خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

× دیروز واسه امتحان زبا فارسی بچه ها میگن مهشید یه کلمه بگو که پسوند یا پیشوندش «دیس» باشه !
_: دیسلایک :-" :-" X_X :دی

× فرآیند ِ همدمایی که در اون، دما افزایش پیدا میکنه ^-^
سوتیامونم درسی شد، رفت... :-<
 
پاسخ : سوتی‌ها

مادربزرگم یخده گوشاش سنگینه.. بعد سر ناهار فاطیما پیشش نشسته بود.. بعد همه ساکت ساکت بودیم داشتیم ناهار میخوردیم بعد یهو فاطیما بلند داد زد: "مامانجون ماهی بردار بازم..چرا تارف میکنی؟! "
ما: :o
مامانجون: "چرا داد میزنی حالا؟! "
فاطیما: "اِ..؟! سمعک گذاشتیـــــــن؟! ;D "
=)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با یکی از اشناهامون خیلی تعارف دارم
بعد خالم اینا و مامانم اینا قرار بود برن خونشون
بعد جور نشد من و مامانم بریم روز بعد زنگ زد
منم کلی با ادب و لفظ قلم و کلمات قانبه سلنبه میحرفیدم
برگشت گفت:
خلا3 خیلی جاتون خالی بود
من:
اشکال نداره ایشالله یه موقع دیگه تشریف میاریم
:)) :)) :)) :)) ;D :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مراقبه سر امتحان برگه ها را به چند نفر داده بود
بعد خیلی جدی و بلند داد زدو گفت:بچه ها همه رو برگه هاشون بشینن :))
تازه بعد از چند بار تکرار کردن هم نفهمید چه سوتی داده ;))
فکر کنم منظورش این بوده که همه رو برگه هاشون را بگیرن :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

سحر زنگ زد خوونموون ، بعد لیلا رف گووشیو برداشت!
بعد یهو دیدم داره میگه سحر !!
نگوو منظوورش " مینا " بووده :))
اشتباه گف سحر :-جی
سحر یه عالمه بش خندید!
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم تو حیاط با دوستم مهری بعد امتحان ;D

بعد خواهرش دیدتش میگه رفتی خونه ؟؟

مهری:ها؟ ^-^

من: :))خب نرفته خونه که اینجایه دیگه :))

خواهرش: :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

در کل من وقتي امتحان ميدم به اتفاقاتي که دور و برم ميوفته اهميت نميدم . تمام حواسم رو برگه ي امتحانه. امروز امتحان شيمي داشتيم بعد ظاهرا دبيرمون چند بار اعلام ميکنه جرم هاي مولي رو تا 2رقم اعشار حساب کنين بعد چند باري هم چنتا از بچه ها دوباره اين سوالو ميپرسن اين بنده خدا هم يه بار ديگه بلند اين مسئله رو اعلام ميکنه.
بعد از چند دقيقه من به مراقبه ميگم ببخشيد آقاي فلاني (دبير شيميمون) رو کار داشتم ميشه صداش کنيد بياد؟ خلاصه ميرن اين بنده خدا رو پيدا ميکنن ميارن بالا سر من!
دبير شيمي: جانم ميکائيل جان سوالي داشتي؟ :) من: ببخشيد اين جرم هاي مولي رو با اعشارش حساب کنيم يا نه؟ 8-^ دبير شيمي: :| من: ببخشيد آقاي... ؟ :-/ دبير شيمي: با 2رقم اعشار ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلمه بنده خدا گوشه کتش پاره بود.
یکی از بچها خواست این نکته رو متذکر بشه و بگه : اقا کتتون پاره هستش.
که بجای ت "س" گفتش. ;D
بنده خدا پسره نابود شد. 8-|
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم:بچه ها این یه ذوزنقه ی قائم الزاویه ی متساوی الساقینه :o :o
من:خب اقا این که میشه مستطیل! ;D
معلم: ^#^
------------------
معلم:پوریا این دامنه اش چی میشه؟....
من:(دیدم تابع خیلی عجیب غریبه!سخت بود!)...از چی بگم؟؟؟ :))
معلم:تو رو خدا اینو نگاه کنین...میگه از کجا بگم!!!؟یعنی اصلا حواست نیست پوریا!!! :o
بچه ها:نه استاد این به شعره!
---------------
فکر میکردم شیشه ی اتاق ناظم نمیذاره 3دامو بشنوه!...داد میزدم و بهش فحش میدادم..تو چشش نگاه میکردم و جیغ میزدم!...نگو 3دا نمیرفت اما از قیافم و لبخونی فحشام تابلو بود!! :( :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز اومدم پسته بخورم مغز پسته رو انداختم سطل آشغال پوستشو خوردم
 
