خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

واى اين باباى من شاهکاره >:D<
خو من از راهنمايى دارم ميرم دبيرستان ،بعد امروز توى مدرسه دبيرستان کلاس رياضى داشتيم
بعد باباى من رفته دم در مدرسه راهنمايى وايساده ;D :))
کلى هم بوق زده و اينا :))
داخل مدرسه هم رفته بود حتى! =)) =)) :))
بعد همه ى معاونا و معلما که بابامو ميشناختن با تعجب نگاش کردن و خوشبختانه قبل از اينکه از کسى سوالى بپرسه دوزاريش افتاده و خيلى ريلکس از مدرسه خارج شده ;D
ينى عاشققشم ها :x
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب داشتم با یه بنده خدایی چت میکردم، بعد گفت Cat got your tongue ینی چی؟
بعد خودش ادامه داد که معنی کلیش رو میدونم... ینی موش زبونت رو خورده
بعد من گفتم گربه دیگه...
بعد گفت احتمالا اونا میگن گربه به جای موش !
و من به حالت :-??
بعد گویا دوتامون در حالت خواب و بیداری بودیم ...
امروز یهو دقت کردم دیدم که ما کلا یا میگیم: "موش بخورتت" و یا میگیم "گربه زبونتو خورده؟" کلا موش که زبون نمیخوره ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

با یکی از بچه ها رفتیم جلوی رضا امیرخانی صحبت و بحث شدید.....

دوستم خواست گنده بیاد: بله واقعن کار روی ماه خداوند را ببوس خعلی قشنگ بود و ....

من و رضا امیرخانی : :-? :-\ :o

من: X_X :-[

رضا امیرخانی: کار استاد مستور رو می فرمایید دیگه

دوستم: #-o :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب داشتیم از خونه ی مامان بزرگم برمیگشتیم بعد همه به خواهرم دست تکون میدادن(آخه فردا کنکور داره!! راستی دعاش کنید!)
خواهرم:اینا اینطوری که دست تکون میدن مثل شهیدایی میمونه که دارن میرن جبهه!!
من:شهیدایی :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o
خواهرم: :-" :-" :-" :-" :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم بهم گفته بردار یکم از اون مربا تست کن ببین خوبه یا نه
منم گفتم مگه من مرگ موشم!!!
منظورم پیش مرگ بود!! ;D
[کلا همیشه یه چنین کلماتی رو قاطی میکنم X_X]
 
پاسخ : سوتی‌ها

× چند مدل شیر و دوغ تو یخچاله , مامانم واسه ناهار گفت یکی از دوغ کیسه ای ها رو بریزم تو پارچ آماده کنم که ببرم سر سفره ...
آماده کردم یخ رو هم ریختم توش , بردم سر سفره !
تا مامانم داشت برنج میکشید پارچ رو برداشتم یه لیوان برا خودم ریختم و شروع کردم به خوردن ...
یهو با خودم گفتم , چرا این مزه ش واسه ناهار آشنا نیست :-??
یکم دقت کردم فهمیدم به جا دوغ شیر باز کرده بودم ریخته بودم :-"
خلاصه سریع جیم شدم تو آشپرخونه یه پارچ دوغ آماده کردم اومدم دیگه ... ^-^
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم داشت با زن عموم حرف میزد که کی 40 مامنته؟بعد زن عمومم گفت 4شنبه :-"
مامان منم گفت به سلامتی
مامانم X_X ^#^ :-" #-o
زن عموم :| :| :-"
من :)) :)) :-$ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو ادبیات اول دبیرستان یه درسی هست موضوعش نیما یوشیجه
بعد یه قسمت داشت در مورد کلْفَت ـه بودش.
یه روز .درس ادبیات ما رسید اینجا بعد معلم مون (آقای رضوی)خواست که یکی از هم کلاسی هام اون بخش رو بخونه.
بعد دوستم بی دقت داشت میخوند و وقتی رسید به. کلمه کلْفَت خوندش کُلُفْت...
بعدش رو دیگه.خودتون حدس بزنید :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی پسر خاله ی بنده:
ما رفته بودیم خونه خالم اینا ،برق یکهو رفت،ما هم تو تاریکی نشسته بودیم،یکهو این پسر خاله ی ما اومده میگه چرا تو تاریکی نشستین؟
ما:چون برقا رفته!
پسرخاله ی آیکیو ما:خوب چراغ خواب رو روشن کنید!
ما! :)) ;D :)) :)) =)) =)) =)) =)) =))
اون: :-[ :-[ :-[ :-[ ;D ;D ;D ^#^ ^#^ ^#^ :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه دفعه رفتیم یه روستایی . با پسر خاله ها و دختر خاله ها یه جایی . یه جایی اون طرفا بود دوتا سگ بود پشت یه سری حصار ( فلزی ) . ما رفتیم جلو . این سگا خواب بودن یک داد زدم . سگا تا حدودی سکته کردند . بعد هم تا می تونستم اذیتشون کردم . ( خدا ببخشه ) نمی دونم چرا هی بقیه جلو نمی اومدند . بالاخره دیدم سگا خسته شدن دارن میرن اونور . من رفتم دنبالشون دیدم یک قسمت از حصار بازه . سگا هم می رفتند به سمت اونجا . ( دو سگ به قد 15 متر ) از قیافشون معلوم بود می خوان تیکه تیکه ام کنند . آقا در رفتم ها . همه با هم در رفتیم . مگه سگا ول می کردند . بالاخره رسیدیم به خونه با کفش پریدیم تو خونه .
من #-o ~X(
پسر خاله ها =)) =P~ \:D/
دختر خاله ها [-o< :-ss :-s
 
