خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز معلم ادبیاتمون می خواست بگه خدا قادر مطلق است.....اومد محکم و تاثیر گذار بگه گفت:

خدا قاطر مطلق است...
ما: =))
- :-" :-[ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس ادبیات یکی از بچه هامونی گ و ز ی د بعد یهو من =))
بعد کلاس =))
و در آخر معلم =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا یکی از دوستان هست که حالا نمیگم کی گناه داره، خدای سوتیه ها :))
اصن سوتی میده تیم ملی، حالا بیشتر سوتیاش رو که نمیشه بگم!
اما امروز زنگ اول برگشته گفته که "دل آرام" اسم پسره =)) :))

- - - - - -

زنگ تاریخ هم معلممون گفت که روس ها و اینا بیشتر دوست داشتن که خط راه آهن زمان رضاشاه از خراسان باشه تا آذربایجان که آسیا به اروپا وصل شه! بعد این برگشته میپرسه از کجا به اروپا وصل شه؟ :-? بعد یکی برگشت گفت از کجا خوب؟ آذربایجان بقل کجاست؟ ترکیه دیگه! بعد میگه نه گفتم شاید از اون طرف بره جای چین بعد بره اروپا :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو امتحان دینی باید یه سری آیه رو معنی میکردیم بعد یه تیکش این بود : و ذَکر و الانثی ...

( اگه اشتبا نکنم ! :-" )

بعد یکی از دوستام یادش نمیومده که میشه زنُ مرد گفته : " منظور از این آیه اثنی عشر است . و چون اثنی عشر عضوی داخلی در بدن ماست ، ینی خدا را از درون و وجد یاد کنید . " !!
=))

ینی استدلال به این میگن ! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال پنجم تو کلاسای تیزهوشان یه معلم ریاضی مرد چاق خپل داشتیم که همیشه صندلیش رو میذاشت کنار من...
یه روز یکی از دوستام یه سوالی رو پایه تخته اشتباه نوشت...
استاده بلند شد توضیح بده منم مدادم افتاد رو زمین...
اومدم برش دارم سرم رو صندلی معلممون قرار گرفت تو همین لحظه استادمون نشست...
منم داد زدم:کمک خفه شدم کمکم کنین آقا بلند شو خفه شدم =)) :-[ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلاس اول بودم بعد از ظهرا هم بودم...
مامانم یه تیکه گوشت سر صبح بهم داد و با هزار بدبختی گذاشت تو دهنم...(من از گوشت بدم می یاد به شدت)
مامانم گفته بود اگه بندازی بیرون کلاغه بهم خبر می ده منم تو دوران جاهلیت به سر می بردم برا همین بارم شد...
زنگ اول...زنگ دوم... زنگ سوم... و این داستان ادامه داشت...(وقتی هم حرف می زدم اونو کنار دهنم می ذاشتم که کلاغه به مامان خبر نده...)
زنگ خونه ها که خورد همچنان گوشت نو دهنم (در حال جویدن و امید به قورت دادنش)به سمت خونه را افتادم در خونه که رسیدم زنگو زدم مامانم که درو وا کرد
بهم گفت چی داری می لنبنی؟؟؟از ترسش قیهو قرت دادم نفس راحتی کشیدم و گفتم :آخیش تموم شد.... #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوم راهنمایی بودم که اینطوری شد...اول بگم یه معلم داشتیم خیییلی ازش میترسیدم...شبیه مادر فولاد زره بود!
یهو از خواب پریدم دیدم همه جا تاریکه!تاریک که نه گرگ و میش مثل هوای صبح ساعت6.30 این حدودا...بعد من دیدم مامانم اینا همه خوابن.نگاه کردم به ساعت دیدم یه ربع به هفته گفتم خاک ب سرم که سرویسم رفت...عین چی رفتم آماده شدم همون روز زنگ اول ریاضی داشتیم معلمه هم از اونا بود که بیرون میکرد دیر میرفتی سر کلاسش...دیگه داشتم خودمو نجس میکردم یعنی...رفتم بالای سر بابام تند تند تکونش دادم گفتم: بابا بابااااا پاشو دیییر شد مدرسهههه بابا فراست(معلمه) میکشدم!!! بابای بیچاره م با چشمای خواب آلود:چته دختر؟چی میگی؟مدرسه کجا بود؟ من:ی ربع به هفتهههه پاشو بابا... بابا: :| خانم ساعت ی ربع به هفت عصره نه صبح! من:اِ؟جدی؟ X_X X_X
خودمم هنوز موندم یعنی چطوری یادم رفته بود!از بس که از معلمه میترسیدم دیگه...
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان بزرگم میخواست بگه خدا ارحم الرحمین
گفت خدا ارحم ترحمه ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه رستورانه هس تازه از اين تابلو هاى روان ال اى دى زده بعد اين مى نويسه هر روزتان نوروز نوروزتان پيروز!!!
آموزگار(!) كلاس زبانمون همش به مديحه ميگه نديمه! هرچيم ميگيم بابا مديحه ميگه اوكى نديمه!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سلام واي امروز يه سوتي دادم در حد تيم ملي كه چه عرض كنم...
كلاس زبان بودم يه برف شديدم داشت ميومد. مامانم بهم تك داد كه يعني جلو درم بدو بيا.منم بدو بدو دويدم دم در ، كله ام هم پايين(ماشين مامانم 206 ه)يه 206 دم در بود. درشو بازكردم سوار شدم.(آخه پيش خودم فك كردم مامانم واسه اينكه من خيس نشم نزديك در پارك ميكنه) وقتي به راننده نگاه كردم كه مثلا به مامانم سلام كنم راننده كه يه آقايي بود داشت با تعجب منو نگاه ميكرد. بيچاره چشماش هفت تا شده بود. :o
من از خجالت پريدم بيرون از ماشين، حتي عذرخواهي هم نكردم :-[
وقتي رفتم تو ماشين، مامانم از خنده روده بر شده بود. =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی تعطیلیا رفته بودیم شمال
بعد یک روز رفتیم جنگل اب پری
توی راه یک گاو قهوه ای روشن در حال چریدن بود پشتش به من بود منم برگشتم با هیجان بسیار داد زدم:ای اهو اهو :-/ #-o :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم اومده بود مدرسه کارنامه بگيره با خودم گوشي برده بودم بهم تک زد که من اومدم تو دفترم منم سريع رفتم پايين ناظممون گفت تو از کجا فهميدي مامانت اومده؟مامانم گفت براش تک انداختم منم گفتم بابام بهم پيام داد!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

