خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

سر فيزيك معلممون مي خواس ذوبو درس بده گفت Lf از fusion مياد كه اگه بزنين تو ماشين حساباتون چند تا معني براش مياد كه يكيش ذوب هس!
بيچاره وسايل جانبي كلاسش فقط ماشين حسابه عادت به استفاده از ديكشنري نداره!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو اتاقم بودم كه صداي در اومد.فهميدم بابام اومده خونه.رفتم كه بهش سلام كنم, به جاي سلام گفتم:الو بابا!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز سر جلسه رباتیک استادمون داشت برنامه میداد تا ما کد بزنیم بعد هرکی مشکلی چیزی داش یه صندلی چرخی میذاش می شست کنارش بهش توضیح میدادو اینا...خلاصه من سوال داشتم صندلی رو برداش چسبوند به صندلی ما نشست کناره منو رف بالا ممبر(نمیدونم شایدم منبره اینم یه سوتی)حالا یکی اینو از برق بکشه...
منم یا باید حرف بزنمو ، شلوغ کنم یا وول بخورم هی در حال تلو تلو زدن با صندلی بو دم یهو یه دور که داشتم میزدم -فک کن داش خیر سرش به من توضیح میداد،شانس اواردم بچه سن بود والا...- اقا زانوام همچین محکم خورد به پاهاش پاهاش چون نزدیک پاهام بود قشنگ پرت شد اونور منو بگو ;D
اون :o :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی باشگاه دانش پژوهان برای اطلاعیه مرحله اول المپیاد ها!!!! ;D ;D

(البته الان اصلاحش کرده این برای روز اوله!

Untitled_1.jpg
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا من عادت دارم خونه که تنهام از خودم نهایت دیوونه بازی ها رو در میارم :-"
بعد الان فکر کردم خونه تنهام
صدای لپ تاپو زیاد کردم رفتم گزاشتم تو حال که یه دفه بالا میگه
:چیشده امیر حمزه :|
من: ^#^ X_X هیجی آهنگ گذاشتم :-" #-o

;D
خوبه بیشتر مسخره بازی در نیاوردم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

فلزات واسطه خواص فلانی دارند.... به 2 دلیل....2 دلیل؟....چرا 2 دلیل؟.... من حتی یه دلیلم ندارم بچه ها....!(معلم شیمی2 جناب آقای قوربانی!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر آرایه ـمون میخواست آرایه ی «مَجاز» رو توضیح بده بعد گفت : بچه ها کلمه ی مغز چندین معنی داره مثال میزنم وقتی میگیم «مغز در سر است» مغز درمعنای حقیقی ـه ولی وقتی میگیم «کی مغز مداد داره؟» ...
بعد یهو یکی از بچه ها پریده وسط حرفش میگه : خانوم مغز پنج دهم؟من دارم ...
معلم : :|
ما : :))
اون : :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز تو آموزشگاه ما طبقه بالا بودیم و غیر ماهم کس دیگه ای کلاس نداشت ! بعد من تیتراژ Dream High رو برا فاطمه باز کردم خودمم وایسادم جلو در که از پله ها ببینم اگه آقای معلم ;D اومد بگم خفش کنه !

ساعت 12:30 باید میومدن ایشون ولی نیومدن ! دیدم یک شد هنوز پیداش نیس . رفتم پایین که گفت منشی الان میاد !

حالا من اومدم بالا ، دیدم فاطمه با یه حسرتی :)) به شیمی مبترکران بهمن بازرگان نگاه میکنه ‍

من : چیه عزیزم ‍؟!

فاطمه : من هرچی میگردم این کتابو پیدا نمیکنم بخرم ! بده نگاه کنم !

