خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر فیزیکمون وارد کلاس شد بعد از چند دقیقه گفت معلومه امروز امتحان دارید ما هم گفتیم آره امتحان زبان فارسی داریم بعد از 2 3دقیقه گفت امتحان جبر داشتین؟ ما هم گفتیم نه زبان فارسی. گفتیم وقت میدید که بخونیم گفت آره وقت میدم ادبیات بخونید :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امرووز رفته بوودیم با هدیه دمه پیلُت ، بعد من داشتم ب هدیه میگفتم آیدیه پووریُ میخوام =p~ >:D< :-<
بعد برگشتم ، دیدم پووری واستاده ، دستمو ب این صوورت >:/ بردم جلُ صوورتش ( پشتش بم بوود )
بعد گفت اِِِاِاِ!!! این!!! ;;) :-\
بعد پوری برگش ب صوورته :-اُ ک من چی میگم ، نگام کرد!! :)) ;D
بعد من ب :-" صورت + :)) رفتم دمه اوون یکی پنجره هه!! :-\ ;D
بعد هدیه ، اینجووری بوود ک مینا میشه میشه گُه نخوری؟ ;;) :)) ;D
:-"
آره دیگه!!!
یه رووز موووهامُ شوونه نکرده بوودم ( طبقه معموول ;;) ) بعد رفتم مدرسه!
بعد بهنووش اوومد بم گف : مینا موو هاتو وِیو کردی؟؟ ;;)
(:| ;D
گفتم شوونه نکردم 8-^
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر فیزیکمون توی آزمایشگاه گفت خانم فلانی "کلمه صفرو توی ترازو دیجیتالی بزن" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

1بار مدرسه دو تا زنگ بیشتر نداشتیم صبونه نخورده بودم
خییییییییییییییلی گشنم بود حالم داشت بد میشد
زنگ که خورد خودمو با دوستم رسوندم به سوپر مارکتیه 1کیک برداشتم گفتم اقا ببخشید این کیکه چیه؟ :-\ :-\ :-\یارو هنگ کرد بدبخت!!گفت چیه؟
گفتم ببخشید جنده گفت اها 500
اخرش یه های بای برداشتم رفتیم بستنی فروشی بستنیمونو خوردیم ولی این بیسکوییته هنوز تموم نشده بود
رفتم بندازم تو سطل دیدم یکی داره نگاه میکنه 1ثانیه کار داشت تا بندازم تو سطل اشغال بش گفتم اقا میخورید؟یه تعارف بش زدم دیگه خب طفلی داشت نگاه میکرد...یهو دیدم دوستم زد زیر خنده بلند بلند داره میخنده =))
منم دیدم چه گندی زدم
یارو که بد بخت گفت نه نمیخوام
ولی منم ننداختمش تو سطل اومدیم بیرون اول یکی زدم پس گردن دوستم بعدش انداختم توی سطل اشغال اونور خیابون ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

!اقا امتحان جبر داشتیم شروع کردم به نوشتن سوالا بعد به هر کودوممون یه چکنویس داده بود کاغذ اچار!اومدم اینارو نصف کردم بعد دادم به رفیقم!!بعد اونم هر کی هر چی میخواست میداد بهش برگه هارو!بعد یهو معلم جبره اومد بالا سره جلویی من بعد هر کودوممون چند صفحه گرفته بودیم بعد بش گفت برگه هاتو بده ببینم!بعد گفت چرا جوابارو این جا نوشتی؟گفت تو برگه خودم جا نبود این جا نوشتم!بعد شروع کرد به شمردنشون!فرد تا برگه نصفه!حالا ما» :-sمعلمه: ;)) :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با یکی از دانشجوهای شریف که سمپادی هم بوده صحبت میکردم...
بحث به امیر کبیر افتاد ...
میگف تو امیر کبیر پشه پر بزنه همه خبر دار میشن تو اخبار میگن حالا شریف موشک هوا کنه هیچ جایی نمیفهمن ...
- بله بله
- همش به خاطر روابط اجتماعی بالاشونه .... با همه مچن
- بله دیگه ... تو شریف یه مشت بچه سمپادی ریخته که روابط اجتماعیشون پایین ...
- :-w :-w
- بله دیگه یعنی چیزه .... :-" :-" :-"
البته منم سریع بحثو پیچوندم ....
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه مسابقه تلفنی بود تو رادیو بعد یارو مسابقهرو داده بودُ تموم شده بودُ اینا آخرش هول شد برگشت گفت :
خیلی خیلی خوشحال شدم که صداتونُ از نزدیک شنیدم ! 8-^ ;;)
ینی من مرده بود از خنده ! :))
خیلی سوتی بدی داد بیچاره !
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقا من کلا با کلمه پایین موها مشکل دارم!!!! سخته گفتنش هی جابه جا میشه بعد دیگه..... :-" ;D

