خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم:سر تو خاکت کنم دختر گنده! [-(!!
من: :>!!!!!!!!
داداشم:زهرمار چیه؟؟
من:الان دقیقا چی گفتی؟؟
داداشم:بروبابا من درس گفتم تو اشتباه شنیدی!! :-"
من: =))!!
اونقد ضایع شد!! :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داریم "شعر یادت نره" نگاه میکنیم با خانواده ;D
سالومه و سروش شرکت کرده بودن
بابام: این ماسوله هم که هیچی بلد نیس [-(
من و مامانم: =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

روزایی که از اب سرد کن مدرسه اب میخورم
وقتی میرم خونه باز جوگیر میشم مث اب سرد کن که مجبور سرتو خم کنی وبا دست اب بخوری منم
از اب شیرین کن خونمون حواسم نیست همون طور اب میخورم اینم1 سوتیه ها
بعد این قیافه من :-"اینم قیافه مامانم :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز بر از ظهر هم خانواده با هم یه جا تو خونه نشسته بودیم که یک دفعه تلفن خونه زنگ زد طبق معمول همه خودشونو به کریت زدن که نرن تلفن و جواب بدن ;Dدر همین موقع بابام تصمیم گرفت تلفن و جواب بده وقتی که جواب داد شروع کرد به یه حالت کاملا بچه گونه ای حرف زدن و ما هم فهمیدیم که حتما دختر خالمه که زنگ زده اون موقع 3 سالش بود باتوجه به مدل حرف زدن بابام .بعد از چند ثانیه بابام به طرف من برگشت و گفت که تلفن با تو کار داره و منم در جواب بابام گفتم که من دارم چایی مینوشم بگو بعدا خودم زنگ میزنم که یک دفعه ای بابام گفت که این کسی که زنگ زده دختر خالت نبود ه یک دفعه ای کل خانواده سکوت کردن که ببینن که کی پشت خط که بابام این جوری حرف زده؟ :-ssمنم سریع بلند شدم و تلفن و جواب دادم که ببینم کی پشت خط و از شانس منم مدیر آموزشگاه کلاس زبانم بود و چون صداش خیلی نازک بود اولش بابام فکر کرده دختر خالم بوده ;)).کلا هرچی آبرویی که برام مونده تو حلقم
 
پاسخ : سوتی‌ها

دخترخالم کلاس اوله!بهش پیک نوروزی دادن!1سوالش گفته تفاوت مربع و مستطیل چیه؟نوشته:ضلع های مربع برابره ولی ضلع های مستطیل مساویه :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

منی که میگم:
هرچی زیر و رو کردم دیدم راه اونقدر راحتی واسه پ.خ دادن به یکی یا پیدا کردن پروفایل یکی که توش نظر دادیم نیست پس گفتم اگه گفته نشد-نشده بنظرم البته-بگم اینو:
میشه گزینه ای مثلا با نام گروه دوستی باشه تو پروفایلمون که وقتی میخواییم پ.خ بدیم بهشون یا بانگشونو چک کنیم پروفایلاشون در دسترس باشن؟
و سپس میبینم که:
untitled.jpg

و در حالی که سعی دارم برم و پاک کنم پستو تا کسی نفهمیده میبینم که:
لیست دوستان وجود داره که, می تونید از این راه بیاریدش:
پروفایل==> تنظیمات==> لیست دوستان و نادیده گرفتن ها
و منی که: #-o #-o #-o #-o
 
پاسخ : سوتی‌ها

عموم صب زنگ زده همه خابیم طبق معمول من گوشیو ورداشتم!
من:بله؟؟ (:|
عموم:سلام دخترم خوبی بابات خونس؟؟
منم خاب الود بدجور:نه.......خونه نیس........خوابه!!!! #-o
عموم:هان؟؟؟الان هس یا نیس؟؟ 8-|
من:نه نیس دیگه میگم خوابه!!
عموم:ها باشه چپس!!
بعد خودم: =)) :))!!
داداشام: =)) =)) =))خاک تو سرت!!!!! :>
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم بهم گفته بود ظرف شريني رو بچينم واسه مهمونا...! :-&
بعد دو مدل شيريني بود، مامانم گفت يه رديف از اين يكي بچين يه رديفم از اون يكي!
منم شروع كردم به چيدن اينا، منتها از يك كنار همرو از مدل اول گذاشتم!
مامانم: فاطمه تو چه قدر راديويي! X-(
من: :-\ :-\
مامانم: خوب راس ميگم! راديويي ديگه! بهت گفتم از اون يكيم بذار!
من: جان من يه بار ديگه بگو چيم؟! راديو؟! :o
مامانم: ا... حالا منظورم همون آي كيو بود! :-L مگه حواس ميذاري واسه آدم! :-L آي كيو گفتم از هردوتاش بذار!
بعد چند ثانيه هردومون: =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها


بحث این بود که شام چی درس کنن و اینا دختر خالم گفت نه میرزا قاسمی نذارین خیلی تخم بادمجونش زیاده
بعد منم اومدم بگم میرزا و تخم بادمجونش منتها بادمجونو نگفتم 3 شد ;D

