خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلای یکی از استادا فامیل پسره دولابی بود
بعد استاده خونده آقای دول آبی؟! ;D
کل کلاس: =))
...
دختر عمم خانه ی طباطبیا تو کاشان اَ این راهنماهاس
بعد داریوش فرهنگ رفته اونجا فیلم درست کنه
بعد دختر عمم باش کار داشته با دوست ش رفته ی چی بگه
بعد گفته ببخشید اقای بی فرهنگ؟عِ ببخشید فرهنگ؟
بعد دوستشم نه گذاشته نه ورداشته گفته زبون به طرف راست می چرخه همیشه ;D
...
یکی اَ فامیلامون داشته حرف میزده با دوستش
بعد دوستش گفته(با لهجه ی سبزواری) :حاج خانوم دروغ مِگُم تو رو بخدا؟
فامیل ما:بعله بعله :)
دوستش: :|
...
یه شبم ی خانومه ای تو سال کنکور زنگ زده بود خونمون
بعد گفتم شما؟
+برا امر خیر مزاحم شدم
من: B-) :> تریپ جوگیری و ما دختر نداریم و ای بابا الان قصد ادامه تحصیل دارما!
گوشیو دادم به مامانم
یهویی مامانم:عِ ن ایشون از اینجا رفتن یه جای دیگه.خیلی دختر خوبین مریم خانوم...آقا پسرتون چیکارن؟
+تو نیرو انتظامی کار میکنن!
هیچی دیگه کل شبو اینجوری--> :( گذروندم! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

نوشته بود...!::
رسیدم تو کوچه دیدم یه خانوم داره ماشینشو بین دوتا ماشین دیگه پارک میکنه.جای پارکم خیلی کم بود و بنده خدا حسابی کلافه شده بود.واستادمو فرمان دادم." بیا،بیا خب!حالا فرمونو کامل برگردون!خوبه خاموش کن" بعدم بدون اینکه منتظر تشکر بشم راه افتادم بروم که دیدم صدام کرد و گفت:
-دستت درد نکنه، زحمت کشیدی!
گفتم:
-خواهش میکنم،کاری نکردم
گفت:
- دانشمند! داشتم ازپارک درمیومدم!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو مغازه عطرفروشي بوديم،زنه ميگه:98 درصد تخفيفه.....
ما:ها؟؟؟؟ :-/
زنه:از 200 درصد ديگه!!!! :)
ما:آهان.......ها؟؟؟؟؟ :-/
زنه خيلى طبيعي بودااا.....اصلنم قيافه شوخي و اينا نداشت :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستان بیرون بودیم . دنبال یه جای خوب واسه شام .

x : زهرا گفتی اون رستورانه کجاس؟
من : توراه طرقبه . همینطوری برو .
x : همین یه شعبه رو داره ؟
من : اینجاها آره .
y : نه زهرا اشتباه میگه . دوتا شعبه داره تا جایی که من دیدم .
من : کجا؟
y : یکی تو راه رفتن به طرقبه اس ، یکی تو راه برگشت ...
همه با هم : :))
من : حالا که فکر می کنم می بینم اگه همون راهو دوباره برگردی یه شعبه دیگه ام داره :)) :دی

+

همون شب ، (منبع سوتی هستن دوستان)
یکی رفته بود آب جوش بگیره از یه جایی .
z : میگم آب جوش واسه چی ؟
من : چایی دیگه .
z : بیرون چایی میخوریم یا تو خونه ؟
من : عزیزم اگه تو خونه بخوایم چایی بخوریم آب جوش واسه چی ؟ :))

+

همون شب .
x : میگم سقفه پنکی خیلی مزخره .
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این خیلی سوتی محسوب نمی شه اما تاپیک مرتبط تر پیدا نکردم: :)

چند وقت پیش داییم اینا اومده بودن مشهد(خودشون اصفهانن) اومده بودن خونه ما یک روز مامانم خونه نبود بعد زن داییم می خواست لباساشون رو بشوره منو صدا زد گفت:

