خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم زنگ زده میگه تنها بیا...
میگم باشه خیالت راحت...
میگه کوچه خلوته؟
میگم ااااااره پرنده پر نمیزنه!
میگه وایسا میام
میگم نه مامان الان که نیگاه میکنم سیلی از جمعیت ریخت تو کوچه =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی مجری شب شعر:
-خیلی ممنون که شرفیاب شدین... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از والدین کسایی که تو همایش بودن از الو میومد سر دفاعیه های بسرش و ....
کلا هر دفعه من رو می دید میومد جلو دست می داد و نیم ساعت تعارف و ...
داشتم یه دفعه میومدم بیرون از مدرسه اینم اومده بود دنبال پسرش ....
منو دید و گفت بیاید برسونیمتون ...
گفتم ممنون نزدیکه خونه
اون : نه خواهش می کنم بفرمایید ...
من : خیلی ممنون لطف دارید می رم خودم ...
اون : حالا من خواهش می کنم ....
من : نه ممنون می رم خودم ...
اون : افتخار میدید بیاید برسونیمتون ...
من : خودتون افتخار می کنید .... ;D
(اینقدر تعارف می کنن آدم قاطی می کنه دیگه ...)
شاهدان می گن که در این لحظه من به سرعت از صحنه متواری شدم ... ;D :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام دیشب:
دخترم دختر گلم قربون قیافه ی نحست برم عزیزم.......!
من: بابا؟؟ :o :o :o :o
=)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دندونام به شدت درد میکرد نمیتونستم بخوابم.
مادرم:نمیخوای بخوابی؟
من: فکم داره میاد تو دهنم چه جوری بخوابم؟
مادرم:مگه الان فکت کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن روز پیش یکی از بچه ها گیر داد که من برم براتون برگ مو بچینمُ اینا! ما هم بعد از اینکه کلی گیر داد گفتیم باشه!
رفته آورده ، ما هم خوردیم.. بعد من هی میگم چرا این برگ مو هاش این طورین.. چرا یه طعمِ متفاوت دارن..
من : بیا ما رو ببر دمِ اون درخته که ازشون اینا رو چیدی ببینم چی داری به خوردِ ما میدی..
دوستم : آره بیاین بریم..
بعد رفتیم دمِ اون درخته..
- وااای! این که درختِ انگور نیست.. درختِ توتِ!
- مگه برگِ مو مالِ درختِ توت نبود .. ؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو خونه مامان بزرگم یه آینه قدی نزدیک تخت بابابزرگ هست که من هر وقت از جلوش رد میشم جذبش میشم!دیروز تو جمع فقط شوهر عمم نامحرم بود جاشو عوض کرد رفت پشت تخت بابا بزرگم نشست نمیدونم چرا وقتی دنبال گشتم ک ببینمش ندیدمش رفتم جلو آینه روسریمو درآوردم موهامو باز کردم داشتم به دختر عمه هام میگفتم ک نگاه کنین چقدر موهام نرم شده واینا ک یکدفعه بابا وارد شد وشروع کرد با آقا حمزه (شوهر عمم)صحبت کردن....یه دفعه به خودم اومدم دیدم 5دقیقه ای هست که سرلخت وایستادم وسط حال :Dسریع خودمو زدم به اتاق خواب.....
بعد همه: :)) :)) =)) =)) =))ساره تو بزرگ بشو نیستی ک نیستی....
 
