت به فاطمه داره
عالیه
از این شعرای باب طبع من بازم بگو
دیگه تن هیشکی توگور نمی لرزه :D
 

fatemeh.ir

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
271
امتیاز
64
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
مدال المپیاد
قبولی در مرحله ی اول المپیاد فیزیک 88
پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

خب دوستان این هم یه شعار دیگه در باب پایداری سمپاد جاودان!

اـــــــــــــی ســـــمپااااد،اــــــــــــــی ســـمپاااد

ما با هم متّحد میشویـــم                 تا کنیم مرکزت را آااااباااد
درود درود درود
درود  بر اژه اـــــــــــــی

که البته یه کمی تو اوون قسمت"تاکنیم..."سخت خونده میشه!که باید دقیقا مثل آهنگ خودش خونده بشه(میشه!!)


در مورد اینکه من دیگه از اینا بگم یا نه هم باید بگم:شرمنده،فامیل عزیز چون تازه یه پایه پیدا کردم! (;
 

chatton

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
41
نام مرکز سمپاد
farzanegan
پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

قربونت برم عاطفه...استعدادم داره شکوفا میشه یواش یواش (;
 

chatton

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
41
نام مرکز سمپاد
farzanegan
پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

من و فاطمه میخوایم یه گروه را بندازیم...فاطمه بشه تک خوانش...با ریتم لوس آنجلوسی بخونه :D :D :D
 

ali_masjedi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
137
امتیاز
49
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتي كاشان
پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

پيشنهاد مي كنم شعر اهل سمپادم رو هم نگاهي بندازين بهش!
 

chatton

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
41
نام مرکز سمپاد
farzanegan
پاسخ : پاسخ : ورژن جدید شعرهای ای ایران(ای سمپاد!)

به نقل از من تيزهوش :
پيشنهاد مي كنم شعر اهل سمپادم رو هم نگاهي بندازين بهش!

اون که محشر بود....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح که از خواب پا میشه
جلو میزش میزش میخ میشه
دست میکنه تو پریز
موهاش مثل سیخ میشه


بقیش به عهده ی فاطمه :D....با ریتم لوس آنجلوسی بخونه که من شیفتشم :D (;
 

TnT

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
877
امتیاز
996
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ارومیه
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
علوم پزشکی ارومیه
رشته دانشگاه
پزشکی
اینستاگرام
پاسخ : بعضی وقتا!

ولی به نظر من هر جور باشه چیزای مهم باز هم مهمن . حتی زمانی که بهشون فکر نمی کنیم ...
 

baroon

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
750
امتیاز
578
نام مرکز سمپاد
یه زمانی فرزانگان تهران بودم!
شهر
تهران
دانشگاه
ولیعصر
رشته دانشگاه
معماری
اخرين اواز تنهايي

كوچه ي اول
اي غريب سلام
چندي است از خود بي خبرم گذاشتي
اما...
حال من خوب است
حال پرندگان كوچك قفس هم خوب است
ملالي ندارند الا ازادي!
پروانه هاي باغچه هم سلام ميرسانند
گل ها و درخت ها هم
اگر از دل بخواهم گفتن ;
خوب نيست
اندك زماني است كلامش سرد شده
نگاهش بي نهايت
واي كه صدايش از هميشه غمگين تر
ولي هر چه بود گذشت
حال كه تو اينجايي
بگذار تا بگذريم .





كوچه ي دوم

خب....!
حال صحبت كن
از هر چه گذشت
از هر چه داري
كي بودي ؟ چه كردي؟
نيلوفران و پيچكان منتتظر بودند
غنچه ها
به اميد امدن تو
انتظار گل شدنشان پژمرد
پرنده ي كوچك دلم پرهايش ريخت.
پس بگو...... بگو كه از اين پس;
نه حرفي از خداحافظي خواهي زد
نه مقصودي در وجودت رخنه خواهد كرد
تنها تو

و جان و دل پرپر من..................







