خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از h_h1234 :
یا رو زنگ زده بود ب رادیو می گفت:پیغام من ب اوباما اینه ک اگه روزی 100 تا موشک بزنی به تهران ما 1قدمم عقب نمیریم!
مجری پرسید از کجا تماس میگیرید ؟گفت: فیروز آباد فارس! :o
سوتی بود یا جُک؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

نقشه ایران انگلیسی بود بعد من خسانو خوندم خورستان
اومدم بگم انتحاری گفتم انحتایی
 
پاسخ : سوتی‌ها

آغا من تو حفظ شماره ها اینا مُشکل دارم :دی :-"

محض رضای خدا هیچوختم سِیو نمیکنم لا مَصَّب ها رُ :-"

یه بار همینجور نشسته بودم.دیدم یکی اس داد:سلام خوبی?
فِک کردم پس آیسان هس با اون یکی خطش آخه شماره هاش شبیه هم بود :-" :-"
من:سلام خوبم. تو خوبی
طرف:منم خوبم.چه خبر؟
من:سلامتی.از تو چه خبر
طرف:هیچی...راستی اسمت چیه عزیزم؟
من:لوس نشو.خندیدم هار هار!
طرف:شوخی نمیکنم گلم.اسمت چیه
و در این قسمت مکالمه تلفن خونه زنگ میزنه.
کیه؟ آیسان
من:آیسان این اس های لوس چیه میدی؟
آیسان:چیییی؟؟؟ :O من کی بهت اس دادم.
من:خره مگه شمارت.....نیس؟
آیسان:نه اسکول!!جواب کیوداری میدی؟ :- w

و اینجا بود که من پی بردم چه گندی زدم :-" :-" :-" :-"
و اون مکالمه ی جلف :[ :-[ :[

:-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

من اين موبايل دوربين پلير هست همش ميخوندم پليمر;D
دختر خاله من بچه بوده بعد يه موش مياد ازجلوش رد ميشه ميره
بعداين ميره پيش خالم ميگه مامان يه کيوي دوييد رفت تو اتاق
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم داشت با مامانم حرف میزد میگفت مامان منو چیقدر دوست داری؟
مامانم گفت اندازه ستاره ها.
اینم اومد یه چیزی بگه زیاد باشه؛گفت:
مامان منم اندازه ی حیـــــــــوونـــا تو رو دوس دارم! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم اول دبستانه اومده بود با افتخار به مامانم گفت مامان ببین چه قد جمله سازیمو خوب نوشتم مامانمم گفت آفرین عزیزم ببینم چیه؟ یهو دیدم مامانم اول اینطوری شد :o بعدش اینطوری =))
رفتم ببینم چه خبره دیدم داداشم جمله ای که با میسوزد نوشته اینه: مادر در آتش میسوزد =))
بهش گفتم حدیث بهشت زیر پای مادران استو نقض کردی!! :-\
داداشمم هاج و واج مونده بود چه خبره؟؟؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز ساعت 6/5صبح با زنگ smsمبایلم بیدار شدم نشستم تو تخت بعد از یک عالمه تلا ش مبایلو کشف کردم حالا چشام باز نمی شد می بینم پسر عمم زده سلام خوبی چی کار می کنی؟
فقط اگر ببینمش زندش نمی زارم براش زدم احمق ساعت6/5sms زدی می گی چیکار میکنی خوابم میاد برو گمشو خروس بی محل اههههههه
بعد از این smsگوشیم زنگ خورد برداشتم گفتم اههههههههه چ مرگته نیما ؟ میگه مگه تو امتحان نداری میگم چرا حالا منظور میگه پاشو دیگه امتحان داری گرفتی خوابیدی منم از کوره دررفتم گفتم نفهم ساعت9/5 امتحان شروع میشه ساعت8/5هم سرویسم میاد دنبالم الان ساعت6/5برو بمیر خوابم میاد بعد چند ثانیه سکوت کرد گفت ااااا پس چرا آروین منو الان بیدار کرد اهااااااااااااااا یادم اومد قراره بریم گیم نت من منم فکرکردم میگه کافی شاپ :oاین موقع صبح می خوای بری کافی شاپ چی کار؟ حالا اون زده زیر خنده می گه کافی شاپ چیه بابا گیم نت یکم فکر کردم دیدم سوتی دادم گفتم ب هرحال گیم نت این موقع می خوای بری چی کار تومنو بیدار کردی ک درس بخونم خودت می خوای بری گیم نت بعد هم گوشیمو پرت کردم نمیدونم کجاست هرچی می گردم پیدا نمی شه! :-" اصلا من کف کردم قبل از امتحان ادم بره گیم نت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی نه یکم گذشته از خیلی بی خیال
 