اونروز داشتم دوستمو با یک بنده خدایی مقایسه میکردم!! :-"

میخواستم بگم پایین موهاتون مثله همه گفتم پاییناتون مثله همه!!!!! X_X :-"

:-" ;D X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن رووز پیش ک احساس کردیم آقای فاطمیُ اوون لهجه دار ارُ پیچووندیم اوومدیم ، نگوو نپیچیده بوودن! (:|
فاطمی دیرووز اوومده بم میگه : شما پریرووز با چی رفتین خوونه؟ ;;)
میگم ما پریرووز مدرسه نبوودیم ;;) :-"
میگه : با چی رفتین خوونتون :-L
میگم مدرسه نداشتیم :-L :-L :-L (:|
بعد یه ذره فک کرد گف : پس پریرووز ;)) ;;)
(:|
بعدش مام جواب ندادیم ، رف :> :-"
امرووز توو سرویس لیلا داش سعی میکرد زبان فارسی بخوونه ،
بعد اوومد معنیه کلمه بگه B-)
بعد گف : مسح ، یعنی با دستُ پا ب صوورت کشیدن ;;)
:-L :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا سوتی که نه ضایع شدیم رفت.....
خانوم ریاضیمون یه جمع سوم دبستانی داد ما که گفتیم آسونه ....

هیشکی نتونس حل کنه :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

باو این مامان بزرگِ ما داشت راجبِ این که عروسیِ نوه ـام کیِ ُ این ـا حرف می زد ، بعد به من نگاه کرد ، گف ایشاا... من زنده باشم ، عروسیِ ملیکا جونم ُ ببینم. ;;) بعد من نمی دونم دقیقا" چی شنیدم حرف ـش ُ که خیلی بلند ُ ملیح گفتم : خدا نکنه ! :) این چه حرفیه !؟ :)
ینی قشنگ کلِّ فامیل برگشتن سمت ـم ، منم به حالتِ :-" که چیـــزی شده!؟ :-?

ــــــ

دوستِ خواهرم که دوم دبستانِ زنگ زده بود خونه ـمون ، بعد اینا مثکه قرار بوده یه داستانِ خلاقانه بنویسن ، این دختره ـم زنگ زده بود ایده دزدی ! حالا مریم ـم مثِ ابله ـا بچه نشسته داره براش توضیح می ده ! من یهو گفتم مریم یه لحظه بیا ؛ بعد اینم نگو گوشیُ گرفته دستش ، بعد به جایِ اینکه پایین ـش ُ که حرف می زنه توش ُ بگیره ، بالاش که صدایِ اون میاد ُ گرفته. :-L خلاصه اومده ، حالا منم شروع کردم که این داره ایده دزدی می کنه ُ ، بذار خودش فک کنه ُ اینا . ازون ورم مامانم کلّی میتینگ اومده ُ حرف زده ، مریم ـم از ویژگی ـایِ این دوستش گفته... بعد یهو من دیدم این بچه به چه صورتی گوشی ُ گرفته ، ینی موندم یه چند مین ! حالا یه ساعت خندیدم ُ به مامانم گفتـــم ، بعد که مریم بچه به حالتِ :-s گفت الو!؟ دید قطع کرده اون تلفن ُ ! ینی من =)) بودم رو زمین ، مریمِ بیچاره ـم مخلوطی از :|+ :-s+ ~X( بود...! اصن یه وضعی...! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم کلاس زبان ، بعد اوومدم بگم فِلانی آذربایجانیه !
بعد گفتم آذرجایِبانی ;;)
یه عالمه بم خندیدن
: - <
 
