خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار لب تاپو رو میز کامپیوترم گذاشته بودم یعنی هم کامپیوتر جلوم بود و هم لب تاپ.
میخواستم تایپ کنم. سرم هم پاییم بود و به صفحه لب تاپ نگاه نمیکردم. وقتی نزدیک یه پاراگراف نوشتم سرمو بالا گرفتم دیدم حتی یه کلمه هم رو صفحه لب تاپ نوشته نشده. این طوری بودم :o :-??
بعد پنج دقیقه تفکر :-? فهمیدم داشتم با key board کامپیوتر تایپ میکردم. فوری دورو برمو نگاه کردم کسی نفهمیده باشه :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس المپیاد ریاضی بودیم ،معلممون گفت این سوالو مریم میرزاخانی حل کرده شمام میتونین!
من عصبانی شدم X-( خواستم بگم که بابا اون میرزاخوانی بوده...
برگشتم صدامو بلند کردم تو چشم ِ معلمه نیگا کردم ،بد زدم رو دستم گفتم : "ببین عزیزم اون..." یهو دوهزاریم افتاد چی گفتم پشت جلوییم قایم شدم!! X_X
معلمه هم به این شکل بود: 8-} بچه هام زدن زیر خنده!
منو میگی قنگ آب شدم! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابای من یه دوست داره...این دوست بابامون که در حکم عموی ما نیز هست 5 تا بچه داره :-"
همینجوری دوره هم نشسته بودیم مامانم به خانومه دوست بابام گفت:اخه شمام بچتون زیاده...بچه یعنی مسئولیت...والا شما دل شیر دارین و از اینجور حرفا
داداشم با صدای بلند برگشت گفت:مثل اینکه یه نمونه زدن بعد دیدن خوبه به تولید انبوه رسوندنش... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی های باباهه:
بابام میخاد آدرس بپرسه...
بابا:اون رستورانی ک اون دفه رفتین ناهار فلان چیزو حوردین کجا بوئ؟
مامان:تو خیابون اسدی...
بابا:همون ک کنارِ بانک ملیه؟
مامان:نه اونی ک زیرِ دکتر احمدیه...
من و داداش و خواهر و زن داداش: =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتم از جلوی روزنامه فروشی رد میشدم ؛ بعد یه روزنامه ـش رو که افتاده بود ؛ گذاشتم سر جاش .
بعد یه خانومه اون جلو نشسته بود ؛ گفت دستت درد نکنه . :دی
منم گفتم : ::: :> خواهش می کنم . :)))
بعد یه نیگا کردم دیدم به هرکی از جلوش رد میشه اینو میگه یعنی که بهم پول و اینا بدین .
ضایع شدیم رفت :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

شرمنده !
سوتیِ معاونِ پارسال ـِمون ـه ! با جدیتِ تمام اومد تو کلاس بعد راجع به این انجمن ـاِ خیریه گُف :
بچه ـا اگه کمک مالی یا جنسی دارین دریغ نکنین !
بعد ما : :-?
معاون : نه منظورم چیز ـه . بَدَنی نه دیگه ! ای بابا کالا یعنی !

:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز رفتیم خرید رسیدیم به یه مفازه به اسم ایران دخت که همیشه ازش خرید میکردم. خوش حال زود رفتم تو داشتم لباسا رو نگاه میکردم با خودم میگفتم:ای بابا چقدر این مانتو هاش کوتاه شدن! :-/ بعد دور و برمو نگاه کردم دیدم فروشنده اش عوض شده، بیشتر دقت کردم فهمیدم کل مازه لباس پسرونه شده اونایی هم که من داشتم نگاه میکردم پیرهن مردونه بوده،نه مانتو ;D
ضایع شدم اومدم بیرون :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه دوستم بودم...
مامانم:محمد...کی میای خونه اینجا ساعت 8 ه !! :))
گفتم : خب اینجا ساعت 6 ه(!) من 2 ساعت دیگه میام!!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی رو معاون سال اولمون داد اومده بود توکلاسمون گفت هر کی هر جز قرآن حفظه بیاد دفترم
بهش گفتم خانم من جز 30 تا 40 رو حفظم گفت پس زنگ تفریح بیا اتاقم! =)) =))

ممنون از مهسافت بخاطر یادآوری معاون! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی های سفر که اصن تمومی نداره ولی من بعضیاش یادم مونده! ;D
منو مامانم رفته بودیم خرید بعد مامانم رفته بود توی یه اتاق پرو لباسشو پرو کنه...
منم مانتوئه رو گرفتم که برم بدم یه سایز کوچیک ترشو بگیرم،بعد فروشندهه گف نداریم کوچیک ترشو...اونجام طوری بود که همه ی اتاق پروا توی یه راستا بود و شبیه هم!
من همینجوری رفتم درو باز کردم گفتم مامان سایز کوچیکترشو نداره...
بعد دیدم مامانم صداش هس تصویر نیس :))
گفتم مامان کجایی تو؟!
برگشتم دیدم فروشندهه داره میخنده،نگو مامانم توی اتاق پرو کناری بوده... :))
شدیدا ضایع شدم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ینی سوتی در این حد که کنار خیابون بودیم دیدم اتوبوس داره رد میشه یه ساعت رفتم دارم دست تکون میدم نگه داره....حواسم نبود فک کردم مثل تاکسیه!
از آخر سومین اتوبوس واستاد برامون!
 