پاسخ : سوتی‌ها

:-[
سوتیه دیگه من چی کار کنم...
:-[
امروز تو راه برگشت سوار سرویس بودیم بعد مریم تشنه ش بود!
بعد طبق معمول هم داشتیم واسه خودمون اون عقب ون میخوندیم!
یهو مریم با لوسی تمام برگشته اون وسط میگه: عمو(منظورش راننده سرویسمون بود!) یکم آب بده...!(البته آروم گفت جوری که فقط خودمون شنیدیم!)
ماها: :-[ :-" :-" :-" ;D ;D ;D
مریم: ^#^ ^#^ :-[ :-[ :-[ :-" :-" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی بار یادمه ساعتای تقریبا 3 صب بود(!!!!!!) از خاب پاشدم رفتم لباسامو پوشیدم که برم مدر3!!! ;D کیفمو برداشتم داشتم میرفتم وا3 سرویس واستم ک دیدم بابام داره پشت سرم

بهم میخنده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!فک کنم امتحان ریاضی داشتیم!!!!!آخه کامل هنگیده بودم! :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز مامانو بابام سر کاربودن منم مثل همیشه رفتم فضولی تو اتاق بابام بعد دیدم تو کشوی میزش 2سری از اول سری جدید قهوهی تلخو گرفته منم ب صورت حرفه ای بدون هیچ ردانگشتی(کارهمیشمه حرفه ای شدم توش) سی دی رو کش رفتم نشستم ب دیدن نزدیک اومدنم گذاشتم سر جاش و آثار جرم راپاک نمودم.
شب شد اصلا یادم رفته بود ک من یواشکی این سیدی رو دیدم رفتم پیش پدر گرامی نشستم بعد همینجوری ک بابام داشت باهام حرف می زد گفتم هااااااااا راستی بابا این قسمت قهوه تلخو دیدی اینجوری شد . بابام یکم رفت تو فکر یک نگاهی ب من کرد گفت تو از کجا دیدی قسمت جدیدشو ک من هنوز بهت ندادم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :-wمن :-"نه ندیدم از مینو شنیدم بابام B-) اره تو گفتی منم باورکردم حالا می خاستم خودمو خفه کنم ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

حدودا 11 سالم بود بعد اون موقع داداشم 7 سالش بود!
یه بار مهمون داشتیم بعد ازم پرسید:
آبجی گوساله ک خیلی گندس پس گاو چقدریه؟
منم با کلی تامل و اینا اومدم واسه بچه یه مثال ملموس بزنم گل کاشتم!
گفتم:اینا انقدرا هم اندازشن با هم فرق نداره مثلا فکر کن من گاوم تو گوساله!
داداشم: :-/
بقیه: :o :o :o
من:چیه مگه؟ :-?
بقیه: :)) :)) =)) =)) تو مثال نزنی سنگین تری!
 
پاسخ : سوتی‌ها

منم یه بار عدس گذاشته بودم بپزه رفتم مثلا عدسا رو هم بزنم.ولی یادم رفت قاشق با دسته ی پلاستیکی رو از تو قابلمه بردارم!
نیم ساعت بعد رفتم زیر عدسارو خاموش کنم با یک صحنه ی فجیع مواجه شدم
دیدم قاشق دستش آب شده چسبیده به قابلمه :))
هرکار کردم کنده نشد گفتم ولش کن دیگه کاریه که شده و یادم رفت زیر قابلمه رو خاموش کنم.یک ساعت بعد احساس کردم دود کل آشپزخونه رو گرفته ... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

