hoda.m
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 195
- امتیاز
- 370
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
پاسخ : سوتیها
قرار بود بچه هامون يه نمايشگاه بزنن، تو سالن نشسته بودن داشتن كاراشونو ميكردن. بعد معلم دينيمونم (مجرده!) نشسته بود پيش اينا ولي لباساش شبيه اينا بود!
بچه ها يه آينه ي بزرگ گذاشته بودن،داشتن بهش ور ميرفتن (براي نمايشگاهشون بود!)
بعد من رفتم پيشون، پشت معلممون وايستادم، دستم رو گذاشتم رو شونش، گفتم 2تا شمعدون خوشگل هم بيار كه يه عقد بيفتيم ديگه!!!
يه دفعه اي معلممون برگشت،فهميدم اشتباه گرفتم! فقط قرمز شدم و خنديدم!!!
قرار بود بچه هامون يه نمايشگاه بزنن، تو سالن نشسته بودن داشتن كاراشونو ميكردن. بعد معلم دينيمونم (مجرده!) نشسته بود پيش اينا ولي لباساش شبيه اينا بود!
بچه ها يه آينه ي بزرگ گذاشته بودن،داشتن بهش ور ميرفتن (براي نمايشگاهشون بود!)
بعد من رفتم پيشون، پشت معلممون وايستادم، دستم رو گذاشتم رو شونش، گفتم 2تا شمعدون خوشگل هم بيار كه يه عقد بيفتيم ديگه!!!
يه دفعه اي معلممون برگشت،فهميدم اشتباه گرفتم! فقط قرمز شدم و خنديدم!!!