خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب نشسته بودم کنار مامانم بعدگوشیش زنگ زد بعدمن منتظربودم جواب بده دیدم نه اصن حواسش نیس تازه برگشته به من میگه این گوشیه کیه؟چراجواب نمیده؟ نکته اینجاس که گوشیش تو دستش بود‎ ;D ;D ;D‏ .
بعله همچین مامانی دارم من. :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار میخواستم یه چیزی بگم به دوستام ؛ بعد اینا هی اذیت ـم می‌کردن .
بعد یه قیافه ی خیلی جدی گرفتم بشون گفتم : یه چیزی بتون نمی‌گمـااااا ! :-L

اونا : =)) =)) :)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بنده خدایی که من نمیخوام بگم بابام بوده...
میره که سینکو چسب آکواریوم بزنه و خیلی ظریف و اینا داشت کار میکرد و 3 ساعتی خیلی ظریف و اینا داشت میزد....
یهو دیدیم داره داد میزنه... داد ها...
فهمیدیم آقا بتامتازون ورداشته داره میزنه دوساعت به سینک!!!!
هیچی دیگه... ورداشت چسبو آتیش زد! دیگه هم نزد!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار سر کلاس المپیاد ریاضی بودیم ,بعد اون رودز از این روزا بود که جو منو گرفته بود.یعنی معلممون هرچی سوال میداد میخواستم با بیشترین سرعت ممکن حلش کنم.
لازم به ذکر است معلممن هم مرد بود.
یه سوال داد,منم با همون حالت جو زدگی حلش کردم, پریدم بهش نشون دادم گفت یه اشکاله کوچولو داری.منم دوباره نشستم یه نگاه بهش کردم, اشکال رو پیدا کردم ,هم زمان با من یکی دیگه از بچه ها هم بلند شداول او نشن داد وقتی داشت نشون میداد منم میخواستم بگم ماله منم نگا کن , نمی دونم چی شد گفتم :منم چیز کن.
ان معلمه هم از اینا که همش دنباله اتو هستسش و خیلی اذیت میکنه,اونم به روی خودش نیاورد وچیزی نگفت .فکر کنم اینم میدونست من اون روز رو مود حرف زدن نیستم.
دوباره واسه یه سوال دیگه پاشدم ,دوباره همون اتفاق داشت رخ داد که جلوی خودمو گرفتم ,تنها فرقی که کرد این بود که جمله تیکه تیکه شد,ولی خیلی تابلو بود,این بار دیگه اعصابم خورد شد چون بچه هام داشتن میخندیدن برگشتم گفتم من کلا یه مدته خیلی سوتی میدم اونم جواب داد :بله ,فکر نکن نمیدونم سوتی میدی و چی میگی >).
کلا دیگه ول کن نبود,یعنی یه مدت سوژه مردم بودم. :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

پدرم دو تا دوست خیلی صمیمی و قدیمی(!) داره
که یکیشون فامیلش فرزانه ست و اون یکی آزادگان
بعد من همیشه ی خدا از بچگی این دو تا رو با فامیلاشون قاطی میکردم
چن روز پیش آقای آزادگان رو دیدم، بعد یه سوال می خواستم ازشون بپرسم
:-"
بعد از مکالمه های کلیشه ای و اینا...
من: عه راستی آقای فرزانگان یه سواله تو فیزیک که...
- ;D
-ببخشید، آقای فرزانه...
- ;;)
-آقای آزادفر...
- :o
-نه؟؟آقای آزادفرد؟!آخه یه فر هم توش بودا... :-"
-مریم خوبی؟ :))
- X_X نه

سر یه سوال مسخره آبرو نموند برام :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی دوستم ماله چند سال پیشه!
سر کلاس داشت میحرفید یکهو این جمله رو گفت:
I talk with the phone
بچه ها: =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
دوستم: :-L :-L X-( X-( X-(چرا میخندین؟ X-(
ما:مجید جان دل بندم اون on the phone مگه تو دیوونه ای با تلفون صحبت کنی؟
تازه بازم نمیفهمید! :)) :)) :))
میگفت مگه شما با تلفن حرف نمیزنید؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

من کلا تعارفاتم داغونه ... مکالماتِ منو مامان و بابام:
من: بابا، حالا نه به بارِ نه به دارِ بچشون خاله مایه داره و اینا :-? این آخرشو چی میگن؟ ;D
مامانم: اون عمو یادگاره :))
من: یعنی بچشون عمو یادگاره؟ :-?
بابام: :)) نــه! اسمش عمو یادگاره
من:حالا این یعنی چی؟
مامانم: تو میگی! خودت معنیش کن دیگه ...

