امروز رفتم نشستم تو یه کلاس دیگه کلا!
میخواستیم لوگو طراحی کنیم معلمه نمیذاشت چنتا از بچه ها بیان بیرون منم رفتم سر کلاس اونا!
دبیرشونم تا حالا تو دبیرستان معلم من نبوده
اومدم برم تو کلاسشون معلمه برگشت گفت تو چرا انقد دیر میای سر ِ کلاس؟ 100 بار بهت گفتم دیر نیا!
داداشم نبود بعد گوشيش بود ولي بعد منم اومدم فوضولي و اينا گوشيو گرفتيمو ديگه خودمم نميدونم هي داشتم فوضولي و اينا ميکردم بعد منم نه خيلي واردم اينا
يهو زدم رو شماره يکي بعد اين شماره هـه گرفت و اينا منم هي داشتم به خودم فوش ميدادم هرکاري ميکردم قطع نميشد هي فوش ميدادم بعد نگو اونم از اونور برداشته بود ميشنيد واسه خودش
بعد به هزار بدبختي قطع کردم
بعد حالا اومدم ادامه فوضولي گفتم خو برم اين شماره هـه که گرفتمو بپاکم بله ما رفتيم بپاکيم و اينا بعد ماعم فک نکنين داهاتيم و اينا بلد نيستيما هول شده بودم
هي ميزدم رو شماره هـه هي دوباره ميگرفت اقا من دوباره زور ميزدم اين قطع شه ... به بدبختي زور ميزدم قطع شه بعد قطع ميشد دوباره اشتباهي ميگرفتم اين شماره رو يه شيش هف باري فک کنم شد
تهشم گفتم اقا نخواستيم گوشيو پرت کردم متفرق شدم آثار جرمم باقي موند
(سوتی بود تقریبا "" )
داستان سوتی ما از جایی شروع میشه که:
درروزگاری نه چندان دور(همین 2سال پیش)دختری بود(دخترخاله ی بنده) به اسم مرجان که می خواست بره ولگردی
کلی قروفر کرده داشت ارایش میکرد هنگامی که داشت چشمهایش را همی میکشید دختری بسیارزیبا (خودم)
به اوزنگ زدمرجان که یک چشمش راهمی بیشتر نکشیده بود به تلفن جواب داد بعداز ساعت ها گفت وشنود مرجان
به سمت ولگردی همی رفت (بدون هیچ مرکبی) درراه همه به اونگاه میکردندی اوپیش خود فکرکرد که شاید
اوامروززیباترشده وبی توجه 3ساعت ولگردی کردی هنگامی که به خانه برگشت داشت شعر چه خوشگل شدی امشب
را همی میخواند ناگهان دراینه خودرادید وسکته ی خفیفی زد من را که فرداشب خانیشان بودم به قصد کشت دنبال کرده
ولی موفق به شکست این جانب نشدبنابراین من تایک ماه ازاو دری میکردم درهزار لانه ی موش
پی نوشت:کشیدن چشم درلغت نامه ی کدخدا به معنی ارایش چشم به صورت هفن ومینیاتوری میباشد
که کاربرد فراوانی درموتون کهن افغانی به معنی ارایش چشم به صورت پررنگ وضایع میباشد
وماده ی اصلی ان خط چشم تابلو است وهدف ازان جلب توجه درحدلالیگا
رفته بودیم یک مغازه به نام ادیداس پایینش هم نوشته بود اجناس اصل
بعد روی لباساش نوشته بود گپ و از این حرفا
داداشم فکر کرده بود مامانم کنارشه برگشته بود به مسئول اونجا گفته بود مامان اینجا هیچی شون اصل نیست!!!!!!!
خانمه :
داداشم : :-[
سراولین جلسه المپیاد زیست ،معلم(آقای بابکی) استراحت داده بود...منم رفتم سوالامو بپرسم..
-وزغ از کجا می فهمه تو آبه؟؟
- تو خودت وقتی میری تو آب از کجا می فهمی؟؟نکنه به نفس کشیدن ادامه میدی؟؟
- :-[
(منظورم این بود که از کجا می فهمه آمونیاک رو تو آب منتشر کنه یا تجزیه کنه)
این کتاب تاریخ ادبیات ما بعضی از جاهای متنش افتضاحه؛ یعنی دفعه ی اول که می خونی یه چیز برداشت می کنی، دفعه ی دوم یه چیز دیگه کلا!
بعد امروز من و یکی از بچه ها یه درسی رو از قبل خونده بودیم، دبیرمون که داشت در موردش صحبت می کرد ما مثل بچه + ها هی وسط حرفش پارازیت می دادیم که آره ما هم بلدیم و اینا
بعد هر دوتامون (ژانر همه چیز بلد!) گفتیم : مسعود سعد رو باباش زندانی کرده
بعد دبیرمون گفت : چی؟ کی گفته؟ چرا تاریخ رو تحریف می نین؟
- : تو کتاب نوشته !
بعد متفکرانه کتابو بردیم پیشش، بعد که خوند با دلیل بهمون ثابت کرد که اون یارو بابای یکیه دیگه است نه مسعود سعد!
خلاصه تا آخر امروز ما ضایعانه سر کلاس نشستیم
امروزسر زنگ زبان قراربود دوستمونو توصیف کنیم (ازسربیکاری) بعد دوستم بلندشد خواست بگه she is shorter than me
ییهو زبونش گرفت گفتshe is short to short me
حالا معلم ما اینجوری [-(
مااینجوری
دوستم اینجوری :-[
توکلاس ما بحث این بودکه فایده نداره پزشکی بخونی باید تا موقع مرگ درس بخونی بعد وقتی مدرک گرفتی ازخوشحالی
سکته میکنی دیگه ارزوی استفاده ازمدرکو ببری توگور O0
بعد دوستم گفت بروبابا این همه درس بخونی که دیگه نمیتونی ازدواج کنی من که حاضر نیستم این همه
درس بخونم؟
فعدیکی ازخرخونای کلاس ییهوگفت نه بابا چی میگی وسطش میشه کرد...!!!
اون که خودش نفهمید حالا ماهمه
اون خودش اینجوری :-\ چیه ؟؟؟
ما:هیچی بیخیال
تو دین و زندگی اونجا که پیامبر میگه
از این پس علی, ولی و وصی و جانشین من... و اینا
من نوشته بودم ولی و وسیع
+
اونروز سه نفر داشتیم می حرفیدیم
یکیشون دوست نسبتا صمیمیمه
اون یکی به دوستم گف خیلی شبیه خواهرت هستی
بعد منم تعجب کردم گفتم چطوع این خواهرتُ دیده?? من ندیدم خواهرتُ
بعد اونم گف اتفاقا منم ندیدم
می خواس بگه ینی منم نمی دونم که چطور شده که خواهر منو دیده
سر کلاس معلم ریاضی یه بار بچه ها شلوغ کردن. بعد معلم شد. به یکی از بچه ها گفت اگه یه بار دیگه حرف بزنی...
بعد من یهو گفتم «میشه دوبار»
کلاس این جوری شد
معلم این جوری
معلم گفت کی بود؟بعد هیچ کی هیچی نگفت
چه شانسی