پاسخ : سوتی‌ها

بهله بالاخره منم به یک سوتی برخوردم[nb]البته بیشتر اتفاق جالبه تا سوتی، ولی به هر حال[/nb]
امروز از ساعت 12 تا 2 کارگاه کامپیوتر داشتیم و من پروژه رو تا 1:40 تموم کردم و مشغول کار با گوشی بودم که چندتا از بچه ها صدام کردن که کمکشون کنم، منم گوشی رو گذاشتم رو همون میز و بعد رفتم
خلاصه طول کشید، رسید به موقعی که کلاس ما تموم شده بود (2:05) و هنوز یکی-دو نفر بجز من تو کلاس مونده بودن، ولی کلاس جدید داشت میومد که بشینه
من در حال توضیح دادن به همکلاسی گرام بودم که یهو به یک جا اشاره کرد گفت hey is that your phone?x نگاه کردم دیدم یه هندیه گوشی رو داده به معلمه و معلم هم داره نگاه می کنه که چی هس اصن
بعد گفتم thats mine، داد، گفت next time be careful, somebody may steal it
گفتم yes but if someone try to steal it i can find it by prey[nb]یک نرم افزار متن باز برای کامپیوتر و اندروید ×× و ios که میتونه دستگاه رو ردیابی کنه، پیشنهاد می کنم داشته باشیدش www.preyproject.com[/nb]x
بعد این معلمه فکر کرد من میگم I can find it by pray بعد نشسته بود رو منبر که نه ما نمیتونیم همه کار رو با دعا انجام بدیم و درسته که خدا مواظبمونه ولی اگه حواسمون جمع نباشه دعا فایده ای نداره و...
من چن لحظه هنگ بودم که این چی میگه، یهو یادم اومد اوه! pray با prey
بعد همین دیگه، توضیح دادم چیه و مستفیض شد و ربع ساعتی داشتیم میخندیدیم سه تایی ;D

× طرف 8-} شده بود سر این که فکر می کرد خدا تومن گوشی رو ول کردم به امون خدا و میگم دزدیدنشم دعا می کنم پیدا میشه
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو کلاس زبان
دبیر گرام داشت توضییح میداد موزیسین امریکایی که کر بودو اینا...
بد بنده خدا منظورش بتهون بود ;D
من داد زدم مریم حیدر زاده
کلاس رو هوا :)) :)) :)) =)) =)) =))
خب احمق اون نابینا بود نه کر, 2 اینکه اون آمریکایی :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
من X_X X_X X_X X_X X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی خودم،2سال پیش،خونه خالم،بازی هلند و برزیل جام جهانی 2010:
شوهرخالم: این ژولیو سزار چقد اسمش شبیه ایتالیایی هاس
من در نهایت اعتماد به نفس: خب چون ایتالیاییه! برزیل خریدتش ;D الان واسه تیم ملی برزیل بازی میکنه :>
شوهر خالم: :o
بابام: دخترم!تیم ملیا بازیکن نمیتونن بخرن :)
من:اِ؟چه جالب! ;D
سوتی پسرخالم،روز قبل از امتحان تاریخشون (دوم راهنمایی)،خونه ما بودن:
خالم: خب...چه کسی ...(بقیه ش یادم نی! ;D جوابش میشد محمود غزنوی)
پسرخالم: امام احمد غزنوی :>
من: :-\
دخترخالم: :o :-\
مامانم: =))
من: :)) =))
دخترخالم: =)) =))
خالم: =)) چیجوری خوندی تو؟ :)) :-w
من: امام احمد غزنوی =)) :)) وای =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اين سوتيه ماله پارساله
داشتيم با دوستام از خيابون رد ميشديم
چراغ راهنمايي رانندگي داشت براي راننده ها ميشمرد
منم باش ميشمردم
هي ميديدم دوستم ميگه بيا بريم
بش ميگم نه وايسا سبز شه
دوستم : چي ؟ :o
من : 3 ... 2....1 حالا بريم
يهو ديدم همه ماشينا راه افتادم
دوستم : :-w
من : :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با دوستام دوچرخه سواری می کردم یهو دیدم یه ماشین با سرعت و بوق قوق کنان داره از پشت بهم میزنه!!! :o :o
زدم کنار ببینم چی می گه دیدم زنه می گه اقا جلو تو نگاه کن!!!!!!!!!!!!!!!! :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس فارسی بودیم معلم داشت در مورد ویکتور هوگو صحبت می کرد یکی از بچه گفت :همونی که پاکستانی بود!(منظورش اقبال لاهوری بود)! تا دقیقه صدای خنده می آمد! ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم حرم واسه نماز شب
بعد از اذان مکبر شروع کرد به تبریک اعیادو ...
بعد دوستم گف سخنرانیه که پس کی نماز میخونن....!!! =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

- یکی میگفت : اون تخته همه چیش روش بود . آینه ، میز ، تراول ...
من: چی ؟
- تراول :-w
- آهان نکنه منظورت همون دراوره ؟ ;D
(حالا اون دراوره دیگه ... نه؟ ;D ;D)
 
پاسخ : سوتی‌ها

این خانومه تو صف تاکسی ما شلوار سبز پوشیده بود :)) :o...بعد من فکر کردم جفت پاهاش تا بالا تو گچه و رفتم کمکش کنم X_X :-" :-" =))...ک سریع فهمیدم قضیه رو #:-S
 
Back
بالا