پاسخ : سوتی‌ها

ye bar dashtam miraftam az kelase madrese birun,daro zadamo raftam birun.ye dafe shenidam kolle kelas daran mikhandan! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو مترو بودیم یه مرده با یه خانومه دعواش شد ;D بعد آقاهه گفت جواب ِ ابلهان خاموشیست خانومه هم سوتی داد گفت خفه شو پس :)) خود زنی تا این حد ینی ! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دارم با یکی از دوستان حرف میزنم...
بعد بلند داد میزنم:صدات میاد؟؟ =)) :-"
-------------
این چیزایی که بالای اتوبان رو پل و اینا مینویسن...
بعد یه بار داشتیم از اتوبان میردیدیم...
بعد نوشته بود"با سرعت کم عمر خود را کوتاه نکنید..."
بعد من فکر کردم اینم مثل"با صدقه عمر خود را زیاد کنید..."حدیثه :-"
رفتم کلی از این و اون پرسیدم و گشتم تا فهمیدم نه...دلیل فیزیکی داره :-" :-" :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از یک بنده ی خدا :
دارم با یکی از دوستان حرف میزنم...
بعد بلند داد میزنم:صدات میاد؟؟ =)) :-"
-------------
این چیزایی که بالای اتوبان رو پل و اینا مینویسن...
بعد یه بار داشتیم از اتوبان میردیدیم...
بعد نوشته بود"با سرعت کم عمر خود را کوتاه نکنید..."
بعد من فکر کردم اینم مثل"با صدقه عمر خود را زیاد کنید..."حدیثه :-"
رفتم کلی از این و اون پرسیدم و گشتم تا فهمیدم نه...دلیل فیزیکی داره :-" :-" :-[
ینی چی؟؟ من هرچی خوندم نفهمیدم... :-? :-/ ;D 8-}
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم: برم شیر بگیرم موز درست کنم
جان!!!!اصن مامانم توانمند.....
میخواست بگه که موز بگیرم شیر موز درست کنم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار رفته بودیم ختم صاب عزا کلا عین خیالش نبود شاد بود کلا ! مامان منم هواسش نبود اومد ب طرف بگه : تسلیت میگم برگشت گفت : تبریک میگم حالا مارو میگی :)) مامانم :-[ صاب عزا ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا جاتون خال مثل این بچه مثبت و خر خونا میفهمید که کدومارو میگم
رفتیم کتابخونه بشینیم درس بخونیم
بعد من یه طرف بودم دوستام یه طرف دیگه
من خودکارم گرفتم دستم رفتم پیش دوستام بعد وقت نشستن گذاشتمش تو جیب پشت(شلوار)خلاصه رفتم سر جامنشستم جالبیش اینجا بود که از این طرف میز هم رفتم اونطرف بعد حالا هی میگردم میبینم خودکارم نیست
رفتم پیش دوستام میگم من اومدم اینجا خودکار نداشتم گفتن نه خلاصه رفتم نشستم سر جام اما بازم نفهمیدم میخواستم تقلب هم بنویسم اما خودکار نداشتم خوب
خلاصه یه اوضاعی بود بعد یه دفعهدست کردم پشتم دیدم خودکار اونجاس بعد دوستام =)) :))
منم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو جستو جوی سایت زدم طالع بینی بعد مطالعه و می بینی رو این طوری آورده:
م طالع ه ، می بینی
به نقل از M A H T A :
چن روز پیش یکی از بچه ها گیر داد که من برم براتون برگ مو بچینمُ اینا! ما هم بعد از اینکه کلی گیر داد گفتیم باشه!
رفته آورده ، ما هم خوردیم.. بعد من هی میگم چرا این برگ مو هاش این طورین.. چرا یه طعمِ متفاوت دارن..
من : بیا ما رو ببر دمِ اون درخته که ازشون اینا رو چیدی ببینم چی داری به خوردِ ما میدی..
دوستم : آره بیاین بریم..
بعد رفتیم دمِ اون درخته..
- وااای! این که درختِ انگور نیست.. درختِ توتِ!
- مگه برگِ مو مالِ درختِ توت نبود .. ؟
یعنی شما تو 15 سال عمر پربارتون فرق برگ مو و توت رو نمی دونین؟ :-?

پ.ن: من هرچقدر گشتم های لایتش رو پیدا نکردم.براق کننده هم که کار نمی کرد!(:دی)
 
پاسخ : سوتی‌ها

من معمولا زنگ های آخر اصلا حال گوش دادن به درس ندارم. با دوستم حرف میزنم،واسه خودم نقاشی میکنم،می خوابم. یه بار بعد اینکه یه کم واسه خودم نقاشی کردم خودکار و گذاشتم بالای مقنعه ام و سرمو گذاشتم خوابم برد!
بیدار که شدم دیدم زنگ خورده همه دارن میرن منم زود وسایلمو جمع کردم از کلاس رفتم بیرون(هنوز خواب آلو بودم) دیدم تو راهرو بچه ها یه جوری نگام می کنن! تا اینکه یکی اومد جلو گفت اون چیه بالای مقنعه ات؟! درش آوردم دیدم یه خودکار صورتیه!تازه یادم اومد قضیه چی بوده
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی داغ داغ ، خطرناک : توی مسجد بودیم ، بعد از نماز رفتیم که عرض ادب و احترامی به ریش سفید و بزرگ محله بکنیم . همه دست دادیم بهش و کلی تعارف و احترام تا نوبت به جواد رسید ، جا اینکه بگه "التماس دعا ، واسه منم دعا کنین" گفت "از منم التماس کنین" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه دوستام بعد از امتحان وقتی برگشو تحویل داده همینجور ایستاده و به یارو مسئوله نیگا میکرده بعد مسئوله میگه چته؟!
بعد میگه هیچی پاسخنامه نمیدین؟!

تاثیرات آزمونای گزینه 2ئه دیه :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی به من پی ام داده بود، من فک کردم یکی از بچه های کلاسه.. حدود نیم ساعت با هم چت کردیم و اینا.. من هی دیدم طرف یه چیزایی میگه اصن ربطی به مدرسه نداره .. ادامه ی یه بحثیُ داشت میگفت و اینا.. منم هی فکردم این بحثُ که من با این نکرده بودم..
بعد از 40 دیقه برگشتم گفتم تو کی ای؟
اصن به حالتِ :o و :-w و :-? مونده بود!
تازه که معرفی کرد من فهمیدم طرف اصن از بچه های راهنمایی بود..
اصن یه وضــــی!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب مامانم در اتاقو زده میگه مهسا پشتیبانت بعد دنت میده بخورم...!!
مامان؟ :o دنت و پشتیبان در یک "ت" اشتراک دارناااا....
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
Back
بالا