خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

اغا من یه دوست دارم خیلی اهنگ خارجی گوش میده اکثرانم حفظ به خصوص اهنگای انریکه رو دیگه اعصاب برای ما نذاشته از بس این اهنگاروتکرارکرده X-( X-(
بعدعیدبود اومدپیش من گفت اغا من چیزی بگم مسخره نمیکنی منم که نمیتونستم قول بدم فقط کله موتکون دادم :-/
گفت اغا من تازه دیروزفمیدم که....ریانا زنه :-[
من: :o :o :o :) ;;) ;D :)) :)) :))
اون! :-[ ;;) :) ;D :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

×یه روز داداشم هی میومد تو اتاقم و بدون این‌که در بزنه و چیزی برمی‌داشت و می‌رفت و دیگه اعصاب منُ خورد کرده بود . برای بار صدم که اومد تو اتاقم بدون در زدن ، بلند داد زدم : مگه این‌جا طویله‌س که این‌جوری میای تو؟؟؟!
بعد خیلی شیک دیدم بابام جلوی در وایستاده :-"
من : X_X :-"
بابام : :|

×اولین جلسه کلاس زبانم بود و معلم گرام داشت با افتخار تمام از افتخارات و سابقه‌ی درخشانش که توی دانشگاه علمی کاربردی و آزاد تدریس می‌کنه و اینا می‌گفت . ما(که کلن دونفر بودیم :-" ) با لبخند ملیح سر تکون می‌دادیم و مثلن داشتیم احساس رضایت می‌کردیم (:| بعد آخرش گف که حالا ممکنه از جلسه بعد نتونم بیام .
من و دوستم درحد مرگ ذوق کردیم :> 8-^
بعد معلمه یه نیگاهی به ما کرد و گفت : از اینکه من استاد دانشگاه هستم و اومدم و معلم شما شدم ، خوش‌حالید؟
من و دوستم : :)) آره آره باعث افتخارمونه =))
معلمه انقد ذوق‌مرگ شد که نگو و این شکلی بود تا آخر 3 ساعت : :>
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز خواهرم اومد ببینه چندم ِ میلادی ـه ، بعد از این گوشه ی کامپیوتر دید .
بعد میدونید که ، جای روز و ماه و بر عکس مینویسه ،

بعد خواهرم بلند میگه : امروز شیشم ِ ماه ِ 28 ـه ! :>

ما : :)) :))
اون : مگه چیه ؟ خودش نوشته خـب ! :-??
ما : =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

هییییییییییییییییییی سوتی؟
یک بار سرکلاس خواستم بگم سر بشکه های نوشابه میتونه مورد استفاده قرار بگیره!گفتم بشکه های سرنوشابه قابلا استفادن!
یک بار خواستم بگم با مشت میام تو دماغت میکوبم گفتم با دماغ میام تومشتت بکوبم1بازم بگم؟ =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

نشستم دارم فوتبال اسپانيا-ايتاليا رو ميبينم......پسرخالم اس داده : عجب آدم بيكاري هستيا
من:چرا؟؟؟
اون:مگه آنتن ديجيتال ندارين؟؟؟
من:داريم...منظور؟؟؟
اون:خب EPG رو بزن نيتجشو ببين ديگه...
.............................................................
براي شفاي تمامي بيماران دستاتونو ببرين بالا [-o<
 
پاسخ : سوتی‌ها


سوتی داغونی که کم مونده بود منو ببرن بازداشتگاه به جرم جیب بری و خالی کردن دخل سوپرمارکتا :-"


رفتم مغازه شارژ بخرم پول خورد نداشتم بدم. :(

یه تراول 50 تومنی داشتم.

گفتم: آقا یه شارژ 1000 تومنی بدید... :P

آقاهه شارژو داد و شرو کرد به دادن بقیه پولم. ینی 48800

بعد من حواسم نبود. شارژو برداشتم. تراولمم برداشتم. 48800 تومنم برداشتم اومدم بیرون. <:-P

خیلیم شب بود و عجله داشتم ناجور... ;;)

که یهو بارو از ته کوچه داد زد : خانوم پول موندشاااا ... :o

من از سر کوچه داد زدم با اعتماد به نفس : اشکالی نداره هرچی موند مال خودتون... :))

خلاصه شرو کردم به دوییدن تو کوچه پس کوچه ها به سمت خونه...

یهو دیدم صدای داد و فریاد میاد از پشت سرم...

