خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم مامان بزرگش فوت کرده بود ...بعد دوستش خواست یه کاری کرده باشه وسظ کلاس پا شد داد زد:
برای سلامتی روح مامان بزرگ فاطمه یه صلوات[size=8pt]
کلاس منفجر شد =)) =)) اخه تو که بلد نیستی چرا پا میشی داد میزنی
[/size]
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم حرف ميزدم بين ترجيح دادن و ارجحيت مونده بودم كه كدومو بگم همه منظورمو بفهمن گفتم ترجيحيت ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان داشت بهم میگفت برو از بابات عذر خواهی کن.برو بهش بگو حالا اگه من کاری کردم ببخشید.
من "برو بهش بگو" رو نشنیدم (مامانم آروم گفت )بعد به مامانم گفتم نه بابا از دست تو ناراحت نیستم تو که کاری نکردی.مامانم گفت:واقعا فکر کردی من از تو عذر خواهی کردم. X-(برو به بابات بگو.
من: ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

وقتی بابام ذهنش درگیر مسائل فلسفی میشه دیگه به چیزی که میگه دقت نمیکنه. برا همین کلا درحال سوتی دادنه.چند وقت پیشا رفت مغازه به یاروئه گفت: استاد ببخشید ماست پارس خزر دارین؟ (منظورش خزرشیربود ;D)

بچه بودم مامانم اومد بگه : بروببین حسین اقا (سوپری سرکوچمون )شیر آورده یانه...
گفت: برو ببین شیر آقا، حسین آورده یانه!!!! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم فیزیکمون:مگه من دارم حرف نمی زنم؟؟؟!!!...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از بچه ها به معلم:آقا ماشاا... کمرتون خوب شده ها...!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یارو پرسید :میدونید چهار راه کامرانیه کجاس؟
دوستم:نه ول می دونم چهار راه فرمانیه کجاس...!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یارو اومده بود برا جشن مدرسه مونُ ؛بعد داشت مثلا شعر میخوند‌؛ وسط شعرش که داشت آهنگ پخش می شد اومد به یکی از بچه ها تذکر بده که یهو صدای خواننده پخش شد؛اون یارو هول کرد سریع میکروفون رو اوورد بالا ادامه داد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باقی سوتی ها هم مناسب این فضا نیست ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

نمیدونم چرا یاد این افتادم یهو :
بچه بودم واسه پیش دبستانی رفتم یه مدرسه ای مصاحبه، زنه ازم پرسید هفته چند روزه منم بلد نبودم عین احمقا گفتم ده روز! ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ااا...روژین گفت یادم اومد.....
از منم پرسیدن خرگوش چه رنگیه....گفتم صورتی... قرمز...معمولا رنگای روشن....(عاقل اندر سفیهم داشتم به یارو نگاه میکردم...دقیقا یادمه... :-")
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز یکی از بچه های توکلاس داشت حرف میزد

معلممون گفت خانوم فلانی ساکت باش

دوستم گفت:اه اه خانم من هروقت با سیماحرف میزنم شما منو دعوا میکنین!هر وقت با مهناز حرف میزنم شما منو دعوامیکنین!! :-L :-L

بعد کل کلاس: =))خب تو حرف زدی دیگه!!تو خودتم گفتی!! =))