كوچه ي سوم
دو كوچه است كه من سخن مي گويم
و تو تنها :
به گوش دادن بسنده كرده اي
و به ديدن.
چرا با چشمانت همه چيز را مي بلعي؟!!
مگر ديده ي عاشق تو
اينها را فراموش كرده؟!!
چرا اينگونه مرا مينگري؟
مگر چه چيز عجيبي در چهره ام يافتي؟
مگر
من همان نيستم كه گفتي؟
بهترينم
خوبترينم
چگونه به تو ثابت كنم ؟
من همانم
ولي تو همان روياي من نيستي!




كوچه ي چهارم
گفته بودند زنان پر گويند
اما نه; مثل من
مثل اينكه من با همه فرق دارم !
چون سكوت تو,
مرا بيشتر وادار به سخن مي كند
و من همين طور صحبت ميكنم ...
ولي
به تو گفته بودم
وقتي سخن نگويي
حس مي كنم از ياوه هاي من سير نشده اي!!
اما
من انقدر ميگوييم
كه فرياد زني "بس است"
ولي يقين دارم
اين
ارزو را به گور خواهم برد
اي صبور من .






كوچه ي پنجم
جوي زيبايي است
بوي زيبايي است
ماه زيبايي است
و
شب زيبايي است
......... اصلا همه چيز زيبا است
اما چرا شاعر فقط
شب ها شاعر ميشود.
و ديوانگان تنها
شب ها عاقل ميشوند.
و پرچونگان
شب ها ساكت.....؟
و من شبها ;

هم شاعر ميشوم
هم عاقل
هم ساكت!!!




كوچه ي ششم
ميخواهي از درونم بگويم؟
باشد......
سلام كودك نزاده ي من
حالا نوبت توست كه به خواب برمت
و به روز رسانمت
لالايي بلد نيستم
اواز هم !
اما اگر ميدانستي
او چقدر مهربان است
و چقدر تو را دوست دارد
هيچ گاه از اين نگران نميشدي
" كه چقدر بدم " !
هيس!
ارام تر
خواب است نازنينم
بي پرده بگويم
حالا خود نگرانم .........





كوچه ي هفتم

جيرجيرك
كمي اهسته تر بخوان
تا شايد
صداي سكوت او را
بهتر بشنوم .




كوچه ي هشتم
انگشتانت را بر لبانم نه
تا صداي من
در سينه حبس شود.
تا بوسه اي
نثار خطوط موازي ان كنم
مراعات حال مرا نكن
تنها اگر تو بودي
هيچ نخواهم گفت
بگو.....
تا شايد راحت شوم !

كوچه ي نهم

تو را به جان هر كه دوست داري
قسم ميخورم
با كس مگو
راز بين من و خودت را
راز من و تو
راز عشق بود
راز من و تو
چيزي نبود كه
هر كسي قدرت دركش را داشته باشد
حسودان رنجيدن
و براي از بين بردنش
چنگ و دندان تيز كردند
نمي دانم
حقيقتن دوستم داري يا نه!
ولي ميداني
كه چقدر دوستت دارم
پس به حرمت اين دوستي
خواهش مرا وا مگذار.


كوچه ي دهم
تا خانه چيزي نمانده
حرف بزن
سبك شو
پرواز كن
بگو انچه گفتني است يا نا گفتني!
جان بر لبم رساندي
چقدر
سكوت
چقدر
انتظار
اگر به اميد پايان حرف هاي من هستي
خيالي خام است!
من اگر
صاحب تمام كوچه هاي دنيا باشم
و اگر تو
همسفرم باشيي
باز.....
كوچه كم ميياورم ....




كوچه ي يازدهم
سحر نزديك است
افقي زيبا به روي ما لبخند ميزند
نوري تا عمق وجودم
رخنه كرده
و گرمي دل ارامي
بر قلبم وارد شده.....قلبم را به تپيدن وا ميدارد
ولي تو هنوز
ساكتي
و در من چيزي فرياد ميزند
اين افق
اين نور
اين حرارت
در انتهاي كوچه
بر لبان تو نقش خواهد بست
انچه خواهد بود...







