خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

اون شعره هست که می گه:
بارون بارونه زمینا تر میشه گلنسا جونم کارابه تر میشه
من فک می کردم تامدت ها که کارابه یه موجود کاراته کاره تازه از این که اینو کشفیده بودم هم بسیار شادمان بودم ;D :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه دوس دارم با زور منو برد رستوران بهش میگم علی من یه گرونم ندارما میگه بیحیال به حساب من منم که عاشق مفت خوری باهاش رفتم دیگه اونجا هر چی دلم خواست گفتم بیارن
وسط غذا پرسیدم علی چقد داری گف 1000 تومن من نه میتونستم بخندم نه میتونستم بگریم دیگه نصف بعدی غذا از بینیم اومد هی بهش میگم علی بذار از اینجا بریم بیرون حالتو میگیرم
غذا تموم شد به قسمت سخته برنامه رسیدیم رفتیم جلو حسابداری علی میگه اغا چقد شد میگه قابل نداره پر پرو گفت اغا ممنون اومدیم بیرون.
حالا تیب چهره ها رو بهتون بگم حال کنین:
حسابدار: :o
من: :))
علی: :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا امروز تو خوابگاه بودیم بعد صبح بلند شدیم رفتیم دستشویی بعد صورترو که شستم یه حوله دیدم اونور رفتم خودم خوش کردم :دی
بعد یکی از بچه ها تعجب کرد منم فکر کردم مال همونجاس گفتم اه خیلی کثیف بودو اینا :-"
ناگهان یه نفر غریبه که تو دستشویی بود حوله هرو برداشت .
منم در کمال ناباوری رفتم بهش گفتم آقا این حوله کثیف صورتت رو به خاک بمالی بهتره و..... (منم خدای چرت گفتن )
ناگهان گفتم حوله مال خودت گفت آره :-"
منو بگی :-" ^#^
آقا در رفتم بعد کلی بیرون خندیدیم :)) :)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان بزرگم میگه:من عاشق فلان مجله ام!

منم جو گیر و اینا:به هم برسین ایشالله!

من: :-" :-" :-[
خانواده: :o :-w :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

خییییلی بچه که بودمو اولین باری بوده که میرفتم رستوران وقتی با مامان بابام وارد شدیم دیدن که من کفش ندارم ;D بعد مامانم رفته بیرون دیده کفشامو بیرون رستوران در آوردم :)) :))
یه پا آبرو بر بودم ;D خوب چی کار کنم؟؟ خیلی بچه بودم خودمم یادم نمیاد الانم که مامان بابام برام تعریف میکنن کلی بم میخندن 8-|
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوست يكي از اعضاي فاميل دوران سربازيشو ميگذرونه بعد اين اومده كلي به سرش زده و نمايش بازي كرده كه بابام فوت شده كه بتونه يه روز رو بپيچونه! بعد فرداش باباش مياد ملاقاتش.فرمانده گردان هم ميگه اون سربازي كه باباش مرده بود بگين بياد كه روحش اومده ملاقاتش. =))
يني اينا اصن باهم هماهنگ نبودن :))

هيچي ديگه يه ماه ميفرستنش بازداشتگاه ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی نیستا ولی خوشم اومد گفتم شمام بی نصیب نمونین :
عروسی بودیم بعد اینا یه برنامه ای داشتن قبل عروس و دوماد اصلی ، دوتا بچه رو عروس و دوماد کرده بودن ،داماده خیلی بی ذوق بود ;D
بعد برنامه این دو تا رفتن پی کار خودشون
رفتم به عروسه می گم دامادت کو ؟
می گه : ولش کن بابا رفتم خونه دنبالش دیدم نشته داره کارتون میبینه :)
من : :)) =)) الان کوش پس؟
دور و برشو نگاه کرد کفت : آهان اوناهاش داره با بچه ها بازی میکنه
من : ;D ;D =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی منو داشته باش جلو بچه 4 ساله:
داشتم براش سین های هفت سین می گفتم یه بار گفتم بار دوم که می خواستم بگم براش سمنو رو با سماق قاطی کردم
گفتم سمقو حالا اونم نمیدونم با یه بار گفتن نمی دونم چه جوری یاد گرفت گفت سمقو نه ســــــــــــــــــــــــــــــمنو!!!!!
بعد شروع کرد خندیدن :))
من :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم مىخاس بگه ىکشنبه تولدمه گفت يکشنبه عروسيمه :-\
خو حتمن بچه تو فکره عروسيشه.. :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مامانم داشتیم تو بازار رامیرفتیم که دیدم صدای ناظمم میاد!!درساتو خوندی داری میگردی؟؟؟من: :o!!!یا قمر بنی هاشم این اینجام دس برنمیداره که حتما من توهم زدم!!دیدم اومده میگه نه خیر توهم نزدی خودمم!!!من: X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