پاسخ : سوتی‌ها

مي شه يه امكاني بذارين كه بعضي سوتيا فقط براي بالاي 18 ساله ها نمايش داده بشه؟!!!


يه شب داشتم همزمان با يكي از دوستام و معلممون (كه مرده!) چت مي كردم.
دوستمم داشت با همون معلمه مي چتيد. بعد اين بنده خدا قاطي كرده بود و اينا (معلمه ها!)
به من گفت چه خبره؟
من گفتم:
هيچي بابا... من و فلاني (دوستم) همزمان داريم با هم مي كنيم با شمام مي كنيم!!!
:-[:-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
(منظورم: من و فلاني (دوستم) همزمان داريم با هم چت مي كنيم با شمام چت مي كنيم!!!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان یه چیزی یادم اومد
پارسال با 5 نفر از بچه ها رفته بودیم مسابقات آزمایشگاهی,وقتی تموم شد رفتیم یه رستوران ناهار بخوریم
از اونجایی که فکر میکردیم شیشه رفلکسه(ینی از بیرون توش پیدا نیس)برا هر کی که رد میشد شکلک درآوردیم,اونم شکلکای ناجور :-" ,بعدشم غش غش می خندیدیم =)) =)) =))
دیدیم بعضیا به رستورانه بد نگاه می کنن و بعضیا هم واکنشی ندارن...
خلاصه وقتی رفتیم بیرون دیدیم شیشه کاملا شفافه و کوچکترین حرکات هم واضح معلومه!!! X_X X_X X_X
به نقل از hoda.m :
مي شه يه امكاني بذارين كه بعضي سوتيا فقط براي بالاي 18 ساله ها نمايش داده بشه؟!!!
فقط یه مشکلی هست و اونم اینه که الان خودت زیر 18 سالی!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

به طرز عجیبی من همیشه فکر میکنم همه چی غلطه جز حرفای خودم! :(...اون دفعه داشتم دستگیره ی در ماشین رو میکشیدم دیدم باز نمیشه...انقدر کشیدم تا کنده شد!!!...نگو قفل بوده در ماشین :(...مجبور شدم خسارت بدم :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوتا خواهر زاده هام داشتن قایم موشک بازی می کردن:(یکیشون 4 سالشه یکیشون 10)
اون بزرگه:سک سک
-نه تو سک سک نکردی.
-چرا کردم به خدا.
-نه خیر نکردی نکردی نکردی.
-اه باران!کردم دیگه!مامان نیگا من سک سک کردم میگه نکردی!
خواهرم:اه...خاله خب حتما کرده دیگه.تو هم دفعه بعدی بکن!
:)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))