پاسخ : سوتی‌ها

من عادت دارم وقتی از دست شویی میام کلا پام رو آب میکشم چند وقت قبل تو مسجد مارفتیم دست شویی ;D هیچی دیگه همین که می خواستم بیام بیرون رو کفشم آب ریختم :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلا سوتی که زیاد میدم مخصوصا سره این موضوع که زیاد سوتی دادم ... ;D
مامانم همین طور تند تند پشته سره هم میگف زنگ بزن خونه , زنگ بزن خونه ... منم همین طور شماره و گرفته بودم دمه گوشم همش هم میگفتم "با این خط های لعنتی ... ادم نمی تونه خونش زنگ بزنه ... " بعد کلی با عصبانیت گوشیمو نیگا کردم دیدم طبق معمول دکمه ی "call" و نزدم ... :)) هیچی دیگه اصن به این دقت نکرده بودم که چه قدر عجیب زنگ نمیخوره ... :)) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از فــاضــل :
یه دفعه رفتیم یه روستایی . با پسر خاله ها و دختر خاله ها یه جایی . یه جایی اون طرفا بود دوتا سگ بود پشت یه سری حصار ( فلزی ) . ما رفتیم جلو . این سگا خواب بودن یک داد زدم . سگا تا حدودی سکته کردند . بعد هم تا می تونستم اذیتشون کردم . ( خدا ببخشه ) نمی دونم چرا هی بقیه جلو نمی اومدند . بالاخره دیدم سگا خسته شدن دارن میرن اونور . من رفتم دنبالشون دیدم یک قسمت از حصار بازه . سگا هم می رفتند به سمت اونجا . ( دو سگ به قد 15 متر ) از قیافشون معلوم بود می خوان تیکه تیکه ام کنند . آقا در رفتم ها . همه با هم در رفتیم . مگه سگا ول می کردند . بالاخره رسیدیم به خونه با کفش پریدیم تو خونه .
من #-o ~X(
پسر خاله ها =)) =P~ \:D/
دختر خاله ها [-o< :-ss :-s
کلا سوتی بود؟؟؟
البته اینجارو میشه سوتی گرفت
( دو سگ به قد 15 متر )
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن وخ پیش رفته بودم مشد
بعد پسر عمم اونجا پزشکِ و همه ی خاندان دکتر ندیده مون هر ویخ میبیننش همیشه این دفترچه های بیمه شونو میبرن ومفت مفت ویزیت میشن
ماهم ک سفر کردیم و ننه گرانقدرمون امر فرمود ک زیارت ک رفتیم سیاحتم ک تموم شد واستا تا پیش این ایرج(پسر عمم ) هم برم ی معاینه ای داشته باشم
مامان:ممد ی زنگ بزن ب ایرج ببین هس بیام؟
من: مطبشو ندارم ک ...
-مطبو میخای چیکا؟ب گوشیش بزنگ
-تلفونو ورداشتم 091... بوق بوق ...ی دفه صدای بوق قط شد و من فک کردم گوشی رو ورداشته و گفتم :الو سلام!
-مامان:ورداش گوشیشو؟بپرس بیام هستش؟
-نه نیس.
-کجاس؟
-رو مُنشیشه
-چیکا میکنه؟ :-?
-من چمدونم
-کی تموم میشه؟ :-/
-چی؟ :-/
-همین ک کارش با منشیش تموم شه؟
نه منظورم اینه ک گوشیش رو منشی تلفنیه! :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفته بودیم باغ.......اونجا هم پره سگ بود....منم خواستم بگم که آره دیگه از سگ نمیترسم و آشنایی دارم.....
هیچی رفتم نزدیک یکیشون که خیلی هیکلی بود بعدش خواستم دستمو بکشم به سرش که یهو جنی شد و افتاد دنباله سرم....شب ساعت ده......تو جاده لواسون من در میرفتم و اون پشت سرم......مردم و خونوادم هم فقط داشتن میخندیدن...آخرش خدا رو شکر با ماشین بعده یه ربع اومدن دنبالم...
فقط از ترس دیگه داشتم میمردم!!! ~X( X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو خیابون بودم . یه بچه دو سه ساله دیدم . بیچاره گم شده بود . حالا این بچه اولین آدمی که اون اطرافش بوده یه مانکن بود . بچه واستاده بود جلو مانکن . یک گریه ای می کرد آدم جیگرش کباب می شد . هی می گفت : آقا من گم شدم . آقا چکار کنم ... . ما هم رفتیم جلو ببینیم چکار کنیم که بعدش پدر مادر بچه هه از تو مغازه لباس فروشی اومدند بیرون . بچه کلی خوشحال بود . قکر کنم داشت از مانکنه تشکر می کرد .
 