كوچه ي دوازدهم

اين هم پايان.......................
حال به پايان اين كوچه ها;
تنها با سكوت
به سكوت تو پاسخ ميدهم.
پشت در
با سكوت منتظر ميمانم
تا مبادا كلمه اي از سخنانت
از گوشم جا بماند
......
حال كه قرار است
اين دم صبح;
مرا با خيالت رها كني
و مرا
در اتاقي از فكر ترك كني
و بروي و بروي.........
من چه خواهم شنيد؟!
اين اولين بار نيست كه مي خواهي بروي ,
ولي اولين بار است
كه من دل نگرانم.
لب بگشا!!!









من مست تنهايي
حال تو رفته اي
و من به اين مي انديشم
كه تو چه طور طاقت اوردي
و در طول راه
فقط شنونده بودي
چطور زبانت در دهانت ارام گرفت؟
حال من تنها و يكه ام
من دوازده كوچه حرف زدم
تا شايد كلماتم,
اثر دار شود
و تو تنها با چند كلمه ....!
و اين بود كه من;
با حيرتي بي وصف
با ذهني در هم و اشفته
در اين فكرم
ايا واقعيت دارد:
كوچه
من
تو
عشق
....!؟
 

masoomeh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
288
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان بندر عباس
شهر
بندرعباس
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسي پليمر
پاسخ : كوچه هاي دلتنگي.......

باران جان خودت نوشتی؟
خیلی قشنگه!
 

baroon

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
750
امتیاز
578
نام مرکز سمپاد
یه زمانی فرزانگان تهران بودم!
شهر
تهران
دانشگاه
ولیعصر
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : كوچه هاي دلتنگي.......

" اخرين اواز تنهايي "

دوازده كوچه را
در چهار فصل با هم بوديم ...
ميرفتيم
مي امديم
شاد بوديم
غمگين بوديم
بوسيديم
گريستيم.....
اما اكنون;
باز هم در كوچه پس كوچه هاي دلم
با خيال تو
" قرار دارم "
حال
تنها خيالت از ان من است.
در دلم احساس ترس دارم
نمي دانم با خيالت چگونه,
رو به رو شوم ؟
اين بار چه بگويم؟!!

پنجره هاي دلم را باز ميكنم
و نسيم خوش يادت
به صورتم ميخورد
احساس خوبي در من هويدا ميشود
و شجاعتي در من
پيدا
اه كه چقدر هوس تو را كردم
هوس چشمان زيبايت را
هوس عاقوش گرمت را
هوس دستان گرم و پر محبتت را
نه همان........
اصلا.........
دلم هواي تو را كرده
تو با انچه هستي.
اينك
من از جاده هاي دور ميايم
خسته و غبا ر الود
وقتي رسيدم
كسي نبود كه به استقبالم بيايد
كسي به انتظارم نبود
كسي برايم سخن نگفت
در طول راه
تا خانه
سكوت بود و سكوت بود و سكوت
انگار
تمام كوچه ها مرده بودنند
تمام قناري ها
غنچه ها
حتي جيرجيرك ها
........!!!
ديگر خودم هم مرده بودم
خسته بودم
خسته
اتصال كلمات برايم دشوار بود
هيچ كس را نداشتم
حتي نا كسي را!!!
در دل براي خود گريستم
به كه بايد بگويم
باز دلم
هوس صداي جيرجيرك ها را كرده
باز دلم
هوس شاعري
ديوانگي
مستي
و حتي....
تو را كرده................
باز دلم در تاب و تب ديدن توست
مثل روز هاي اول
و دريغا كه بي خبر از من گذشتي
و نديدي چگونه
به جاي غنچه ها
من پرپر شدم
چگونه
به جاي قناري ها
من " مردم"
و به جاي كبوتر ها
پر هايم ريخت
و حالا
بي تو
چه كسي غصه هاي مرا
با اشك هايم پزيرا باشد؟
چه كسي
شعر هايم را بخواند
گوش دهد
وقتي
شعر هايم براي توست

هنوز كوچه هايي كه با هم بوديم
هنوز كوچه هايي كه چندين ماه از ان گذشتيم
بي اعتنا
" هر روز اب و جارو ميكنم"
به اميد انكه
شايد
-فقط- شايد
روزي باز گردي
و من
وجودم را به تو بسپارم ....
 

