خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم کانال عوض میکردم بابامم کنارم وایساده بود...
رسیدیم کانال 3 داشت مسابقات پارالمپیک نشون میداد...
بابام داشت زیرشو میخوند...
بابام: men,s singles... یعنی چی شیدا؟
من که اصن حواسم نبود گفتم: مردان مجرد!!!!
بابام: =)) :-w :-w خنگول یعنی انفرادی مردان!مثلا کلی کلاس زبان رفتیا :-w
من: ;D ;D ;D :-s اصن من نمیذارم اینو ببینی میزنم کانال 7 ;D
( جنبه ندارم ;D :-" )
××××××××××××××××××××××××××××××××××
داداشم اومده یواشکی میگه:
میدونی همسایه کناریمون فرغون میکشه؟
من: :o :-? ها؟!! بابا بنده خدا که کار و کاسبیش خوبه!فرغون چرا؟
داداشم: ;D ;D منظورم قلیونِ
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو خوابگاه برق رفته بود ، بعد با بچه ها رفته بودیم تو اون تاریکی مسوال بزنیم در حین اینکه داشتیم آواز می خوندیم :-"
یکی از بجه ها اومد گفت که می خوام برم دست به آب میشه نور بندازین ؟ رفت تو دستشویی رفیقم فلش موبایل رو از بالای اتاق انداخت (دستش بلنده :D ) طرف در اومد با کلی تشکر رفیقم یه نگاه به موبایل انداخت که فلش رو خاموش کنه ..... دید بعله ! فیلم گرفته از این صحنه های حساس ! :-" :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دخترعمه ـم: سارا این صدا رو شنیدی؟ :o
من: نه (:| چه صدایی؟
- همین که از پشت در اومد :-s
عه عه الانم باز اومد! :-s
- من صدایی نمیشنوم! (:|
- گوش بصیرت میخواد آخه! >)
من: :)) اون چشم بصیرته مجیدجان!
دختر عمه ام: ها میدونم :-"""
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند سال پیش داشتیم با مامان و بابام سریالprison break می دیدیم.هنوز فصل اول بودیم که داشتن نقشه فرار میکشیدن.
مامانم برگشت با خوش حالی گفت:از اینجا فرار میکنن بعد راحت میشن دیگه...
منم گفتم: مامان جان اینجوری که تو میگی یعنی بقیه دی وی دی هام خامه دیگه خالیه یعنی!... ;D پس بقیه دی وی دیا چیه؟
مامانم :-"
بابام :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم پارک ....همه با هم میحرفیدن.....یه دفعه خالم به بابام گفت :
خاله:راستی میدونین فلانی سکته کرده وکترام که بهش شوک وارد کردن اما زنده نشده میخواستن ببرنش سردخونه که دکتر گفته یه شوک دیگم وارد کنیم......با این آخریه زنده شده.. :o
بابام: نمیشه که اونجوری خون به مغزش نمیرسه مغز مرگی میشه.... :o
ما: :)) منظورت اینه که مرگ مغزی میشه 8-} =))
بابام: B-) :)) :-"
خالم: نمیدونم خواست خدا بوده دیگه :-\
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز آخرای آزمون قلم‌چی دیدم یه دختره از اونور سالن داره لبخند میزنه سلام احوالپرسی می‌کنه و... من هرچی فک کردم یادم نیومد این کیه ولی به حرف زدنمون ادامه دادم! :-" بعد دیگه خیلی شَک کردم بابا من اصن نمیشناسم طرفُ! :-? نیگا کردم پشت سرم دیدم داره با عقبیم حرف میزنه X_X اصن نفهمیدم دیگه چطور بیام بیرون :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تلفن زنگ خورد گوشی رو برداشتم گفتم الو ...
