پاسخ : سوتیها
اون روز تو آموزشگاه ما طبقه بالا بودیم و غیر ماهم کس دیگه ای کلاس نداشت ! بعد من تیتراژ Dream High رو برا فاطمه باز کردم خودمم وایسادم جلو در که از پله ها ببینم اگه آقای معلم

اومد بگم خفش کنه !
ساعت 12:30 باید میومدن ایشون ولی نیومدن ! دیدم یک شد هنوز پیداش نیس . رفتم پایین که گفت منشی الان میاد !
حالا من اومدم بالا ، دیدم فاطمه با یه حسرتی

به شیمی مبترکران بهمن بازرگان نگاه میکنه
من : چیه عزیزم ؟!
فاطمه : من هرچی میگردم این کتابو پیدا نمیکنم بخرم ! بده نگاه کنم !
بعد من اومدم مزه بریزم :-[ کتابو همینجوری که میدادم دستش خوندم : به کس کسونش نمیدم / به همه کسونش نمیدم
بعدش رفتم نگاه کنم ببینم نمیاد این معلمه . آدم عقل سلیم من کجا بوده نمیدونم ! :P خم شدم از پایین در نگاه کنم دیدم دو تا لوله ی پارچه ای

جلومه !! همونجوری سرمو بردم بالا دیدم این معلمه با یه لیوان چای وایساده بالا سرم !! جوری که زانوهاش جلو دماغ من بود !!!
من هل شدم عقب عقب رفتم خوردم به در اونم ترسید رفت عقب !! آقا یه وضعی شده بودا !
من من گفت خانوم الف بیا این چای رو بخور رنگت انگار بدجور پریده ! :-$
من گفتم نه ممنون و ولو شدم رو صندلی !! گفت پاشو برو از پایین نمک بگیر !
خلاصه یه سوتی عظیم دادیم که هیچ ، ایشون خوانندگی منم شنیدن ! :-[ تا آخر کلاس همش سرم پایین بود ایشونم هی میگفت خانوم الف ؟!
