خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز صبح مامانم آدامس بم داد بعد گفتم اول آب بخورم رفتم دم یخچال لیوانو آب کردم آدامسو انداختم تو دهنم با آب قورتش دادم.
تازه وقتی داشتم میرفتم بیرون یادم اومد به مامانم میگم مگه به من آدامس ندادی؟ :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه بودم, شوهر خاله م اومده بود با بابام کار داشت؛ پیکان داشت؛
گفت حواست به ماشین باشه من الان برمیگردم.
منم حوصله نداشتم, درها رو از تو قفل کردم و بستمشون!
بعد که شوهرخاله م برگشت, فهمیدم سوییچش توی ماشین بوده...... :-"
چه روزی بودا.........
#-o
 
پاسخ : سوتی‌ها

رسیدم دم در خونه، کلیدو تو کیفم پیدا کردم در حیاطو باهاش باز کردم.بعد دوباره کلیدو انداختم تو کیف زیپو بستم :-"
اومدم بالا خواستم در آپارتمانو باز کنم ،گفتم اِ پس کلید کو؟ #-o
کلی گشتم تا دوباره از بین خرت و پرتای تو کیفم کلیدو پیدا کردم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

آدم گیجم خودش وفور نعمته #-o
رفته بودیم رستوران به گارسون سفارش 4تا نوشابه نارنجی دادیم(به قول بعضیا زرد)
رفته یه خانواده زرد میاره ~X(
باز گفتیم 4تا کوچیک
باز رفته 4تا کوچیک سیاه میاره ~X(
با عصبانیت بهش گفتم 4تا کوچیک سفید ~X(
به من میگه خانوم گیجی ها :>نوشابه که سفید نمی شه اون دوغه
یکی بگه من از دست اون گیج شدم
بعده نیم ساعت تازه واسمون آورده
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا یکی بیاد به من بگه روسیسکی کیه؟؟؟؟؟

ج .خ دیشب: توپ برسه به دست آرشاوین یعنی گل!!!!!!
(مگه مسیه!!! تازه اگه مسیم بود نمیتونست خو!!!!)

توپ رو برسونین به آرشاوین این شعار روس هاست
(آره اصن تماشگرام میگفتن اینو من خودم شنیدم!!!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

شمال بودیم جایی ک بودیم همه ویلاهاش مثه هم بود فقط شماره داشت...منه سرخوش 10 دقیقه بعده اینکه رسیدیم رفتم بیرون 1 ساعت بعد میخواستم برگردم دیدم اووووووووووووووه شماره ویلامون یادم نیست ولی تقریبا منطقش یادم بود کلی به کفشا نیگا کردمو دقت کردم و بااعتماد به نفسه کامل رفتم تو گفتم مااااااااااااماااااااااااااان اقاهه گفت جانم بفرمایید :o من: فرمودم دیگه :|
کلا به هرچی دقت میکنم همین میشه :-"
(مربوط به الان نمیشه ها چن سال پیش) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ئاغا تو بی .اف ;D این 21questions هس...بعد من رفتم جواب بدم
بعد یکی از دبیرامون فریندمه تو بی .اف بعد اورد :
do u think ..... smells?
منم فک کردم نوشته smiles
بعد yes زدم
عین چی می ترسم... O0 O0 O0 در عین حال از بس به خودم خندیدم دلم درد گرفت :)) :)) :)) ینی الان با خودش چی فک میکنه
کسی میدونه ماسمالی و اینش چطوریه ؟ :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستان من داشتم اعترافاتون رو واسه ی مامان و بابام میخوندم،بعدش یکی بود نوشته بود پ.خ...راجع به پ.خ و اینا بود...بعد مامانم پرسید پ.خ چیه؟!
بابامم از همه جا بی خبر گفت پ.خ ینی پسر خوب =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ها به معلم المپیاد : امتحانتون رو خوب دادین ؟

معلم : آره خوب دادم

بچه ها : =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امتحان هندسه داشتیم اینقد خونده بودم مخم به شدت هنگ کرده بود
رفتم تو هال دیدم خواهرم داره گریه میکنه.خیلی با حالت جدی و عصبانی گفتم باز تو فیلت یاد هندسه کرده؟! ;D
بعد خودم دیدم خیلی دارم ضایع میشم با عصبانیت گفتم منظورم همون هندوستان بود حالا.چه فرقی میکنه؟ :-w
خواهرم گفت تو برو اول ضرب المثل رو یاد بگیر بعد بیا اینجا به کار ببر!بعدشم تو اصن مگه میدونی من واسه چی دارم گریه میکنم ;D
من: :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان ـَم : این ـا پیشرفت نیست " پـَس فـَرد " ـه .
چی مامان ؟ اون پسفردا ـست ـا :-"