baroon

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
750
امتیاز
578
نام مرکز سمپاد
یه زمانی فرزانگان تهران بودم!
شهر
تهران
دانشگاه
ولیعصر
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : اخرين اواز تنهايي

اينم اخرش:دي
اسم تاپيكو تغيير دادم چون اسم اصليشو تازه پيدا كردم
نويسنده ي اين شعرم يكي از دوستانمه
 

ali_masjedi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
137
امتیاز
49
نام مرکز سمپاد
شهيد بهشتي كاشان
پاسخ : اخرين اواز تنهايي

سبك نوشتاريش منو ياد عبدالملكيان ميندازه :ي
البته يكم دخترونه نوشه ايشون ! شايد خيلي دخترونه!
 

baroon

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
750
امتیاز
578
نام مرکز سمپاد
یه زمانی فرزانگان تهران بودم!
شهر
تهران
دانشگاه
ولیعصر
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : اخرين اواز تنهايي

بچه ها كوچه ي سيزدهم رو هم پيدا كردم فك نمي كنم بعد از اين كوچه ي ديگه اي ازش داشته باشم اخه من اون دوستو گم كردم :(

كوچه ي سيزدهم(انتظار)

...بي تو...
ساعت ها و تقويم
و حتي پنجره
به چه دردي مي خورد؟
جز انتظار!!!!!
من خسته ام
با تمام وجود خسته ام
و تو
فراري!
فراري از قلب من به كوچه پس كوچه هايي كه نمي دانم
به كجا ختم مي شود
و من..منتظر
يك معجزه؟
شايد....
هي ...چه كسي مي گفت اين جنايت است؟
اري
اري
اري
بي شك....
هر روز هرزاران جنايت رخ مي دهد در اين كوچه ها.
...
و
من
يك جنازه ي متحركم!
 

Turk

کاربر فعال
ارسال‌ها
74
امتیاز
63
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
مدال المپیاد
ادبیات!
پاسخ : اخرين اواز تنهايي

انقدر نا امیدانه شعر نگید . حیف طبع شما نیست؟

شاعر که شدی باید از تشعشع انوار ذهنت جهان رو روشن کنی . نه خون و دلو تشویش پراکنده کنی. از غم هم اگر میگی نرم بگو .
چیزی بگو که شنونده رو با خود ببره به سفری به بهشت . جام عشق به شنونده بده .
اگر در اوج نوجونی اینطور ناامیدانه بنویسی تو سختی پیری چه می کنی . هر چقدر هم غمت بزرگ باشه خدات بزرگ تره .


این رو به دوستتون بفرمایید !
 

baroon

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
750
امتیاز
578
نام مرکز سمپاد
یه زمانی فرزانگان تهران بودم!
شهر
تهران
دانشگاه
ولیعصر
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : اخرين اواز تنهايي

بله شما درست مي فرماييد اما اين دوست من نو جوون نيست سنش خيلي بيشتره بعدم همون طور كه گفتم من اين دوستو صاحب اين كوچه ها رو گم كردم :(
 

ISO9002

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
947
امتیاز
1,655
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
یار دلدار کجاست؟

این اولین شعر من بود. شاید یکم مبتدیانه بوده (; ولی معمولا خودم با یاد یاران میخونمش خوش میگذره. واسه شمام گذاشتم. معمولا اولینها در ذهن آدم می مونن. یادش بخیر اون موقع ها که اینو نوشتم.

از تو پرسم ای صبا، کین منزل یار کجاست؟
من ندیدم تو بگو آن یار دلدار کجاست؟

آن که از فرقت ما، شکوه ها داشت همی
رفته اما پاسخ این دل بیمار کجاست؟

او که از علقه ی ما، مجنون شده بود، کنون
من دیوانه کجا، آن مه هشیار کجاست؟

من که مُردم ولی با ما نکرد کردار نیک
کردارش را نخواهم، آن شه گفتار کجاست؟

دل بریدم از همه، یار من دیگر خداست
این گمان بد ازوست، چاره ی این کار کجاست؟

ای سعید از چه غمی؟ خواجه ی شیراز بگفت
فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟
 
بالا