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم به خاهرم بگم گورتو گم كن، همون موقع خالم بش گفت خجات بكش از خودت، منم خيلي بلند و جدى گفتم گورتو گم كن از خودت!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان دختر خالم میخواست بگه تاتیانا همچین حرفی زد گفت تاتا نیا همچین حرفی زد!!! =))

حالا هرچی من بهش میگم عزیز جان تاتیانادرسته نه تاتانیا!حالیش نمیشه که!! :)) #:-S

++++++++++


داشتم بادوستم اس میدادم

میخواستم بگم خداییش میگم

گفتم خداییش میکنم!!!! :-[ :-"

دوستم اس داد:میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟چیرو؟؟؟!!! X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

برادرم ( 10 سالشه ) یه بند داشت غر میزد که گشنشه
مامانم: پاشو بیا تا شیرت بدم
برادرم: !

( اصل جمله قرار بود این باشه که مادر گرام دیگه خیلیشو حذف کرد ;D پاشو بیا تا شیر از تو یخچال بردارم بریزم تو لیوان بت بدم )
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو راهنمايي سر كلاس زيست تو آزمايشگاه يكي از بچه ها با معلم دعواش شد و اينا!
اومداز در بره بيرون مثلا خيلي تريپ شاخو عصباني!
آسينش گير كرد به دستگيره در!
اونم عصباني بود يهو برگشت به در داد زد گفت : آسينمو ول كن! ول كن لعنتي!
:)) :)) ما كف زمين بوديم رسما :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم امتحان فیزیک میدادیم
اولاهم قاطی ما بودن داشتن ادبیات میدادن
بعد مراقبه معلم فیزیکه ما بود
ی اولی گف خانوم بگید معلمه ما بیاد سوال داریم
مراقبه گف آسونه که جواب بدید
بعد همه اولا شروع کردن حرف زدن که نه سخته...سوال فلان ...جیغ جیغ اوپس اوپس
من بلند گفتم بسه بسه غلط کرد ساکت باشید
مخاطبم اولا بودن
بعد مراقبه برگشت نگا کرد چپ چپ
دیدم عجب عنی خوردم
گفتم بسه بسه غلط کردم ساکت باشید دیه :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار از دست یکی عصبانی شدم ؛به دوستم گفتم :بچه پرو انگار از شاخ فیل افتاده..... :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز خواهرم داشت میرفت بیرون بابام بهش گفت کجا میری؟
گفت میرم اداره ی پست کار دارم.منم بهش گفتم پس واسه منم دفتر چه بگیر.(منظور دفترچه ی کنکورِ آزاد بود 8-^)
بعد گفت باشه و منم در بهت و حیرت که نگفت پولشو بده... :-??
خلاصه بعد از ساعاتی اومد.منم بدوبدو رفتم گفتم:تاکی وقت داره ثبتِ نامش؟
زینب هم با قیافه ی شکلِ علامت تعجب هی می گفت چی؟ :-/
بعد از مدتی فهمید چه سوتییی داده...به جا دفتر چه کنکور برام دفترچه یادداشت خریده بود =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم داشت تعریف میکرد میخواست بگه یه جایی نارنجک ترکوندن! :-"
دوستم : داداشم داشت میگفت فلان جا از این چیزا... دینامیک ترکوندن!!
ما : دینامیک؟؟! :)) :)) منظورت دینامیته؟!
- نه، از اونا...از اونایی که میترکه... (با دست سعی میکنه بهمون قیافه نارنجکو نشون بده!)
من : آهـــااان! منظورت ولنجکه؟! ;;)
:))
(ولنجک اسم یه محلّه تو تهرانه! X_X :-")

بعد دیگه خودش فهمید، گفت نارنجک!
 
Back
بالا