می خواستم برم بیرون اول قصد داشتم با تاکسی برم بعد از 5 دقیقه دیدم داره دیرم میشه
زنگ زدم آژانس گفت ماشین نداریم منم عجله داشتم گفتم ممنون قطع کردم بعد شماره آژانش دیگه ای هم یادم نمیومد
زنگ زدم 118 شماره اژانس بگیرم شروع کردم تند و تند حرف زدن ببخشید یه ماشین می خواستم برای فلان جا بعد یهو
یادم اومده زنگ ردم 118 شماره آژانس بگیرم نه ماشین ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو مسابقه ی سایت کانون همچین شهری مشاهده شده :

Untitled.jpg


داریم؟ واقعا داریم همچین شهری؟ :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلمه فیزیکمون امروز گف میخام بعد عید امتحان بگیرم ازتون
کوثر: ما همون روز امتحان داریم
ماها همه اِ کوثر جه امتحانی :))
کوثر :|
ماها و معلم =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بحث در فامیل سر این بود ک فلانی خیلی زود پیشرفت میکنه و اینا
بعد من اصلن خوشم نمیاد میشینن حرف میزنن..خواستم بحثو جم کنم
گفتم ن بابا..پیشرفتُ میکنه؟..نه... پیشرفت داره اونُ میکنه...پدرش در اومده باو!بیخیــــال
یهو همه :o
من :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی یکی از عروسیا کنار یکی از فامیلای نسبتا دورمون نشسته بودم جدا از مامانم اینا....بعدموقع شام شد اون فامیلمون و من با هم رفتیم شاممونو بکشیم...بعد اون بشقابشو پر رلت گوشت کرده بود من فک کردم باید از اون بکشم...هیچی دیگه خیلی ریلکس واسه خودم از ظرفش گوشت کشیدم بعد یکی از اونور اروم بهم گفت اون ظرف مال.... منم سریع ظرفمو همونجا گذاشتم رفتم پیش مامانم....این متل 2 سال پیش.... :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز ژامبون مرغ سفارش داديم كه تو راه بخوريم
وقتي داشتيم ميخورديم خواهرم(مثلا كلاس شيشمه)ميگه اين ژامبون كه هموون كالباسه... پس مرغش كو؟ :-/
مامانم :o
بابام :o
من =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ایام عید و سوتی هایش :))
رفتیم خونه ی خاله ی عزیز
شوهر خاله:آره اینا اول خوزستان بودن بعد اومدن ایران
من:بله بله حق با شماست(من تو دلم:الان یعنی خوزستان جزو ایران نیست؟! :)) :|)

پدر:حمیدجان کشکول کار هم میکنه؟
من:بابا کشکول چیه؟!سمش سنتوره
خواهرم:سنتور؟...بابا اسمش 3تاره
خاله:تار رو میگین دیگه؟! :-?
ما: :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها


دیشب عمم و شوهر عمم که تازه عروس و دامادن اومده بودن خونمون ... ;;)

بعد وقتی وحید (شوهرعمه) اومد تو بعد از سلام احوالپرسی بم گفت : سال نو مبارک ... :)

بعد منم تو دهنم شکلات بود ، اومدم جواب بدم گفتم : شال نو شما هم مبارک ... ;D

اون : من شال پوشیدم ..؟ :-"

من : نه چیز ببخشید شکلات تو دهنم بود اشتب شد ... ;D

داداشم (خرمگس معرکه) : ا ؟ آدم با دهن پر که حرف نمیزنه ... :>

دلم میخواست از وسط جرش بدم :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستای بابام اومدند خونمون و قرار شده بود اونا برند تو اتاق مامانم اینا مستقر بشندمن از بیرون اومدم و از همه جا بی خبر
همینطور که شالمو در میاوردم رفتم تو اتاق
یهو دیدم یه پسره داره شلوارش رو عوض میکنه وسط اتاقم :o :-\
من یه جیغی خفیفی زدم و همینطور خشکم زد 8-|
پسره اروم گفت هیس و شلوارشو پوشید رفت بیرون X_X
خدا رو شکر کسی صدا جیغمو نفهمید :)) :)) :))
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما تو مدرسه زیاد ناظم داریم و نمیدونیم که کارشون چیه ولی خوب یکی دانلود میکنه یکی بحث فوتبال یکی بحث اقتصاد که بگذریم طرف اومده کلاس همه شلوغ میکنن یه هو داد زد بشینین مگه اینجا حموم زنونست
بچه ها :همه با تعجب اغا مگه شما حموم زنونه دیدی تا حالا؟؟؟
دیگه فک کنم تا سال بعد نیاد کلاس ما. :))
 
Back
بالا