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مامانم با عجله در حاله حاضرشدن : اااااا روسری سبزخردلی ام کو ؟!!!
من :چی چی چی چه رنگی ؟ ;D
مامانم : چی میگی ؟ 8-| پس از چند ثانیه ;D ;))
من : :> سوتی :))
خالم : :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به طرف میگم خاک پایی...
کلیم ذوق میکنه.. :)) ;D :| :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با ددوستان رفته بودیم بیرون ناهار بخوریم بعد پول کم داشتیم رفتیم از یه عابر بانکی پول بگیریم
بعد بسته بود جای کارتش (منم نمیدونم چیشد ولی احساس کردم که بانکه بستس خوب تو روز تعتطیل
آقا دردسرتون ندم رگ لولی بازیمون گرفت میزدیم رو دکمه هاش میگفتم چرا بسته ای چرا :)) :)) :)) X_X ^#^
ناگهان یکی از پشت گفت : خرابه آقا خرابه نکن :-"
منو بگی : :-? :-?? این کیه دیگه :-s
نگو رییس بانک بود از تو داشت داد میزد :)) :))
آقا مام سری زدیم به فرار :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مهمونا پا شدن دارن شرشون رو کم میکنن!
بزرگ مجلس(شوهر خالم ک 60 سالش اینا هست):ایشالا 100سال دیگه باشم ببینم خوشبختیتون رو...
من:100سال سیاه
جمع: :|
من:100سال سایتون بالای سرمون باشه یعنی 8-^
:-" :))

میخواستم بگم بابا زنگ بزن رستوران ی چیز بگیریم...گفتم"بزن باو الان تولیدی ها بازن"
پدر:مگه شرت میخوایم بخریم ک میگی تولیدی؟ :))رستورانه اسمش!
من: :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم:فرشته پاشو میزارو پاک کن کثیف شدن!
من:باشه!
مامانم:چرا همینجوری پاک میکنی با شیر پاک کن پاک کن!(نوعی وسیله ارایشی که صورتو باهاش پاک میکنن)!
من:با چی؟؟؟ :o!!! ;))
مامانم:منظورم شیشه پاک کنه!حالا تا شب میخاد بخنده اشتباه شد دیگه!!
من: =))!!
شب که داداشم اومد بهش گفتم هی میخندیدیم =)) =))مامانم اینجوری نگا میکرد!! :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

مهمونامون داشتن میرفتن، بابام رفت به بچه شون عیدی داد،مامانه اومد تشکر کنه و اینا گفت:قابل نداره!
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت قبل خالم اینا اومده بودن خونمون بعدش ميخواستن برن بيرون منم بردن باخودشون كه راه و نشونشون بدم چون مال این شهر نيستن البته منم مال اين شهر نیستم!خلاصه شب كه برگشتيم شوهر خالم به بابام گفت ماشاءا...فاطمه خوب شهرو بلده بعد مثلا بابام خواست تشويقم كنه گفت آفرين دختر ولگردم! يعني هرچی تشويق تو حلقم
 
پاسخ : سوتی‌ها


رفته بودیم عید دیدنی
رفتنی صاحب خونه هم باهامون تا دم در اومده
حالا داداشم برگشته میگه :"ایاخ لاروز آریماسین"
همون تشکری که صاحب خونه به مهمون میگه رو گفته بود :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز سر ناهار داداشم به بابام میگه بابا الان یه افغانی چنده بابام گفت 75 تومن بعد گفتم یک ایرانی چنده یهو دیدم همه هنگ منو نگا میکنن گفتم چیه؟خب سواله بابام میگه خوبی بابا؟میگم واااه خب چنده میگه اینم شد سوال اخه بعد یهو زن داداشم میگه فرشته یه افغانی ینی چی؟میگم خب معلومه یه انسان افغانی که واسه کار میاد واسه همین میپرسم یه ایرانی چنده؟یهو همه مزدن از خنده و من فهمیدم افغانی واحر پوله ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مدیر انجمن المپیاد زیست رفتیم دوچرخه سواری دور پارک ملت ی بستنی مهمون شدم :دی دستت درد نکنه جبران میشه :-"
خب حالا بریم سراغ اصل مطلب ::
سر ار را بودیم ک ی پلیس ده متر اونور تر با بلند گو گف حرکت کن آقا حرکت کن.
امیررضا فک کرد با اونه و جف کرد و با تمام سرعت رف :))
رسیدم بهش میگم ::امیر پلیس با پژو بود تو چرا؟؟
میگه خب فک کردم با من بود
میگم فاصله اشو دیدی؟؟
من :: :)) :)) :)) :)) :)) =)) =))
امیر:: :-" :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دختره دختر داییم اول ابتداییه داش چایی تعارف میکرد:
-بفرمایین
یکی ورداشتم:ممنون
-بفرمایین
-ورداشتم دیگه ;;)
-نه بفرمایین
-فاطمه جان چاییرو فقط یه بار تعارف میکنن میوه و شیرینی نیس ک ;;) ;))
طفلی بچه رو انقد پیشش تعارف کردن ک قاط زده :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا این سایت چه بآما که نکرد ;D
من رفته بودم توخیابون همینجوری رآه میرفتم بعد بایکی ازبچه های سایت هم صحبت میکردم بعد هی ماشینا میومدن بوق میزندن، میخندیدن و...
من هم همینجوری خوشآل ادامه میدادم ومیرفتم که یهو دیدم یه نکته ای رُ :-"
آقا ما یه تیشرت صورتی داریم اصولا یقه نداره بعد جلوی خوانواده هم که میپوشمش یه چیزی حتما میپوشم بالاش واینا
بعد اونروزاونُتنم کرده بودم روشم مانتو بعد این مانتو اِهم یقه بازه بازکلا
بعدشم نگو من خوشآل شآد بادوستمون صحبت میکردم سه تا ازدکمه های مانتوم وآبوده گویا :-"
حالا جالبیش اینجاس اینا بوق میزدن من هی با خودم فکرمیکردم بیکارن اینا :-"
 
Back
بالا