پاسخ : سوتیها
واسه این مسابقات هوافضای شریف که با قطار میرفتیم تهران ، از بچه های هم مدرسه ای هم تیمیمون هم اومده بودن برا بازدید .
بعد چون از مدرسه نمونه دولتی بودن ، تقریبا 90٪ شون روستایی بودن
آقا سه تا کوپه پر که بودیم ، از بس کوپه ی ما بحثش شیرین بود که کل واگن رو صدای خنده هامون پر کرده بود ، همه اومده بودن کوپه ما غیر مسئولامون .
من نشسته بودم رو نردبون و بچه ها داشتن از خاطرات مسافرتشون با قطار میگفتن ! من دو سه تایی گفتم دیگه همه کبود شدن از خنده ، آخری که گفتم مربوط میشد به خاطره من از سفر به مشهد که توش به کوپه ی بغلی که یه خانواده روستایی بودن من یه فحش خواهر مادر غلیظ آبدار گفته بودم !!
دیگه شما تصور کن من یادم رفته اینام روستایین ، همینجوری شروع کردم به گفتن و اینکه فحش ها رو با غلظت میگم حال کنیم !
من دیدم اینا هیچ کدوم هیچ واکنشی نشون ندادن !
دوستم مریم یهو گوشیو گرفت تو گوشش گفت آره آوا اینجاس بدم باهاش صحبت کن !
منم هی میگم این کیه با من کار داره زنگ زده به مریم . منو کشید از کوپه برد بیرون یکی کوبید پس گردنم که اسکول ! اینا همشون روستایین تو داری بهشون فحش میدی !!
رنگ من سفید نشد !
همین که رفتم تو گفتم : آره زهرا تو یه چیزی میگفتی من یادم رفت بگو !!
اینا همشون یه طوری نگاه کردن بهم من ترسیدم شبو با اینا یه جا بخوابم !!
==============================================
سال پیش امتحانای ترم اول بود ، نمیدونم چی بود که مراقبمون دبیر ریاضی هندسمون بود !
ایشونم یه تکیه کلامی داره اینه : تشکر
با یه حالت جدی میگه آدم کف میکنه !
بعد من داشتم با خودم جوابارو زمزمه میکردم دیدم ایشون یه چک نویس گذاشت جلوم و رد شد . بعد برگشت گفت : تشکر !!!
من فهمیدم که اون فکر کرده من گفتم مرسی ، جوابمو داده !!