F@hime
فهـــیمه
- ارسالها
- 961
- امتیاز
- 10,186
- نام مرکز سمپاد
- دبیرستان فرزانگان
- شهر
- کاشان
- سال فارغ التحصیلی
- 92
- دانشگاه
- دانشگاه تهران
- رشته دانشگاه
- مهندسیشیمی
پاسخ : سوتیها
یه بار سِ کسکه ام گرفته بود ...
بعد ما شنیده بودیم اگه آدمو بترسونن س ِ کسکه اش بند میاد
من ُ مامانمم فقد خونه بودیم
گفتم به مامانم : مامان مامان بیا منُ بترسون س ِ کسکه ام بند بیاد !
خُب ترسوندنای ما هم در حد پِخ کردن ُ اینا بود دیگه
بعد یه رُب مامانم بردشته میگه : فهیمه شنیدم یه کاری کردی به من نگفتی
من: نه مامان به قرعان هر گفته دورغ گفته ^#^
: من میدونم. باید هر کاری به من بگی. دیگه نبینم از این کارا بکنی
حالا منم ترس و اینا در حد ر*دن تو خودم
(خودمم به خودم شک دارم )
هزار تا قسم و آیه و اینا که نه من کاری نکردم (اگه دو دقیقه دیه مامانم ادامه میداد یا گریه میکردم یا اعتراف ! )
بعدش دیدم مامانم داره میخنده ، گفتم چش شده نه به اون دو دقیقه پیش نه به الان
گفت: دیدی ترسوندمت ! من:
س ِ کسکه تم بند اومد ! من:
حالا چرا انقد ترسیدی ؟ من:
مامانم :
اینقد ترسیده بودم که س ِ کسکه ام بند اومده بود !
یه بار سِ کسکه ام گرفته بود ...
بعد ما شنیده بودیم اگه آدمو بترسونن س ِ کسکه اش بند میاد
من ُ مامانمم فقد خونه بودیم
گفتم به مامانم : مامان مامان بیا منُ بترسون س ِ کسکه ام بند بیاد !
خُب ترسوندنای ما هم در حد پِخ کردن ُ اینا بود دیگه
بعد یه رُب مامانم بردشته میگه : فهیمه شنیدم یه کاری کردی به من نگفتی
من: نه مامان به قرعان هر گفته دورغ گفته ^#^
: من میدونم. باید هر کاری به من بگی. دیگه نبینم از این کارا بکنی
حالا منم ترس و اینا در حد ر*دن تو خودم
(خودمم به خودم شک دارم )
هزار تا قسم و آیه و اینا که نه من کاری نکردم (اگه دو دقیقه دیه مامانم ادامه میداد یا گریه میکردم یا اعتراف ! )
بعدش دیدم مامانم داره میخنده ، گفتم چش شده نه به اون دو دقیقه پیش نه به الان
گفت: دیدی ترسوندمت ! من:
س ِ کسکه تم بند اومد ! من:
حالا چرا انقد ترسیدی ؟ من:
مامانم :
اینقد ترسیده بودم که س ِ کسکه ام بند اومده بود !