پاسخ : سوتی‌ها

من دیشب عروسی بودم،بعد ساعت۲صبح خوابیدم،الان هم که ساعت۷:۳۰هست بیدار شدم چون کلاس دارم،عاقا ما گفتیم بیایم تو سایت ببینیم چه خبره دیدیم تو نخوانده ها مون یه تاپیک هست به نام"بیاییم عروس یاد بگیریم" :o :o :oتازه 'عروس'رو هم اشتباهی با 'ص' نوشته بود!!! :-\ :-\
من داشتم فکر میکردم کی دیگه اینقدر حالش بد بوده که همچین تاپیکی زده،بعد که یکم دقت کردم دیدم نوشته'بیاید عروض یاد بگیریم.' و من خونده بودم: 'بیاید عروص یاد بگیریم!!!!!!!!! ;D ;D :)) :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز خونه مامان بزرگم بودیم...
کل ایل و طایفه اونجا بود داشتن در مورد مستاجری بحث میکردند...
یهو ناغافل گفتم:من اینقد بدم میاد از مجردی!!!
همه اولش: :-\
بعدش: =))
من اولش: ;D
بعدش: X_X X_X X_X X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو هوش سياه،اون يارو ب كامران گف حبيب"قبرسه"كامران رفت تركيه=))
حالا چندتا سوال:-D
قبرس رفته تركيه؟يا تركيه رفته قبرس؟يا اسم قديم تركيه قبرس بوده؟كدوم؟:-o:-o
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب بابام داشت در مورده پزشکی و .... با خالم صحبت میکرد
بابام:پزشک ها از 50 درصد مردم که بالاتر نباشن از 70 دردهستن....
من: :o
خالم: :-?
منو خواهرام: =)) =))
بابام: سوتی دادم؟؟؟؟ خب از 40 درصد ک هستن.... :))
 
Back
بالا