پاسخ : سوتیها
سر صبی ساعت 8 بیدار شدیمو و طبقِ عادت مالوف بعد ی ذره ورزش و سُبونه خوردن رفتم سراغِ درس !
داشتم ب اوج لذتِ درسخوندنم میرسیدم ک یهو : زینگ زینگ صدا در اومد...ما هم ک بیخـــــــیال ؛انگار نه انگار ، دیدم نه مثِ این ک دس بردار نیس...
همونجوری ک داشتم ب مثلثات و صرب ب جمو و جم ب ضرب فکر میکردم رفتم درو وا کردم؛همونجور ک سرم پایین بود...ی جفت کفشِ زنونه دیدم،سرمو مثِ مــــــــــــــــرد آوردم بالا،دیدم صدیقه خانومه ک...(زنِ همسایه)
میخاستم سلام کنم دیدم چپ چپ داره منو نیگا میکنه!ی کم ک سمت و سویِ چشماشو تعقیب کردم دیدم وا! چش خیره شوهر کرده ها! داره کمر منو نیگا میکنه!
باخودم گفتم نکنه خودمو خیس کردم؛سرمو دوباره آوردم؛پایین...گفتم وا...خدا مرگم بده!این شرت زنانه خال خالی چیه پامه؟؟؟؟
سریع درو بستم پریدم تو خونه و از خجالت تا ی هفته از خونه بیرون نیومدم!