خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

ديروز خواهرم اومد جلو زنداييم خودشو شيرين كن، ميگه واي زندايى پدرتون در اومد!!! بعد ميگه نه چيزه، پدرتون تو موند!!! اصن همينجورم ادامه مىداد ضايه ترش مىكرد!!! :d
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین امروز صبح به دوستم میگم از صبح جمعه بدم میاد.....
-آره،آدم باید صبع جمعه بزنه به دل و دمر....
_راهله چـــــــــــــــــی؟
-دل و دمر....نه ببخشید دل و دمن....نه دشت و دل .....اه...دشت و دمن دیگه.

خیلی خیلی ببخشید.....ولی خوب سوتیه دیگه کاریش نمیشه کرد.....
یکی از دوستام سعی در ضایع کردن همه داره یعنی تو هرچی بهش بگی یه چیزی بهت می چسبونه...
بابای دوستم:دخترم ریاضی خیلی خوبه باید بفهمیش تا موفق شی....
دوستم:(بازم ببخشید)ت ر ی د ی
(دوستانی که نفهمیدن معنی خوندن به انگلیسی رو بذارن)

این نمی دونم سوتیه،خل بازیه یا هرچی:
معلم ادبیات:اون زمانا زنا اصلا به شوهراشون می گفتن برو یه زن دیگه هم بگیر.ولی خوب الان دیگه نمیشه که .....
یکی از بچه ها:خانوم مثلا اگه شوهرتون بره همین کاروبکنه چیکار می کنین؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه دف معلم ادبیاتمون داشت هجا و وزن شعری و اینا رو درس میداد
معلم: صامت + مصوت بلند مثل؟
بچه ها: با
.
.
.
معلم:صامت +مصوت بلند + صامت مثل؟
بچه ها:باد
معلم:صامت + مصوت کوتاه + صامت + صامت مثل؟
من: اجازه خانم؟ ترور!
بچه ها برگشتن
یهو همه =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خاطره: راحله يا راهله؟!! :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از fa.z :
خاطره: راحله يا راهله؟!! :o
خودش که میگه راهله،چون راحله و راهله با هم فرق می کنن.راحله به معنی کوچ کننده و و راهله به معنی هلهله و شادیه.
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرکلاس ادبیات:
معلمون داشت رستم و سهرابو درس می داد،یکی از شیرین عسلا برداشت گفت:
خانوم این داستان سهرم و رستابچقد قشنگه...
کلاس: =)) =)) =)) =)) =)) =)) :)) :)) :)) :)) :))
خودش: :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام داشت به كسي زنگ ميزد و گوشي دستش بود
هنوز طرف جواب نداده بود بابام داشت با نوه ي عموم كه يه سالشم نيس، با زبون بچه گونه صحبت ميكرد!
طرف از اونور گوشيو برداشته بابامم همين جوري داره بچه گونه صحبت ميكنه!
منو ميگي از خنده..... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تازگیا در زمینه اینکه یک کاری بکنم بقیه خودشونو لو بدن پیشرف کردم ;D 8-^ ;;)

باز اونروز به دوستم میگم اونروز تورا با دوتا پسر تو خیابون دیدم!!!! ;D

-خب که چی؟میخوای منو گول بزنی؟!!! :>

-نه به جان تو!!دیدمت حالا ولش کن اشکال نداره بگذریم... B-)

-واستا ببینم با کی دیدیم؟؟

-چمیدونم گفتم که دوتا پسر آخه میدونی من که میدونم تو یکی داداش داری یک کم شک کردم!!! /m\

-چهارشنبه را میگی؟ ;D

(منم که داشتم دروغ میگفتم :^oدیدم کم کم داره لو میده) گفتم:واستا یک کم فک کنم :-?آره چهارشنبه بود ;))

بعد دستمو کشید بردمی بیرون کلاس :))

-دروغ که نمیگی؟ :-w

-دروغم چیه؟ ;)

-اگه راس میگی یکیشون چه شکلی بود؟ ^-^

-واستا یک کم فک کنم،یکی با موهای مشکی بود فک کنم با یک پالتوی مشکی و شلوار لی(شانسی گفتم) 8-^

- :oواااای!!!!تروخدا به کسی نگیا که منو دیدی!!!خب؟؟؟ :((

من: :oنه بابا نمیگم!!!مشخصاتش درس بود؟ ;D

-یعنی چی؟

-آخه میدونی دروغ گفتم خودتو لو دادی :)) :)) :))

-خیلی ...............(فوش بود ;D)

من: =)) =)) =))

اون: :-L :-L :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم اومده یهو بم گفت هی دیدی چقدر بد جور جر خورده؟؟؟
من گفتم:کیی؟؟؟؟ :o
گفت اولا بیشعور کی نه چی دوما عکس روی برد رو میگم ....
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم ميلمو چك ميكردم
دوستم كنارم بود بهم ميگه سيگن اَوت شو تا من ميلمو چك كنم! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی نیس ولی بپذیرینش.
4سالم بود، بعد بابام خواب.
من ریلکس داشتم لاک قرمز جیغ خودمو میزدم؛
که یه دفه ؛
یه فکر... . ;)
10 دقیقه بعد؛ ناخونای پا ودست بابام ؛ قرمز شدن! X_X
لاک زدنو دوس داشتم... :x
 