بــاو یکــی از معــلّــم ــامون گـفــت ملیــکا ! مــن شمــارت ُ نــدارم. مـی گی!؟
مـا ـم کــه ســاده ، گفتیــم چــه کــاریه ! گــوشــی ُ درآوریم خیــلــی ریــلکــس کــه خــانوم مــن الان بهتــون مــیس مــی ـندازم.:>
ینــی تــا 10 میــن بعــد :
- ^-^
- :-"
^-^
- :-"
- ملیــکا! بــده مــن اون گــوشی ُ ببــینم ! :-L
- نـــه ! نــه ! ;;) گــوشی چیــه!؟ ;;)

***
معلّــمِ فیــزیــک ــمون : ملیــکــااااا!! ~X( چــرا تــو انقــدر حــرف مــی زنــی!؟؟! ~X(
- خــانوم ! بس کــه شمـــا حــرف مــی زنیــن! (:|
- ^-^ :o
- آهـا ینــی مــی گــم خیــلی حــرف مــی زنیــن راجبِ مســائل ! :-"
- :-w ^-^
- نـــه! ینــی تکــرار مــی کنیـن هــی ، مــن حــوصلــه ـم ســر مــی ره ! :-"
- :-L :-L
- آها! معــذرت مــی خــوام خــانوم ! :-L
- عــزیــزم !دیگــه تکــرار نشـه ــااا! ;;) ;))
- آهــا! الان ایــن گــیــرِ مسئــله بــود واســه شمــااا!؟ (:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

پدرم دبیر «تاریخ» می باشند!
یه روز بابام یه سری برگه آورده بودن داده بودن به من تصحیح کنم، بعد یکی از دانش آموزا «دشمنان اصلی پیامبر در مدینه» رو نوشته بود «ابو جَلَب» :o که در اصل «ابو جهل و ابو لهب»میشه، بعد برگشتم به بابام گفتم بابا نمرشوبدم؟ :-?
- : اشتباه نوشته، نباید نمره بدی.
- : نه دیگه ... ببین بابا دقت نمیکین، این دانش آموز نخبه است آخه اومده به جای دو تا اسم، ترکیبی از اونا رو آورده ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

روز 28 صفر نذری داشتیم
بعد خالم به مامان بزرگم گفت اول خودمون بخوریم یا بدیم همسایه ها
گفت همسایه ها مهم ترن اول خودمون بخوریم
 
پاسخ : سوتی‌ها

عرفان رفت پیش استاد شریفی که از طرفداران پروپاقرص رئال هستن...شب بعد ال کلاسیکویی بود که بارسا 2-1 برد...
بعد رفت گفت: آقا شما هم که با این رئالتون گند زدین به بارسا!!! =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز یکی از بچه ها به معلممون گل داد گل مریم هم بود
بعد معلمه گفت من عاشق عطر این یاس هام ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستای تجربیمون منو دوستمو مهمون کرد میخاستیم بریم کلاسمون بعد این دوست مام میگه نه نریم کلاس ازمون میخورن
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس شیمی گاز گلخانه ای رو بلند خوندم:گز گالخانه ای!!!!!! =))
حالا دوستم کنارم غش کرده، معلم داره دقیقا به من نیگا میکنه، همه ی بچه هام روده بر شدن!
 
Back
بالا