;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مامان بزرگم رفته بودیم دکتر منشیه رفت آب برداره...
تلفن زنگ خورد کسی نبود جواب بده ی دفه دیدم مامان بزرگم پاشد تلفونو برداشت :oگفت:بله خانم دکتر هستن و تق گوشیو گذاشت اومد نشست :oمن همچنان :o و هم چنان :o
خو بعد بم میگین چرا سوتی زیاد میدی؟؟از پایه اینجوریم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز که الاف بودم دوربینو زدم به کامپیوتر که فیلماشو ببینم بعد که تموم شد حوصلم سر رفته بود از اونجاییم که عاشق عکسو فیلم گرفتنم همونطوری که نشسته بودم با دوربین کلی از خودم فیلم گرفتمو کلی شکلای دیوونه بازی در آوردم(که ای کاااش هیچ وقت الاف نبودم :-<)
بعدم کلا فراموش کردم پاک کنم ~X( X_X
یه روز که مامانبزرگم اینا اومده بودن خونمون فیلمای دوربینو براشون گذاشتم که سرگرم تر شن که ای کاش دستم میشکستو نمیذاشتم خودمم اومدم تو اتاق یهو دیدم صدای خنده ی همه بلند شد منم کنجکاو شدم ببینم چیه مگه؟اصن ما فیلم خنده دار نداشتیم که 8-|
تا پامو از اتاقم گذاشتم بیرون شکل مسخره ی خودمو تو تلویزیون دیدم ^#^هم میخواستم نرم تو هال هم باید زود میرفتم قطع میکردم تا رفتم قطع کنم :-[ همه گفتن نه بذار باشه :)) همه اینطوری بودن =)) من اینطوری :-[ :-[
خلاصه که با خنده و جیغ جیغو خجالت اومدم تو اتاقو بعدش رفتم که قطع کنم زندائیم گفت دیگه بزرگ شدی از این کارا نکن
من تو دلم :-L X-( بودم ولی با لبخند گفتم نه مگه چیه؟خیلیم خوبه
ولی خیلی خل بازی بود خدا رو شکر که جمع خودمونی بود همینجوریشم آبروم رفت ~X( :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان گزارشگره گفت دورخیز کرده بازیکن هلند برای پرتاب...
بعد من هی با خودم میگفتم"یعنی چی خیسکرده بازیکن هلند؟؟" :o =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار عدس گذاشته بودم بپزه پاک یادم رفت !
دیدم جلوی چشم داره تار میشه فهمیدم دوده ! ^-^ ^-^ ^-^ ^-^
یه ذره دماغمو به کار انداختم دیدم بو آتیش میاد ! :| :| :| :| :|
رفتم دیدم عدسا شدن ساچمه !
در ادامه اون عدس پولو مرغها و کشمشش هم سوخت !د:

یه بار میخواستم از خونه برم بیرون لباس نداشتم هوا هم سرد بود .
ورداشتم هرچی لباس توخونه ای و غیر توخونه ای داشتم پوشیدم رفتم بیرون !
روی همه هم یه لباس خواب راه راه آبی سفید بود ! 8-} 8-} 8-} 8-} 8-}

زیاد پیش اومده برم خرید هر چی بخرم جز چیزایی که باید میخریدم .

این یکی خیلی سوتی نیس ولی باحاله .
آخر سال یکی از بچه ها اومد پاچه خواری کنه (سر روز معلم ) گفت آقا ایول !
بعد دونفر دست زدن و شادی کردن بقیه هیچی ! (جو تو این فاز پاچه خواری بود . بعد فک کن پاشی یه جمله ای به افتخار یکی بگی توقع داشتی باشی دس بزنن و هیشکی دس نزنه ! یعنی این واسه پایه ما شرم آوره !)