این یکی خیلی باحاله !
معلم هندسمون خیلی جوونه 20 سالشه و اولین سال تدریسشه . یکاره هم پاشده اومده حلی 1 !
سر کلاس یکی از بچه ها شلوغ میکرد جاشو اومد عوض کرد . یه راستم نشوندش جلو من .
منم کرمم گرفته بود شروع کردم به مشت و مال دادنش ! :)) :)) :))
دیدم خیلی داره حال میکنه اومدم تند تند و خیلی خیلی محکم مشت زدم پشتش ! ;D ;D ;D
دیدم صداش در نمیاد ! یهو معلم برگشت منو دید ! :)) :)) :))
اینجوری شد :o :o :o :o :o :)) :)) :)) :))
منم تا نیم ساعت داشتم میخندیدم ! =)) =)) =)) =)) =))(کلاً خجالتم ما سرمون نمیشه !)
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز بعد امتحان من و دوستم میخواستیم کارت دانش آموزیمونو بگیریم این دفتر دارمونم هی ما رو می پیچوند گف باید یه ساعت صب کنین(طرف بیکار بودا فقط یه ذره مرض داش) :-L
ما هم بیکار تو سالن پرسه میزدیم.من گفتم نسرین بیا این کاغذای اضافه ی رو بردو بکنیم این وسط یه ثوابیم برده باشیم!! :-"
خلاصه همه ی اطلاعیه های تاریخ گذشته رو کندیمو مچاله و موشکو.... >)
دوباره بیکار شروع کردیم به پرسه زدن یهو معاون محترم بداخلاقمون تشریف آوردن و فرمودن:کی اطلاعیه ها رو کنده؟ مام با کمال اعتماد به نفس گفتیم منقضی شده بودن!!! :-??
گف:حالا کجا گذاشتین؟من دستو پاهامو گم کرده بودم گفتم رو کمد!!!گف کدوم کمد :-/
در این لحظه دوستم به دادم رسیدو گف:خانم شما سرتون شلوغه برین ما دنبالشون میگردیم!!!(نهایت خودشیرینی!!!) ;))
خلاصه رفتیم برگه ها رو از تو سطل زباله :-& در آوردیم حالا داریم روشون میکوبیم صاف بشن(رفتم آبدارخونه میگم اتو دارین!!)
موندیم با چه رویی بریم تحویل بدیم کاغذای مچاله رو من که از خنده روده بر شده بودم =))
رفتیم تو اتاق مدیر میگیم:خانم ببخشید این برگه ها رو خانم خدمتگذار دادن بدیم به شما که بدین خانم براتی!!! :^o
طرف هنگ کرد ما هم سریع فلنگو بستیم افتاده دنبالمون میگه خودتون ببرین بدین! :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بچه داریم تو فامیلمون خیلی رو باباش تعصب داره.
بعد یه روز همکارای باباش دورش جمع میشن میگن: اره علی ما باباتو سر کار میزنیم.
بچه میگه: نخیرم.بابای من شما رو میزنه.
میگن نه ما اونقد باباتو اذیت میکیم.
میگه نع. X-(
میگن مقام ما از بابای تو بالا تره.ما بهش زور میگیم.
...

هی اقا اینا سر به سر بچه میزارن.بچه هم جوابشونو میده.
بالاخره بچه دیگه عصبی میشه میگه:نخیرم.بابای من از همه ی همتون قوی تره.اصن میدونین چیه!؟بابای من سگه! X-(
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب داشتیم با یه بنده خدایی فوتبال می دیدیم بعد گل که زدن این آرم جام ملت های اروپا رو نشون میداد بعد این گفت اِ مگه به زبون اونام goal معنی گُل میده که عکس گل نشون میدن؟ :o

همه تا یه ساعت =))بودیم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودم خونه یکی از فامیل ها ی چیزی بدم بهشون.......دم در هی تعارف میزد منم چهار تا پله رو یه کله رفته بودم داشتم میمردم......گفت بفرما داخل....اومد بگم بعدا.....گفتم حتما :| :|.........اونم منو کشوند تو....... ~X( ~X(



داشتم شکولات پخش میکردم.......تو دلم داشتم فاتحه میفرستادم،یه خانومه اومد منم خواستم بگم بفرما، گفتم بسم ا... X_X X_X .....
زنه :o :o :o...............من :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه روز يه نفر اومد اينجا بهم پَسشو داد بعد گف اگه ميشه برو فلان چيزي تو پروفايلم درست كن... 8-^ منم رو حساب كمك اين چيزا گفتم باشه.!!!!!!!!! 8-|

چند وقت از اون قضيه گذشت ديدم طرف با حالت طلبكارانه مياد ميگه ميشه بدونم هدفت چيه كه ميري پ.خصوصيايِ منو پاك ميكني؟!؟!؟ X-( :-w X-(

من: :o :o :o :-\ :-\ :-\ :o :o X-(

بعد خودش اومد گف ببخشيد پيغام خصوصيه جديد رف تو يه ص جديد ديگه قبليا نبودن فك كردم تو ميرفتي پاك ميكردي..! ;D ;D X_X

چي بگم اخه؟!؟؟!؟ :-?
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقا مابا خالم رفتيم خونه عمش که اش نذري بديم خالم داد دست من گفت برو فلان طبقه مام که بلد نبوديم زنگ درو زدم گفتم فلانيم اش اوردم من هي ميرفتم بالا ميديدم در هيچ واحدي باز نيست
گيج شدم رفتم از پله ها بالا بعد ديدم يه دري واشد پسرعمه مامانم بودواينا من از طبقه بالا اومدم پايين بيچاره کپ کرد اشو دادم بهش الفرار
 
Back
بالا