اون آقاهه با چنتا پسر دارن دنبالم میکنن عینهو پلیسایی که دنبال دزد میکننو اینا!!! :-s

منم داشتم از وحشت میمردم که این دیوونه ها چشونه این وقت شبی. :-" :-" :-"

خلاصه رسید بهم و گف : تراولو یادت رفت بدی.حواست کجاس. :-w ;))

من : برو بابا من 3 تا داشتم الان دوتاس . دادم بهت دیگه [-( ^#^

خلاصه 2ساعت بحث باهاش. بدبخ داشت گریه میکرد فک کنم ;D ;D

بعد دو زاریم افتاد 2 دیقه پیش پولرو خرجش کردم.... =))

خلاصه پول بدبختو دادم X_X \:D/


الان از 2 کیلومتری اون مغازه 2 ساله رد نمیشم. پسره و دوستاشو میبینم یواشکی رد میشم منو نبینن :-"

اصن یه وضی

:-روش های نوین خالی کردن دخل سوپری ها 8-^ :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دختر خالم میره شیشم بعد شب بود گفت یه ویدیویی چیزی بزار ببینم حوصلم سر رفته بعد
یه موزیک ویدیو بود که برای سن اون میتونس براش جالب باشه اولشم اینجوری شروع میشد :
درس امروز داف شناسی :-"
بعد اون گف چقد بیسوادن به دَف میگن داف :))
من : ها ؟!؟ نه اون کلا با داف فرق داره و ...
خلاصه اخر اهنگ بچه فهمید داف با دَف فرق داره :))

+چن سال پیش رفته بودیم پارک لاله با خالم و دختر خاله هام اینام مشهدی هستن و پارک براشون تازگی داشت
رفتیم دستشویی بعد دستشویی زنانش درش بسته بود واسه همین رفتیم دستشویی مردانش :-"
بعد دختر خالم رفته بوده نشسته بوده
بعد برای اینکه در باز شه باید دستشو میذاشته روی یه علامت دست. اینم نشسته بوده برای اینکه ببینه این دسته چیکار میکنه
دستشو گذاشته رو علامته درم یدفه باز شده =)) =))
شانس اورده دستشویی خلوت بوده خلاصه پاشده سریع درو بسته دیگه ماهم داشتیم ریسه میرفتیم فقط :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو کلاس بودیم . این رفیق ما که استاد تیکه انداختن یهو یه نوک مداد اتود رفت تو دستش . یک دادی می زد که نگو . معلم شوکه شده بود . اومد این نوک رو دربیاره یهو نوک تو دستش شکست . پسره به معلم میگه شما این همه سال تو دانشگاه تجربی خوندی . مثلا شاگرد زرنگ بودی ( کلی از خودش تعریف می کنه . ) حالا یه نوک مداد به این گندگی رو نمی تونی دربیاری ؟ یعنی کلاس ترکید . نمی دونم معلم لجش گرفت یا عمدی نبود اما ... نوک مداد رو جوری مثلا اتفاقی شکوند که دیگه هیچ کس نتونست درش بیاره . خلاصه دیگه مجبور شد بره بیمارستان . فرداش پسره به معلم می گه من شده کل دارایی ام رو می دم این سمندت ( تازه خریده ) واسه دیه می گیرم . =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه شب تو خونمون با همه ی فک و فامیل نشسته بودیم و داشتیم با هم فیلمایی رو که تو مسافرت گرفته بودیم، نگاه میکردیم...که...یه دفعه مرد غریبه ای رو تو فیلم دیدم و با صدای بلند گفتم:
این بدبخت کیه دیگه ازش فیلم گرفته این؟!
زیاد طول نکشید که صدای شوهر خاله ام از کنار من بلند شد:
منم!
:o :o :o
:-s :-s :-s
=)) =)) =))
خب تقصیر من چیه شوهرخاله امو از فاصله ی دور تشخیص ندادم؟! :-" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو قطار بودیم بعد داشتیم تو واگن ها راه میرفتیم به یه در رسیدیم هرچی با دوستم فشار دادیم باز نشد من یه دکمه اپن دیدم زدم باز نشد بعد دوستم هم هی هل میداد دوستم:فاطمه چرا باز نمیشه؟
من:شاید واگن برادران دوستم از تو شیشه اش نگاه پیکنه میگه ا ریل ها هم دیده میشی چ باحال :)) خلاصه یه 5 مین دیگه زور زدیم ک من دیدم بازم باز نشد بعد از مدتی گفتی ریل ها هم مشخصن؟.... =))
لازم ب ذکر است ساعت 3 صبح بود و ما اسم های خودمونم یادمون نمیومد :-"
.........
من نزدیک در بودم دوستم گفت فاطمه در و ببند من بلند شدم بد یه در دیگه کنار این دره بود بعد من فک کردماینه همینطور مستقیم رفتم صاف با کله رفتم تو در جاتون خالی پخش زمین شدم ;D
........
میخواستم بگم سکه ارزون شده گفتم صعود منفی داشته :-" :>
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه بودم (خیلی کوچیک) بعد خالم اومده بود من رو ترغیب کنه برای این که آشغال ها رو بریزم توی سطل آشغال و اینا!!!

بعد جلوی جمع داشت میگفت آره من انقدر لذت میبرم ازین که آشغال ها رو جمع میکنم و خیلی کاره خوبیه انقدر خوشم میاد!!!