سر صبی با کلی شوق و ذوق وارد مدرسه شدم با خوشحالی به دوستم بر می دارم میگم:
سعیده.....دیدیمهدکیـــــــــــــــــــــــــویااومد پرسپولیس؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم آزمایشگاه که خون بدم ، بعد مامانم ـم یه بطری شیر کاکائو خریده که من بعدش بخورم که غش نکنم به قولِ خودش ! :-"
رفتیم تو ، من نشستم رو صندلی ، بعد می بینم پرستاره زل زده به دستِ مامانم . بعد من برگشتم سمتش به حالتِ این که " چیـــزی شـــده!؟ :-? " بعد یهو زده زیرِ خنده ! من ُ مامانم موندیم که این چشه ! :-L بعد که نفس ـش جا اومده دختره ، شروع کرده به بریده بریده توضیح دادن : واااای! خیلی باحال بود ! =)) نگاه کردم به دستتون! =)) دیدم این بطریِ دستتون ِ ! =)) فک کردم شیشه شیره ! =)) بعد با خودم گفتم سنِ دخترتون که به شیشه شیر نمی خوره ! =)) بعد دیگه داشت شاخم در میومد که فهمیدم شیر کاکائو ـه ! =)) ;))
حالا من :-L شدم ، بعد دقیقا" می خواستم به پرسنلِ دیگه بگم با اشاره یِ من بزنین زیرِ خنده ، دیگه نشد ! ;D حالا مامانم ـم واسه اینکه پرستاره ضایع نشه ، زده زیرِ خنده ، بعد اصن قیافه ـش عالی! :))
حالا خانوم خون گرفته ، این بند ِ رو از دستم باز کرده : خوبی ملیکا جون!؟ ;;) شیشه شیر نمی خوای !؟ :)) ;;)
بعد بلند شده رفته . حالا من به مامانم : آخ! نشد ازش بپرسم که سختش نمی شه که علاوه بر خون گرفتن ُ سر ُ کلّه زدن با مردم ، تا این حد هم با مزه ـس!؟ :-L
من نمی دونم آخه چه وضعیتی ـه! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم داشت تعریف میکرد میگفت:داداشم سرما خورده مامانم میگه نزدیک داداشت نری که وقت امتحانا سرما نخوری...
بعد من به مامانم گفتم:بابا مگه بنده خدا سرطان داره... ;D
من گفتم:بنظرت سرطان واگیر هستش؟ :-? ^-^


.................................................................

یکی از آشناهامون اومده بود جای خونه مون بعد زنگ زده به گوشیم...
زنگ چندم رو باید بزنم؟ :-w
میگم وسطی...
میگه وسط از بالا یا پایین :-?? :-w
آشناس ما داریم؟ ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

-عکس گذرنامه باید تمام رخ باشه.
-تمام لخت باشه؟ :o
-تمام رخ :|
- :-" :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پيش به معلممون ميگم اقا امتحان كيه؟!!
ميگه يه روزي بين دوازدهم و چهاردهم!!!
- خب استاد ميشه سيزدهم ديگه؟
- احتمالا همون سيزدهم باشه!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی های مادر بزرگ دوستم: ;D
برای خاله دوستم یه مشکلی پیش اومده بود مادر بزرگش میخواسته دلداری بده میگه:خدا ارحم ترحم(ارحم الراحمین) ^-^ :-"
برادر دوستم داشته رانندگی میکره که یه چیزی میشه بوق میزنه مادر بزرگش بر میگرده میگه:ماشاالله مهدی جان(برادر دوستم)بوق زدنم بلده =D> (اینو باید با لحن جدی بخونین) :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقا شما اینقدر سبحان سبحان کردین فکر ماهم ....... :-" ;D

دیروز خالم زنگ زده میگه:اسم کرمت(kerem)چیه؟؟؟

منم برگشتم گفتم:خاله اسمش سبحانه!! ;;)

خالم:خاله جان اسم شرکتش سبحانه!! :|

من: :-" ;D
++++++++++++++++++++

یاسمن اومده بود خونمون!


از اتاقم رفت بیرون بعد داشت پانتومیم اجرا میکرد! 8-^

فکر کرد مامانم اونجانیست! :-"

تا برگشت دید مامانم داره نگاش میکنه!! =))

ویاسمن در حالت پادر هوا.... X_X X_X ^#^
 
Back
بالا