خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از do0riis :
دوست پسر داییم اومد از پروازشون تعریف کنه جلوی همه گفت:اره خیلی خوب بود 474 بود هواپیمامون
حالا من نمیدونم جلوی دوست دخترش بهش بخندم چیکار کنم
من:حسام جان منظورت 747 هست دیگه
خودم در دل: =))
پسر داییم در ظاهر: =))
حسام: X-(
دوست دخترش: ;))
اینو ظهر تو خواب و بیداری داشتم میخوندم بعد خط اول هنگ کرم.
خدایا ینی چی دوست پسرِ داییم؟
باشد که با این مغز رستگار شوم
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودم آرایشگاه اولین بار بود میخواستم موهامو حالت دارگوتاه کنم.خانمه داشت در حین کار به شاگردش هم آموزش میداد..
گفت الان از مشتری میپرسیم فرق چپ بهش میاد یا راست..خانم فرق چپ بهتون میاد یا راست؟
منم گفتم ها؟ :-? نمیدونم
خانمه گفت مشتری نمیدونه..خودمون تشخیص میدیم..
منم این جوری :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

پوریا:شایان بی زحمت خواستی بری بدی پرینت بگیرن واست دو تا بگیر...
شایان:چرا؟...دم خونتون فتوکپی نیست؟...
پوریا:چرا اما امروز سیزده به دره تعطیله دیگه :( :>
شایان: =))خب گاو نفهم...اگه تعطیله من برم به کجا بدم پرینت بگیرن؟؟ =)) :-w
پوریا:بیخیال اصلا یه کاریش میکنم خودم :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستان دسته جمعی رفته بودیم قایق سواری از این قایق قو ها که فرمونش یه میله اس ( که برعکس هم عمل میکنه!)
بعد یه تیکه خیلی تعداد قایق ها زیاد شده بود همه گیر کرده بودیم این غریق نجات هام که تو قایق یه نفره ها بودن اعصاب نداشتن اصلا هی فحش میدادن :-"
تو قایق ما فرمون دست من بود

غریق نجات با فریاد و چهره ی X-( : فرمونو بده اونور!
من با فریاد و چهره ی :-L : دادم! دادم!
بغل دستیم در حال سقلمه زدن
من: فرمونو! اونور! :-"

____
به نقل از Death Angel :
اینو ظهر تو خواب و بیداری داشتم میخوندم بعد خط اول هنگ کرم.
خدایا ینی چی دوست پسرِ داییم؟
باشد که با این مغز رستگار شوم

دوست ِ پسر دایی شاید ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امشب رفته بودم بیرون وقتی برگشتم خیلی خسته بودم شوهر خالم گفت بازم این مرده ی متحرک اومد یکم سوتی بده بخندیم منم که عصبانی بودم گفتم هه هه هه!چه قدر تو بامزه ای
شوهر خالم :oچه قدر تو بی ادب شدی
من : وای ببخشید اصلا حواسم نبود
باز خالم گفت حالش بده دیوونه بود دیوونه تر شد
باز من :میشه یه لحظه ساکت شی ؟
باز خودم فهمیدم :-[کلا امشب هرکیو میدیدم یه چیزی بهش میگفتم ولی به هر حال از این به بعد یاد میگیرن دیگه به من گیر ندن (:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

يکي از فاميل هامون که خيليم باهاشون تعارف داريمواينا اومده بودن بعداز مدت ها مشهدوهمه خونه مامان بزرگم بوديم،بعد همين فاميلمون ميگه: آره ديگه ايشالله سال بعد ريحانه جان شيريني تو رو بخوريم
من:(سرمو انداختم پايين لپاسرخ)نه...هنوز زوده،نه نه
کل فاميل:=))=))
فاميلمون:منظورم شيريني دانشگات بود=))
:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانیم به نعیمه میگه نعینه اون وقت فرض کنید زن داییم اسمش نعیمس :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تلویزیون یه مسابقه داشت بعد توش تاابلوی راهنمایی رانندگی رو نشون میداد پرسید این چیه
- احتیاط ممنوع
من: =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو راه طبس بودیم پلیسه{سربازه اصلش!}نِگَمون داش بعد عقبو دید...ما هم که 3 تا دختریم و 3 تامونم کمربندا رو بسته بودیم B-)
بعد یِ جوری ب عقب نگا میکرد{در حال اسکن گرفتن!}میگه: کلاً پنج نفرید دیگه؟
بعد خواهرم میگه:بعله!اگه میخوای یکیشونم بدیم به شما!!!!
یعنی بیچاره گُرخید! :))بعدشم گف آقا بفرمایید برید!کارت و هیچی هم نیگا نکرد! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یک بار بنده خدایی در مورد فیلم توضیح داشت میداد جلو چن هزار نفرگف:
من میخوام تو این فیلم نشون بدم
که یه پدر به خطر اهدافِ الهی میتونه حتی سر پسرشُ
مثه یعقوب ببره!:)) :-"