من : خاله ؟

خالم : جانم!!؟

من : تو که انقدر آشغال جمع کردن دوست داشتی چرا آشغالی نشدی؟ ;;) ;;) ;;)

خالم : :| :-L X-( X-( X-( X-(

کل جمع : =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلاس های تابستونه مدرسه ساعت 13 تموم میشه منو دوستم خودمون با تاکسی میریم و میام یه نیم ساعت وایستادیم دیدیم تاکسی نیومد اگه هم اومد رد شد دیگه میخواستیم با تاکسی تلفنی بریم دیدم از دور یه چیز زرد داره میاد به دوستم گفتم این بارم وایستا ببینیم چی میشه
دیگه تا نزدیک شد همینجور دستامونو تکون میدیم تاکسی تاکسی میکردیم یهو دیدیم بله طرف تاکسی نیست از این ماشین خفنا داره که بیسلیقن وماشینشون زرده حالا ما ^#^طرفم وایستاده ;D دیگه ما که درحال گرخیدن بودیم یهو یه تاکسی اومد و مارو نجات داد :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه جا مسابقه بود از یکی پرسیدن اولین خودنویس کی اختراع شد ؟1-قرن 10 میلادی 2-قرن 12 میلادی 3- قرن14 میلادی 4-قرن 16 میلادی
گفت قرن 12 ازش مجری پرسید از کجا فهمیدی گفت از رد گزینه =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

هییییییییی :-<
داشتم ی بازی دانلود میکردم بعد اینترنتو قطع کردم (واسه ورود به ی بازی دیگه لازم بود) دیدم یه پیام خطا اومده وسط دانلود :-w X-( :-L
نخوندمش زدم ادامه ولی بازم نشد گفتم حتما سرور سایت خراب شده قطعش کردم دانلود رفت واسه فرداش اگه اینجور نمیشد الان بازی میکردم #-o 8-| [-( :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم همينجور تو سايت ميچرخيدم ، يه تاپيك ديدم اسمش بود هميشه حق با اكثريت است ياد يه موضوعي افتادم B-)

يه معلم داشتيم كلن عتيقه بود :-" يه روز ميخاستيم امتحانو كنسل كنيم قرار شد ببينيم چند نفر مخالفن و چند نفر موافق ؛

كلاس ما 32 نفره است 26 نفر موافق كنسل شدن بودن،

ما گفتيم (خطاب به معلم ) هورا كنسله پس؟

فرمود: نه 6 نفر ميخان امتحان بدن راِی هم با اكثريته پس امتحانه! [nb]تعریفش از اکثریت چی بود نمیدونم[/nb]هركسيم نخاست امتحان بده ، دوتا

فصل باهم!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو راه کلاس زبان داشتم برمیگشتم خیلی شیک نشسته بودم تو اتوبوس ;D حوصلم سر رفته بود (:|هندزفری رو از تو کیفم در اوردم همینجوری حواسم یه طرغ دیگه بود زدم تو گوشیم B-) بعد هم شانسی یه اهنگ زدم /m\از بد شانسی کلا خاندان ما :-?خوشگلا باید برقصن بود :-"من هم هند رو گذاشته بودم تو گوشم صداش هم تا آخر زیاد بعدد هم صداش رو کم نکردم X_X ;D بعد از دوساعت دیدم همه از تو زنونه و مردونه و بچگونه و... خلاصه دارن یه جوری نگاه میکنن ;D :o ;D :-[ :-\ :-?? ;D(انگار دارن به یه دیوونه نیگا میکنن)منم یه نیگایی به لباسام کردم دیدم همه چیز مرتبه ;D بعد یه خانومی اومد کنارم نشست گفت عزیزم فک کنم هندزفری درست جا نرفته باشه :o :o =)) X_X X_X X_X X_X
-چیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی :o :o :o :-" :-" :-" #-o #-o #-o #-o #-o #-o
تو اولین ایستگاهی که اتوبوس وایستاد فرار کردم :-"
قشنگ ضایعی به معنای واقعی یعنی همین .;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم تو یکی از پیج های مورد علاقم در اف بی.تمام پست هاشون رو میخونم.یه پست جدید گذاشته بود یک ساعت پیش بعد گفتم بابا بیخیال فعلن حسش نیست و نخوندمش!خلاصه خوشحالو خندان براشون یه پیشنهاد مسیج کردم که آقا بیاید فلان مسابقه رو راه بندازین بعد اگه اینجوری شد فلان کارو کنید و... حسابی رو پیشنهادم مانور دادم.
دو دقیقه بعد پیام اومد که عزیزم ما یک ساعت پیش همچین کاری رو انجام دادیم اینم لینکش!
دقیقن همون پستی بود که حوصلم نشده بود بخونمش!
رسمن ریدم!
 
Back
بالا