- این لباسشوییتون چه جوری روشن میشه؟
من: نمی دونم بلد نیستم
زن دایی: وای صبا ! حالا اشپزی و اینا بلد نیستی هیچی اما اینو که دیگه پسر منم میدونه چه طور ماشین لباس شویی رو روشن کنه! (پسرش حدودا همسن منه) ~X(
دلم می خواست اون لحظه بهش می گفتم: می خواین صداش بزنم بیاد روشنش کنه یا اصلا اگه پسرتون بلده شما چرا بلد نیستید؟ :-w
اما فقط یک لبخند زدم و دور شدم . ;D

زن داییم رو خیلی دوست دارم فقط نمی دونم چرا این قدر فکر می کنه من بی عرضه ام. :-??(یعنی چرا در واقع عرضه برا دخترا رو بیشتر توی غذا پختن و اینا می بینن)
 
پاسخ : سوتی‌ها

بایکی از دوستان بحث یکی از کاربرای سایت بود،
دوست بنده: کلا رو اعصابشه اسمم.
من: همون رو اعصابته اسمش دیگه ‏‎ ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم شبكه هاي تلوزيونو چك مي كردم
اتفاقي رسيدم يه شبكه كه واليبال نشسته پخش مي كرد
وقتي بردن يهو يكي از بازيكنا پريد بالا شروع كرد دويدن دور سالن
من و بابام :o :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

من با یکی : غلط کرده پسره برو بش بگو به اون زن عموی - اس بده بیشعور ...

همون یکی : علی زن عموش میشه مامانبزرگم اون زن داییش بود :|

من :‌غلط کردم :|

. . .

سر کلاس ادبیات انواع اسب رو نوشت بعد من دیدم اسب های دیگه هم هستن که برگشتم گفتم ینی چی مگه بقیه اسبا آدم نیستن ؟ :-??

:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس زبان بودیم بعد یکی از بچه ها در مورد فیلم "حریم سلطان" اومد یه چیزی بگه و میخواست مخالفت کنه ...
بعد به جای اینکه بگه "no" گفت " یُخ" ;D
فکر کنم جو فیلم برش داشت ;D (اوشون خودشون ترک هستن البته!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز خونه دوستم بودم
از صبح تنها بودیم پای نت نشسته بودیم
یک هو دیدم صدای اسانسور میاد گفتم صدف جم کنیم امدن؟؟؟
بعد صدف رفت نگاه کنه .منم رفتم دم پنجره . پایینو ندیدم صورتمو چرخوندم .یکهو صدف داد زد بدو امدن
ما نیز شروع کردیم جم کردن و دویدن اینا
بعد که همه چیو جم کردیم
بهش میگم کوشن؟؟؟میگه تو که گفتی
میگم :خره تو داد زدی
میگه :قیافت وقتی برگشتی جوری بود که انگار امدن
اخه من چی بگم به این بشر؟؟؟؟؟
قیافه من: :|
قیافه اون: اصن اینقد غصبانی بودم ندیدم
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبستان بودیم یک دوستی داشتیم به فامیلی دهاتی(!)
بعد ما با این دعوامون شد منم اومدم بد و بیراه بگم بهش گفتم دهاتی!
اونم فکر کرد دارم به فامیلی صداش میکنم برگشت گفت رحیمی!
و اینگونه بود که روح مارا وسط دعوا شاد کرد.
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه روز رفته بودم كافي نت
همينجوري يه سرم زدم به همين بخش (سوتي ها)
بعئ سوتي دوستمون كه تو چند صفه پيش بود رو خوندم بعدش يه دفه زدم زير خنده
نبوديد كل پاساز منو داشتن چپ چپ نگاه ميكردن ;D

يك بار هم اين auto correct ه گوشيم فعال بود
به دوستم گفتم ج نده بعد گوشيم space رو برداشت X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سال داییم مزدوج شده بعد زن داییم امده بود خونه مامانیم داشتیم میگوفتیم میخندیدیم
بعد خاهرم بش میگه خعلی خوشالی که زن دایی ما شدی :-"
زنداییم : من خعلی خوشالم که شما خوشالین که من زن داییتون شدم
من:یادم نمیاد گفته باشیم که خوشالین زن دایی ما شدی :))
زندایی: :-L
من: :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