گفت : سلام ...
گفتم سلام شما ....؟
گفت : با توجه به پرداخت نکردن قبض .... (خودم 30 ثانیه طول کشید بفهمم نوار بوده دارم باهاش حرف می زنم ... ;D) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار تو خیابون، یه تاکسی پیکان عهد عتیق جلو پام ترمز زد
(از اگزوزش دود میزد بیرون در حد پالایشگاه؛ سپر جلو و عقب نداشت؛ شیشه ها ترک خورده؛ تمام در و پیکرش ضربه خورده! خلاصه انگار از عملیات انتحاری نا موفق جون سالم به در برده باشه!)
در عقبو که باز کردم دیدم 4 نفر تو تاریکی به صورت کمپوت نشستن!
در جلو رو باز کردم دیدم یه نفر هم جلو نشسته! همین که خواستم از راننده بپرسم؛ دیگه چرا با این وضعیت من
تظره که من سوار شم! با یه صدای خش دار و لحن داش مشتی گفت بپر بالا که دیر شد! بعد به این یارو که جلو نشسته بود گفت؛ داداش یه کم با من صمیمی تر شو بذار این آقا هم تنگ شما بشینه!
منم که دیدم تو این یه ساعتی که تو خیابون علافم تنها تاکسیه که پیداش میشه، و میترسیدم که مجبور بشم پیاده برم تا خونه... گفتم بی خیال و به هزار زور و زحمت خودمو چپوندم جلو! حالا مگه در بسته میشد.
بگذریم...
وقتی ماشین شروع به حرکت کرد احساس میکردم هر لحظه ممکنه همه چیز ماشین بریزه پایین. انگار سوار تراکتور داشتیم زمین شخم میزدیم.
نگاه کردم دیدم از دنده ی ماشین فقط یه میله باقی مونده و راننده با لنگ یه چیزی شبیه سر دنده ساخته، و با اون دنده عوض میکنه.
جای آینه ی جلو راننده، یه آینه کوچیک حموم با بند آویزون کرده بود. تا اینجا ی کار خیلی خندم گرفته بود ولی همه جدی بودن... یه دفعه چشمم خورد به این روکش خزهایی هست که رو داشبرد میذارن (اسمشو نمیدونم) دیدم یارو به جای اون تیکه های پلاستیک که اینو نگه میدارن، یه گوجه ی کوچیک گذاشته! ظاهر گوجه نشون میداد که خیلی وقته اونجاس! آقا من هر لحظه ممکن بود از خنده منفجر بشم ولی بقیه همچنان کاملا جدی و ساکت...
حالا اصل موضوع!
از رادیو یه مسابقه پخش میشد که هر بار یه نفر زنگ میزد و یه مسابقه ی ورزشی رو گزارش میکرد و هرکی بهتر گزارش میکرد بهش جایزه میدادن!
گزارش های مردم با لهجه های مختلف و سوتی های زیاد منو بیشتر قلقلک میداد. که یه نفر زنگ زد و قرار شد کشتی رو گزارش کنه.
متن گزارش (با لهجه ی ترکی):
حالا خود حمید سوریان میره برای زیر دو خم پروین اعتصامی! حالا اینجا پروین اعتصامی رو خاک میکنه. پروین اعتصامی قرص و محکم به تشک چسبیده! ولی حمید سوریان حالا اینجا بار انداز رو اجرا میکنه...
گوینده ی رادیو: آقا آقای ... عزیزم! شما منظورتون فردین معصومیه؟
گزارشکر: بله بله ببخشید فردین معصومی
ادامه ی گزارش: بله ... فردین معصومی تا اینجا خوب کار نکرده.. حالا خود پروین معصومی... ببخشید فردین اعتصامی...
گوینده رادیو: آقا فردین معصومی...
اینجا بود که دیگه گفتم آقا بی زحمت نگه دارین. پولو پرت کردم سمت راننده و کف آسفالت نشستم و یه ساعت خندیدم... چیزی که جالب بود اینه که مسافرا و راننده تو این مدتی که پروین اعتصامی داشت فیتیله پیچ میشد حتی لبخند هم نمیزدن!
(ببخشید طولانی شد)
 