به نقل از yesampadi :
یه روز که الاف بودم دوربینو زدم به کامپیوتر که فیلماشو ببینم بعد که تموم شد حوصلم سر رفته بود از اونجاییم که عاشق عکسو فیلم گرفتنم همونطوری که نشسته بودم با دوربین کلی از خودم فیلم گرفتمو کلی شکلای دیوونه بازی در آوردم(که ای کاااش هیچ وقت الاف نبودم :-<)
بعدم کلا فراموش کردم پاک کنم ~X( X_X
یه روز که مامانبزرگم اینا اومده بودن خونمون فیلمای دوربینو براشون گذاشتم که سرگرم تر شن که ای کاش دستم میشکستو نمیذاشتم خودمم اومدم تو اتاق یهو دیدم صدای خنده ی همه بلند شد منم کنجکاو شدم ببینم چیه مگه؟اصن ما فیلم خنده دار نداشتیم که 8-|
تا پامو از اتاقم گذاشتم بیرون شکل مسخره ی خودمو تو تلویزیون دیدم ^#^هم میخواستم نرم تو هال هم باید زود میرفتم قطع میکردم تا رفتم قطع کنم :-[ همه گفتن نه بذار باشه :)) همه اینطوری بودن =)) من اینطوری :-[ :-[
خلاصه که با خنده و جیغ جیغو خجالت اومدم تو اتاقو بعدش رفتم که قطع کنم زندائیم گفت دیگه بزرگ شدی از این کارا نکن
من تو دلم :-L X-( بودم ولی با لبخند گفتم نه مگه چیه؟خیلیم خوبه
ولی خیلی خل بازی بود خدا رو شکر که جمع خودمونی بود همینجوریشم آبروم رفت ~X( :((

منم یه چند تا از این فیلما داشتم . یه بار گذاشتم دیدم ملت خوششون اومده باز هم ضبط کردم . !


این یکی دیگه افتضاح بود !
از مدیرای مدارس سمپاد استان اصفهان (شایدم شیراز ) اومده بودن مدرسمون . ^-^
یارو مرده اومده تو اکیپه ما روی وسایل ورزشی بازی کنه . (که مثلاً من با شما رفیقم و ا این حرفا )
بعد در عرض پنج ثانیه از 20 نفر که اون جا جمع بودیم فقط سه نفر باقی موندن ! :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

نشسته بودیم با دختر عمه هام صحبت میکردیم

من به یکی از اونا : تو چرا امروز گریه کردی؟
دختر عمم :کی؟ من؟
من : پ ن پ عمه ی من
دختر عمه هام : :o :o :o :o
من: X_X X_X X_X
دوباره من : X_X X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال سوم اوایل مهر ماه بود.ماهم سوم ،دبیرستان و راهنمایی کلا جدا شد و کادر جدید آوردن برامون! ماهم نمیشناختیمشون و .اینا!...
الان مثل همیشه کلاس بزن و بکوب! سر و صدا و ترانه و ... ! (همه وسط :-" بوق...) معاونمون که میگم نمیشناختیمشون اومدن کلاس با حالت عصبانی : عروسی کیه! :-w
یکی از دانش آموزان : زهـــــــــــــــــــــــرا! ;D
معاون: زهـــــــــــرمار! :-w
ما بعد از رفتن معاونمون: =))
پ.ن: این زهرای کلاس ما از اوناییه که وقتی همچین خبرایی تو کلاسمون میشه ( استغفرالله :-") سرشو میندازه پایین یه دور تکون میده میره بیرون! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیر رفتم سر کلاس شیمی معلم میگه برو پایین به فلانی (معاون) بگو که دیر رفتم سر کلاس ثبت کنه

رفتم پایین و از اونجایی که با معاون لابی داریم باهام اومد تا در کلاسو گفت که بذاره برم تو و معلم نذاشت ، بعد معلم بهم گفت بیرون وایسا
مام که شب قبل به خاطر امتحان بیدار مونده بودیم گرفتم پشت در کلاس خوابیدم ، بعد یه رب اومده بیدارم میکنه میگه بیا برو سر کلاس :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتيم خيلي خركيه ، اصلا اين نوع سوتيا مختص خودمه ;D ،
داشتم به مامانم ميگفتم كه چرا بابا منو نميبره خريد؟ مگه قول نداده بود؟
مامانمم گفت باباتو كه ميشناسي!
بعد من گفتم مامان تو هم با اين شوهر كردنت! :-\
 
پاسخ : سوتی‌ها

یا رو زنگ زده بود ب رادیو می گفت:پیغام من ب اوباما اینه ک اگه روزی 100 تا موشک بزنی به تهران ما 1قدمم عقب نمیریم!
مجری پرسید از کجا تماس میگیرید ؟گفت: فیروز آباد فارس! :o
 
Back
بالا