+نام ها فرضی بود!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز دوستم(هما) رفته بود پای تخته واسه پرسش!!!معلم یک سوالی پرسید که هما بلد نبود و جوابش بویین زهرا(یک شهر) بود.بعد یکی از بچه ها گف:یا حضرت زهرا!!هما نفهمید.دوباره دوستم گف یا حضرت زهرا!!!بازم نفهمید.
دوستم گفت:بوی زهرا میاد ;D
دوستم نفهمید.
همه بچه ها گفتن بوی زهرا میاده!!
هما گف:بوی زهرا؟؟؟؟؟ =)) =)) =))
کلاس رف رو هوا =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار بچه بودیم(4 دبستان!) بابای دوستمون تو صداوسیما بود اومده بود محبت کنه اسم منم داده بود واسه این مسابقه تلفنی عمو پورنگ منم درجریان نبودم
ظهر از مدرسه اومدم خواب بودم زنگ زدن آماده باش 10دقیقه دیگه مسابقته حالا مام از خواب بیدار کردن هی گریه میکنیم نمیخوایمو رومون نمیشه و اینا به زور تلفنو دادن دست ما!
عمو پورنگم گفت تا مسابقه شروع شه بگو ببینم مشکی با سیاه فرق داره؟!
مام هول بودیم گفتیم بله! ;;)
گفت چه فرقی داره؟!
منم گفتم نمیدونم اما میدونم فرق دارن! اون مشکیه این سیاه!
بیچاره ادامه نداد گفت خب دیگه بریم مسابقه! ;D
مسابقشم اون که 2به2 تصویرا یکین بود، داداشم هی رو کاغذ عددا رو مینوشت بخونم، منم نمیفهمیدم کدوما جدیده هی تکراری میخوندم گفت عمو اونو گفتی! مام با بغض گفتیم داداشم هی تکراری میگه!
بساطی بود!
مامانم هم به فامیل زنگیده بود ببینن، رسوا شدیم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديشب رفتيم مهموني بعد از سلام و احوال پرسي ميگم خوش اومدم!
خوب شد غير داداشم كسي نفهميد ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر جلسه امتحان یکی از بچه ها از مراقب پرسید چقدر وقت داریم مراقبه با کلی فکر بهش گفت تا آخر امتحان! پشتش یکی جواب داد پ ن پ تا ظهور امام زمان! ;D :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مراقب جلسه امتحان:
آقای فلانی سرت رو برگت باشه با کناریتم حرف نزن!!!
من(با جدیت):
چرا؟؟
.
.
معلمه یه چی رو تخته نوشته بود منتظر بود بچه ها بنویسن ادامه بده!!!بنده خدا جلو تخته بود چندتا از بچه ها نمی دیدن تخته رو!!!یکیشون آروم گفت:...... ........ ........ برو اونور!!!!(نقطه چینا فحشای خیلی بدی بودن!!!!خانوادگی!!! :-") معلم:چشم آقای فلانی!!!!بعدشم رفت کنار
ما :o =))
پسره :-s X_X
معلم: :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز دینی داشتیم منم خیلی خوابم میومد اصن حال نداشتم این معلمه هم هی حرف میزد..
منم با خودم هی قر (غر میزدم)..اه خانوم ولمون کنین دیگه !خانوم خسته شدیم ...خانوم بسه استراحت بدین (اینارو با خودم و آروم میگفتم)بعد دیگه آرخش عصبانی شدم با خودم گفتم خانوم خفه شین دیگه ;D
بعد احساس کردم صدام بلند بود ;D
برگشتم به معلمه نیگا کردم دیدم داره نیگا میکنه...
بعد قیافش ترکیبی از :) و :-w بود گفت:بچه ها جان یکم طاقت بیارین الان تموم میشه :-w
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز معلم حسابان داشت از بهونه آوردن برای درس خوندن می گفت
گفت یه آشنایی داشتیم به باباش گفت من یه اتاق می خوام واسه خودم درس بخونم براش گرفت
بعد گفت میز تحریر می خوام واسه درس خوندن براش گرفت ...
هر چی بهونه می آورد باباهه اجرا می کرد مثلا می گفت گرمه باباهه براش بخاری گرفت .....!
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما کلا همش 36 تا نوه ایم!که 11 تامون تویه رده سنی هستیم یه بار 3تا ماشین شدیم با هم رفتیم بیرون حالا پشت چراغ قرمز هی آشغالامونا مینداختیم تو ماشین هم منم مثلا اومدم همکاری کنم خواستم بطری رانی تو دستمو بدم جلو ایم حواسم نبود که هنوز پره یهو دیدم همه موهاشو ماشینش خیس شد.
من: X_X
اون: X-(
بقیه افراد تو 3 ماشین: =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه ی عمّه، من در حال جمع و جور کردن و شستن ظرفا و اینا! ;;) معجزه شده و من دارم کمک میکنم! :-"
عمه : روژین ایشالا عروسیت جبران کنیم!... اصلاً چرا عروسی، فارغ التحصیلی از دانشگاه و اینا. (همین تعارفای همیشگی...)
من (متفکرانه) : آره ایشالا دانشگاه...نـــــــه، ولی فکر کنم همون عروسی زودتر از دانشگاه باشه ها! :-?
عمه (در حالت ;D) : چـــــــــــــــی؟؟ روژین خودتو لو دادی! معلومه یه خبری هستا... مبارکه!!...بگو کی هست حالا؟! ;D ;;)

و عمه از اینکه مچ مارا گرفته راضی است! :-<

آبروم رفت! باور کن من هیچ منظور خاصّی نداشتم! :(( فقط منظورم این بود که تا ما رو راه بدن دانشگاه و بخونیم و فارغ الحصیل شیم و اینا یه قرن طول میشکه! 8-|
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم زبان فارسی طبق معمول داشت شر و ور تف میداد....

بعد گفت یکی بود one اینگلیسی رو میخوند آنه! آخه تو ایتالیایی یک میشه اُنه اینم قاطی کرد. تو فرانسه ام میشه نمیدونم چی چی :-@

منم سرم رو میز بود داشتم میخوابیدم عصاب نداشتم آروم به بغل دستیم گفتم تو زبان فارسیتو درس بده ایتالیایی و فرانسوی پیش کش... (:|

که یهو گفت باشه میریم سر درس اصلیمون X_X ;D




بعد داشت درس میداد یه جایی بود نوشته بود عمارت بعد این گفت یه امارت هم داریم

معنی چی میشه؟ دوستم برگشت گفت میشه چیز پادشاهی =)) :))


کلاسه داریم؟ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز رفته بودم دم خونه عموم (نزدیکن به ما) یه چیزی بگیرم رفتم و برگشتم دیدم کفش های عمومو پوشیدم! تندی رفتم دم خونشون عوض کردم و اومدم
 
Back
بالا