پاسخ : سوتی‌ها

من یه چیزی یادم اومد :-جی
یه بار من بچه بودم زنگ زدم به بابام بعد این زنه هست ، گفت :شماره ی مورد نظر مسدود می باشد.
من شنیدم مسعود می باشد (اسم بابامم مسعوده)
بعد اصن یه وضی شد.رفتم با کلی داد و هوار به مامانم گفتم این زنه اسم بابا رو بلده.
مامانمم باور کرد و اینا. :))
بعد با عصبانیت و اینا زنگ زد بعد دیگه خیلی به من خندیدن همه. :-<
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بنده خدا میره یه آرایشگاه...بعد طرف میپرسه کارتون چیه؟(یعنی واسه چه کاری اومدین؟)
میگه:خب دانشجو ام =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم با دختر خالم و خالمو چند نفر دیگه راه می رفتیم
به مامانم گفتم یه دوستی دارم امسال کنکور داشت نخوند مجبوره 1 سال دیگه هم بخونه
خاک تو سرش کنن رتبش 20 هزار شده
حالا دختر خالمم 21000 شده !! :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ ;D ;D ;D #:-S #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

این ماله یکی از فامیلاست....
آغا این خونواده رفته بودن سینما ، حالا سینما هم خلوت ، مگس پر نمی زده ، اینا رفتن بلیط بخرن ، یارو پول ازشون گرفته و بلیط نداده و گفته همین جوری بی بلیط برین اشکال نداره ، اینا که می خواستن برن تو سالن ، اون یارو مسئول گفته : وقتین رفتین تو درم پشت سرتون ببندین.
این خونواده: :o
آغا اینا رفتن داخل و دیدن هیچ کس نیست و تنها آدما اینا هستن ، بعد از چند لحظه هم فیلم شروع شد و همین یه خونواده نشسته بودن به تماشا و در طول فیلم همش این شکلی :o =))
خو بعد از این که یه سینما خصوصی رفتن ، داشتن برمی گشتن خونه که دیدن سی دی فروشی همون فیلمو داره :-"
---------------------------------------------------
این خواهرم برگشته می گه :
همه ی شهیدا سید هستن؟ :-/
من : :o نه کی گفته؟
خواهرم : پس چرا همه جا می نویسن یا سید الشهدا؟ :-/
من : =))
_________________________
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی خواهرمه بفهمه لوش دادم کلمو میکنه
6یا7سال پیش بابام رفته بودن بیرون بعد یکی از همکاراش زنگ زد خونه خواهرم گوشی برداشت گفت بابا بیرونن بعد طرف گفت همراه که دارن خواهر من زرت برگشت گفت نه تنها رفتن اون بنده خدام گفت منظورم موبایله خواهر من میگی :| :-[
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
یه برادر زاده هم دارم که هم به گنجشک هم به کبوتر میگه چغوتر
پ.ن:ما رفسنجانیها به گنجشک میگیم چغوت(چغوک)
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب داشتم فوتبال پارالمپیک رو نگاه میکردم بعد گزارشگر گفت : ... اثربخش نبود .

بعد من باحالت خیلی عصبی : اثر بخش کجاست مگه ؟؟

مامانم : وا ؟

داداشم : :))

من به داداشم : ببند دهنتو .... بعد که فهمیدم سوتی دادم و اینا رفتم تو اتاقم :-"

_________________________________________________


مامانم : حسین (داییم) میگه : مریم (خالم) بیا ماشینو بفروشیم یکی بهتر بگیریم یکی که ترمزش GPRS باشه ...

من : چی باشه ؟؟؟

مامانم : GPRS نه ببخشید GPS ...

من : نه مامان جان ABS ...

مامانم : پاشو برو تو اتاقت :|

من : :دی =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی اف.بی به یکی که دوستم نیس پیام دادم تو رو خدا جوابمو بدید.کار واجب دارم.بعد طرف جواب نمی داد.کلی فحش دادم بهش!امروز فهمیدم تو قسمت تنظیمات زدم فقط دوستام می تونن پیام بفرستن! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها


:-[ :-[ :-[
عاغا قرار بود مهمون بیاد بعد من یه پیژامه ی بنفش گل گلی ;D پام بود بعد با خودم تفکر کردم که یه دامن بپوشم
بعد پاشدم رفتم پوشیدم دوباره رفتم تو اتاقم نشستم کتاب میخوندم بعد نیم ساعت مهمونا اومدن هیچی دیگه منم که از تو اتاقم صداشونو شنیدم
پاشدم دنبال دامنم بگردم بپوشمش...نیم ساعت کل اتاقمو گشتم پیدا نشد بعد مامانم اومده میگه چرا نمیای پیش مهمونا ؟
_ آخه هرچی میگردم دامنو پیدا نمی کنم مامان
مامانم : X_X X_X X_X (فک کنم ترسیده بود که من دیوونه شدم )
:)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوم راهنمایی معلم پرورشی از بچه ها احکام می پرسید مثلا وضو رو می گفت بچه ها عملی نشون بدن
نوبت من شد گف غسل ؟:/
منم از رو سادگی گفتم عملی برم که کلاس پکید ;D
 
Back
بالا