بعد من اومدم مزه بریزم :-[ کتابو همینجوری که میدادم دستش خوندم : به کس کسونش نمیدم / به همه کسونش نمیدم =))

بعدش رفتم نگاه کنم ببینم نمیاد این معلمه . آدم عقل سلیم من کجا بوده نمیدونم ! :P خم شدم از پایین در نگاه کنم دیدم دو تا لوله ی پارچه ای =)) جلومه !! همونجوری سرمو بردم بالا دیدم این معلمه با یه لیوان چای وایساده بالا سرم !! جوری که زانوهاش جلو دماغ من بود !!! :-" :))

من هل شدم عقب عقب رفتم خوردم به در اونم ترسید رفت عقب !! آقا یه وضعی شده بودا ! ;))

من من گفت خانوم الف بیا این چای رو بخور رنگت انگار بدجور پریده ! :-$

من گفتم نه ممنون و ولو شدم رو صندلی !! گفت پاشو برو از پایین نمک بگیر !

خلاصه یه سوتی عظیم دادیم که هیچ ، ایشون خوانندگی منم شنیدن ! :-[ تا آخر کلاس همش سرم پایین بود ایشونم هی میگفت خانوم الف ؟! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

2سال پیش بود فک کنم ما چون سال سومی بودیم تو مدرسه میموندیمو بقیه میرفتن خونه...
بر طبق عادت از مدرسه میزدیم بیرون سفارش مفارشو اینا میگرفتیم که چیا بره بچه ها بخریمو،نوشابه و کبابو....
مدرسمونو تازه دوربین گذاری کرده بودن یکیش هم زده بودن که در مدرسه رو داشته باشه مام اصلا هواسمون نبود،
یادمه قشنگ نگهبان مدرسه وامیستاد کنار در تا کسی فرار مرار نکنه مام که هو پپسی و اینا کرده بودیم خلاصه یکی از سرویسا داش حرکت میکرد که مام از کنار اون همراه بااون گفتیم بدوییم که نگهبانه نبینه با سختی ای فرار کردیمو خوشال خوشال رفتیم خریدو اینا....
بادوستم داشتیم خوشال خوشال میگفتیم میخندیدیمو که یهو به در مدرسه که رسیدیم،ناظممون واستاده بود دم در خلاصه نه که خیلی از منو خواهره بزرگترم که یه سال تونستیم باهم تو اون مدرسه باشیم و البته ابادش کنیم ازون جهت،خوشش میومد،وسایلارو گرف خواس چک بزنه گف گمشید برید تو دفتر تا من بیام ،رفتیم اقا وقتی اومد یه کار بدتر از دعوا کرد گف بشینیو من میخورم نگاه کنید
یعنی اقا حیف که اخراجم میکردنو اینا که برام عادی بود و الا پامیشدم...........
یه سوتیه خوشگل دادم چن روز پیش حیف که نمیشه گفت الا 30 تا لایک رو شاخش بود
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش دم در یکی از کلاسا وایساده بودیم که تعطیل بشن بیان بیرون و بریم وسایلمونو بذاریم و بریم ناهار بخوریم...کلی وایسادیم,سه چهار نفر اومدن بیرون,ولی هنوز کلاسشون تموم نشده بود,
چند دقیقه بعد یه پسره اومد بیرون دید ما وایسادیم,گفت
"کلاس تموم شده,می تونید برید تو... :) "

من نزدیک ترین فرد به در بودم,خیلی خوشحال و خندان شیرجه رفتم تو,دیدم کلاسشون کاملا برقراره,ماشالا تعدادشونم کم... قشنگ 150 نفر میشدن... :-"

استادشون: :|
بچه ها: :دی :)) =)) ;)) ....
من در ظاهر: " X_X :-[ ببخشید :-" " بعدشم فرار...
من در باطن: :| + هر چی فحش تو دنیا بود به اون پسره...