خو ابراهیم بوده سر میبریده
یعقوب که نه!;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

.... یکی از دبیرااولین جلسه بعد عید وارد شده میگه::
سال نو جدیدتون مبارک امیدوارم سال خوبی کنار خانوارهاتون داشته باشین.... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

و این هم سوتی امروز من !
سر کلاس بودیم ، میخواستم بگم : این به اون در !
گفتم : این در به اون خر ‍‍‍!!!!!
کل کلاس : =))
من : :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

تبریک سال نو دبیرفیزیکمون:

خب بچه های سال نو جدیدتون رو تبریک میگم امیدوارم سال خوبی رو درکنارخانوارهاتون داشته باشین
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز دوباره این دبیر پژوهش ما سوتی داد! ;D
گفت چرا این قدر ناشکرین؟من رفتم کرمان مدرسه شون شبیه مدرسه خودمون بوده از لحاظ امکانات ولی اونا پارسال 20 تا قبولی پزشکی دانشگاه شریف دادن!
این ما :)) =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال سركلاس شيمي معلممون بعدازاينكه درس داد جلوي تخته وايستاده بود ونمي رفت كناركه مابنويسيم . يكي ازدوستام گفت اه چرانمي فهمه كه بايد بره كنار ،بدبخت معلممونم شنيد وخجالت كشيد ،سرشوانداخت پايين ،رفت كنار
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس قرآن با sampad girl regineschrimeنشسته بودیم یه بار نگین (Regineschrime)گفت بچه ها شکلات میخورین؟ماهم گفتیم آره بده اینم این کشلاتارو داد به ما ما هم همون جا اینا رو باز کردیم گذاشتیم توی دهنمون شروع گردیم به خوردن بعد یه بار شکلات تو دهنمون ماسید دیدیم تمام مدت معلمه داشته ما رو نگاه میکرده ما هم سر کلاس داشتیم این شکلات رو میخوردیم تازه منم با اعتماد به نفس کامل بلند میگفتم به دوستم تو با غزاله نصف کن من کامل میخورم =))ولی خداییش قیافه ی معلمه خیلی جالب بود
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس دینی.
دبیر: خب بچه ها انسان در این دنیا 2نوع لباس داره اولیش لباس ظاهریه که آدم میپوشه و همه میبینن و دومیش...
علی: آقا ما بگیم؟؟؟
- بگو
- آقا نوع دوم هم لباس زیره!!! که ما میپوشیم و بقیه نمیبینن!
معلم: X-( بچه ها: =)) خودم: >)
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسرخاله ی 10 ساله ام خیلی مغروره
یه روز خونه شون بودیم یه گنجشک از پنجره افتاد تو خونه اونم سریع فرار کرد و حسابی ترسیده بود بعد از اینکه گنجشکه رفت
خندیدیم و گفتیم : خیلی ترسیدی :)) :))
در نهایت آرامش به خاطر اینکه کم نیاره گفت : من از گنجشک می ترسم اما اگه عقاب بود حتما می گرفتمش :> B-)
ما : :o :o :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با یکی از فامیلامون حرف میزدم
طرف:اووووف!شادی نمیدونی!دوس دخترم واسه عیدی برام یه ساعتِ مارک خریده 120 هزار تومن! :>
من:ما که بخیل نیسیم! :( طرف داداش نداره؟! ;D حالا مارکش چی هس؟
طرف:گوووسی! B-)
من:گوسی؟ :-/ منظورت گوچیه دیگه؟! :-/
طرف:آها!آره فک کنم!نه ک انگلیسی نوشته بود و اینا ^-^ X_X :-[
من:بعـــــــــــــــــــله! :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتم تو مدرسه با دوستم صحبت می کردم ، اون داشت از خاطرات بچگیش‌(!) میگفت ! این یه تیکه از گفتگوی ما :
- حمید ! یادش بخیر چقدر کارتون نیگا میکردیما !
- آره ، یادش بخیر . من وایکینگ ها رو مخصوصا خیلی نیگا می کردم ...
- اه اه ! من بدم میومد ! من عاشق کارتون سمپاد بودم
- کارتون چی !؟؟؟؟؟ :o
- سمپاد دیگه ! سمپاد و علی بابا !!!!!
- وااااااای سروش اون سندباده نه سمپاد =)) =)) =))
 
Back
بالا