پاسخ : سوتی‌ها

هفته پیش سه شنبه ساعت 11 ظهر اینجا زلزله اومده بود

بعد به یکی از بچه ها گفتم فهمیدی ساعت 11 زلزله اومده بوده ؟ :-"

یکی دیگه از بچه ها اومد گفت : ها ها ... زلزله اومده بوده ؟ پس بگو برای چی من دیشب خوابم نمی برده ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تابستون واسه یه کاری کل دسته جمعی(17یا16)نفر رفتیم مدرسه یکم که گذشت خسته شدیم گفتیم استراحت کنیم...مشغول خوردنو حرف زدن بودیم که معاون پرورشی مرکز اومدببینه کجای کاریم....
روز قبل که نبودیم یه خیر ندیده ای رفته بود رنگامونو ریخته بود کف وضوخونه و واسه خودش طرح کشیده بود .
معاون پرورشی رفت یه نگا به کارمون انداخت بعد اومد شروع کرد به نق زدن:شما چرا مواظب نبودید ؟حالا کی اونجارو تمیز می کنه
گفتیم کار ما نیست ^#^نمی دونیم کار کیه؟ اما خودمون تمیزش می کنیم...
دست بردار نبود که :هی می گفت بچه ها حواستون کجا بود ... وخلاصه هی از ما انکار و از ایشون اصرار...تا بالاخره سوتیرو داد
گفت: بچه ها وقتی من یه چیزی میگم دلیل نمیشه چیزی نگم.
:)) =))ما مونده بودیم بخندیم یا جوابشو بدیم ....نزدیک بود غذا بپره تو گلومونو خفه شیم به سلامتی...
وقتی رفت فهمیده یکی از بچه ها فیلم گرفته....خاطره ای شد و فیلمش خاطره انگیز .... :-h :) ;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Ariadne :
سوتی نیس ولی بپذیرینش.
4سالم بود، بعد بابام خواب.
من ریلکس داشتم لاک قرمز جیغ خودمو میزدم؛
که یه دفه ؛
یه فکر... . ;)
10 دقیقه بعد؛ ناخونای پا ودست بابام ؛ قرمز شدن! X_X
لاک زدنو دوس داشتم... :x
دوست منم همین کارو با باباش کرده بوده بعد باباشم با اون وضع رفته بوده اداره.....
با بابام داشتیم راجع به بازی دیشب حرف می زدیم:
بابام:فک نمی کردم شهرداری یاسوج انقدر خوب بازی کنه.
من:آره از پرسپولیسم بهتر بازی می کرد.دیدی اون هوشیار دروازه بانشونو؟چقد قشنگبود.....اه....یعنی چقد قشنگ توپ می گرقت!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار دیگم توی راهیان نور بودیم کنار دیوار یه قورباغه بود رنگ خاکی داشت اینور اونور میرفت
چهار پنج تا هم از این بچه بسیجیا که لباس خاکی پوشیده بودن کنارش حلقه زده بودن نگاش میکردن
ماشالله بچه نبودن که نره غول تشریف داشتن
منم رفتم جلو ببینم چه خبره دیدم یه قورباغس
یهو گفتم eeeeeeee بچه ها اینم لباس شما رو پوشیده ... ;D
بعد دوباره مثل دفعه ی قبل فهمیدم نباید اون حرفو میزدم
حالا من بدو اونا بدو من بدو اونا بدو :P
رفتم تو اتوبوسمون یه راننده اتوبوس داشتیم گند اخلاق اه اه
گفت کجا؟گفتم میرم کلوچه بردارم
بعداونا اومدن بیان تو زد پس کلش گفت چی میخوای؟گفت با اون کار دارم دوستمه
گفت تو غلط کردی زود برو گمشو
بعد به من گفت کی بت گفته دوستاتو راه بندازی؟گفتم بخدا دوستای من نبودن من اصلا نمیشناختمشون و .... :-??
بخیر گذشت الحمدلله #-o

ترجیح دادم این توی یه پست دیگه باشه که دوتا حساب بشه ببخشید ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم دینیمون داشت برزخ رو درس میداد
گفت بچه ها توی برزخ زمان مهم نیستی
یهو میبینی 100سال اونا یک ثانیه ی ماست
یهو دوستم گفت اره اقا مثل کلاس های شما میمونه :^o(یعنی 1ثانیه ی کلاس معلم 100سال به ادم میگذره)
واقعا هم راست میگفت :-*
 
پاسخ : سوتی‌ها

Capture.png
 
پاسخ : سوتی‌ها

ملیکا زنگ زده خونمون بعد مامانم گوشیو برداشته
به مامانم میگه: ببخشید مائده...نه نه....شیرین.....نه چیزه......اسی.....اِی بابا
مامانم که دیده اینجوریه بش گفته منظورت کوثره؟
اونم گفته آره خودشه. هستش؟
=)) =)) =))
 
Back
بالا