اومدم بیرون دوستای خودمم انقدر خندیدن نفسشون بند اومد... :دی :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

راهنمايي بوديم
كلاسامون چون تا ساعت 2 طول مي كشيد يه دستگاه گرمگن غذا آورده بودن گذاشته بودن توو سالن كه هر كس غذا آورده بود بزاره اون تو تا گرم بمونه تا ظهر
يه روز يكي از بچه ها سر صبح رفته بود غذاشو كه تو يه ظرف پلاستيكي بود گذاشته بود داخل دستگاه
ساعتاي 10-11 ديديم يه بوي گند پيچيده داخل سالن :o :-??
بو كشيديم رسيديم به اون دستگاه
درشو باز كرديم و ..... چشمتون روز بد نبينه
=)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

برای استفاده از سیستم انگشتی....(برا حضور غیاب انگشت میزنیم!)
----------------
گروه سوّاک(ساواک)!
---------------
آقای خداقلی
+
آقای جان قربان!
منظور هردو:جانقلی!
-------
دوتا اولی برا ناظم!
آخریا برا معلماس!
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو ماشین نشسته بودیم بعد یه بچهِ داشت توی اشغال ها می گشت مامانم دلش سوخت گفت اون کیک و ساندیسی که پشت هست رو بده بدم به بچهه!
من هم دیدم نشستم روشون بعد به مامانم گفتم مامان کیک هرو له کردم ولی ساندیسه له نشده بیا ساندیس هرو بده بهش!

بعد دیدم مامانم در این حالته! =)) =))

بهش می گم این که خنده نداشت!می گه اخه مگه ساندیسرو هم می شه له کرد؟!!

(توجه ازاون ساندیس هایی بود که الومینیومی بود نه از اون پاکتی ها که له شه!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز نشسته بودیم همه دور هم، بعد دوستم خوشحال اومده میگه: بچه ها بیاین این کلوچه ها رو بابام از فلان جا آورده صنایع دستی ـه اونجاس!
ما: چی اونجاس؟؟ :o
دوستم: همون دیگه... :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

تلويزيون داره تاريخچه ي شهر آوردو نشون ميده!
بعد منو خواهرامم نشستيم ناهار ميخوريم!
يهو خواهرم ميگه شهر ورد همينه که آتيش گرفته!؟؟

من :| اون خواهرم :| پيرانشهر :| علي انصاريان :| عقاب آسيا :| ياس :| حاجي بابايي :|

بعد جالبيش اينه فک ميکنيد خواهرم چند سالشه الان!؟ 5 سال؟ نه آغا
10؟ نه برو بالا!
20؟ بيشتر حتي!
 
پاسخ : سوتی‌ها

يكي از معلمان داشت مداحي مي كرد ادم به جاي اينكه گريش بگيرهخندش مي گرفت وقتي تمام شد به بچه هامون گفتم اين خانومه چقدر بد مي خونه نگو پشت سرم بود من X_ ^#^ ^#^خانومه :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

هي ميرم تو پروفايلم ميبينم نوشته سن 627 ميگم آخه بابا من كجا سنمو 627 وارد كرده بودم :-L آخه مگه اصن سن 627 داريم #-o ديروز ديدم تاريخ تولدمو با سال شمسي نوشتم. ;D:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم شیمیمون[خانم] : واسه چی 5شنبه بیام مدرسه؟؟ مگه من زن و بچه ندارم...!
کلاس: ;D :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر زنگ شیمی رفتیم آزمایشگاه میزی هم که نشسته بودیم جلوی دبیر بود تو آزمایش هم از دماسنج استفاده میشد دماسنجو گرفتیم خلاصه گذاشتیم تو محلول به دوستم میگم سارا این چرا دماش نمیره بالا؟!گرفتم تو دستم و ها کردم که گرم شه بره بالا دیدم نمیره!یهو دبیر گفت بچه ها دما سنجو بیارید ماهم بلند شدیم با دما سنج رفتیم جلوش یه نگاه کرد گرفت سرشو باز کرد دما سنجو از توی محافظش آورد بیرون تحویل داد...
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی رو یکی از اقوام تعریف کرده:
تو مدرسه کلاس فوق العاده داشتن بعد از ساعت مدرسه ، می رن ساندویچ می خرن برا ناهار ، دبیر میاد سر کلاس می گه:
چه بوسوسیس میاد
کی کالباس خورده؟ :-/
بچه ها: =)) =)) =))
دبیر: :-/
 
Back
بالا