به دوستم زنگ زدم
میگه واااااااای دخترررر تویی؟شگفت انگیز شدم!!
من:مگه شارژی شما؟ ;D
...
سرکلاس زیست
بچه ها می دونین قاطر چجوریه دیگه؟
ماها:جفت گیری اسب و الاغ.
معلم :آره مثلا اسب نرو الاغ ماده با بلعکس!
من:خانوم ؟یعنی اسب نر و الاغ نر هم میتونن قاطر بیارن؟ :)
کل کلاس: =))
من: :|
یه لحظه حس کردم معلممون میخواد بم یه چیزآیی رو توضیح بده!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان بزرگ من رفته بود نهضت بعد بهشون ربع و خمس یاد داده بودن ...
اینم کل دو هفته به جای ربع میگفت رب!! (فک میکرد همون رب گوجه فرنگی هس ;D)
:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چندی پیش دیگه بیکاری خیلی زده بود بالا بعد دیگه از بس زده بود بالا زد به تابلوی نقاشیمون . . .
ما یه تابلوی نقاشی داریم که یه خانوم ـه خیلی موقّری هستش :-" من نشستم واسش سیــبیـل کشیدم ;D
بعد یادم رفت سیبیل ـو پاک کنم
از قضا نقاش اون نقاشی که از اقوام هستن اون شب خونه ما دعوت داشتن ;D
خلاصه اومد دقیقا روبه رویه اون تابلو نشست طوری ک مامانم تابلو رو نمیدید اما اون می دید . . .
بعد مامانم متوجه شد ک اون داره هی به تابلو نگاه میکنه ازش پرسید "تابلو چیزی شده؟!"
اونم گفت نه قفط سیبــــــــــــبیل داره
من:: :-" ;;) :-" ( در خفا ;)) )
مامانم :: :-/ ^-^ X_X
فامیل نقاشمون:: :-w(و بعد ی لبخند زوری :) )


پ.ن:حالا بدبختی سیبیل ـه پاکم نمیشد :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم به یکی از دوستاش میگه بعبعیی ( اسم مُستعارش تو خونه ی ما :)) ) ... بعد داداشم با همین دوستش رفتن بیرون ، وقتی برگشت زنگِ آیفونُ زد بهش گفتم با بعبعیی خوش گذشت؟!؟!

بعد مثه اینکه بعبعیی کنارش وایساده بودُ شب بودُ من نمی دیدم :-"

× خوب شد نگفتم چریدین خوش گذشت؟ ... آبرو خانوادگی رُ بر باد میدادم #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو فکر یه چیز دیگه بودم مامانم از اون ور داد زد :علییییییییی جارو رو بیار
من بعد چن مین:مامان جوراب ها کجان؟ (:|
مامان:جوراب ها باید پیش خودت باشه واسه چیته؟
من: خودت گفتی جوراب ها رو بیار دیگههه :> :-/
مامان: من؟؟!!!! :o
پس از مدتی
من: :)) ;D
مامان: ^-^ :-w [-( :-?
خانواده: =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پریشب یکی از اقواممون مریض شد و رفتیم بیمارستان
دیگه شب شد و رفتیم خونه ی یکی از اقوام برادر مریض هم بیمارستان موند
اونجا رفتیم شام خوردیم و رفتیم بخوابیم که تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتن
ما : الو :|
اون : الو سلام :(( :(( مامانمون مرد :(( :(( ای داد :(( :((وای ایوای :(( :((
ماهم تو خونه ی قوممون : وووووووی :(( :(( :(( لییییک :(( :((
ممانم ممانم ای واااااااای
همسایه ها هم خبردار شدن اومدن تسلیت گفتن یه نیم ساعتی هم نشستن #-o #-o #-o
بعده یه ساعت گریه کردن و شیون به راه انداختن و همسایه هارو از خواب بیدار کردن
تلفن زنگ خورد پسرش بود
_ الو
_سلام :((
_براچی گریه میکنی خیلی خیلی معذرت میخوام مامانمون رفته تو کما :-[ :-[ :-[
_ :) :) :)
همه ی این اقواممون :-[ :-[ :-[ دیگه نتونستن حتی نیگاه این همسایه ها بکنن
بعد که همسایه ها رفتن همه ی این مردم :)) :)) :)) :)) :))
ما که گفتیم تا بریم تا وضع از این بدتر نشده
 
Back
بالا