;D :-" هرگز این تعارفات و اینا رو درست نگفتم (حالا شوخی میکنم، گفتم)
 
پاسخ : سوتی‌ها

× بحث کنکور و اینا بود مامانم داشت میگفت کِی بشه نازیلا پزشکی دانشگا فردوسی قبول شه و اینا :-"
گفتم نبابا امیدمون باید به شهیدبهشتی باشه تا لااقل بیام فردوسی ، اگه امیدمون فردوسی باشه که باید پرستاری نیشابور بخونم :))
بعد مامانم تاکید کرد که : آره البته شهید پزشکی که خیلی دانشگا خوبیه :-"


=)) :)) :-"


× من خواهرم در اداره ی پست : آقا واسه پُشت پیستاز بریم کدوم قسمت ؟؟ :-"



=)) :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم میگه عرق خوردم اصن حالم خوب نیس !
اون یکی دیگه برداشته میگه عرق چهل گیاه یا عرق نعناع ؟ =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم رفتیم پیاده روی داریم درمورد دانشگاه ها حرف میزنیم
منم داشتم درمورد دانشگاه شریف و پلی تکنیک و .... براش تو ضیح میدادم
من: باورت میشه برق پلی تکنیک تا 600 و خورده ای گرفته؟ :o
دوستم: اِ؟ :-?

یه خورده وقت بعد ....
من : میگن تو پلی تکنیک خیلی سخت گیری نمیکنن 8-^
دوستم: اِ؟ :-?

بازم یه خورده وقت بعد....
من: تازه تو پلی تکنیک...
دوستم: یه لحظه صبر کن ... پلی تکنیک چه رشته ایه؟ :-?
من؟ ;D پلی تکنیک که رشته نیس! =))
دوستم: پس چیه؟ :-"
من؟! #-o دانشگاهه!!! :)) همون امیرکبیر ;D
دوستم : هـــــــــــان ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی رفیق دارم خیلی صاف و سادس :x
نه چیزی تو دلشه نه تو کلش! ;D
باش تو مدرسه بودم .
یهو دوتا از دوستام با ی تاخیر زمانی اندک از در مدرسه وارد شدن... گویا سعید ک عقب تر بوده ب این جلویی ک حسینه موقعی ک حسین داشته از ماشین پیاده میشده سلام کرده و اونم نشنیده!
حسین خیلی شیک و مجلسی اومد پیشمون وسلام کرد و عینک آفتابیشو برداش گرم صبت شدیم...
سعید اومده خطاب ب حسین میگه:
به به حسین آقا ؛از وختی با ویتارا جونت میای جواب سلام ما رو نمیدی!
ی 5 دقه ای گذشتو این بغل دستیم ازم میپرسه :
ویتارا کیه؟
مامانشه؟
=)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این مجری ساعت25خوشگل سوتی میده ها فکر کنم خوابش میاد آخه دیشب

خوشحال رو گفت خوشحلم 8-} 8-}
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم موبايلشو تازه خريده بود بعد وقتي موبايل رو ميخري يه چسبي روشه
داداشه دوست ما اومده اين چسبه رو كنده بعد از ترس اينكه دوستم دعواش نكنه ورداشته با چسب قطره اي اين چسبه رو دوباره چسبونده رويه موبايله نو :)) :))
بعد باباش اومده درستش كنه با چاقو افتاده به جونه موبايله اين بدبخت .... =)) =)) :-"
هيچي ديگه كلا گند خورد تو موبايلش ... :)) =)) X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم کافی شاپ.خیلی قدیما.منو داد بهمون.یکی از دوستام با این حالت B-):بیاین آیس لاته بخوریم خیلی خوشمزه اس.مام اسمشو تا حالا نشنیده بودیم گفتیم باشه خوبه.وقتی اومد سفارش بدیم گفتیم آیس لانه لطفا
اون:آیس لاته !! :))این قهوه یخ زده است!
ما: :-"
پسره هم فهمده بود از رو اسمش انتخاب کردیم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتم درمورد سرویس مدرسه با خواهرم می حرفیدم که ازم پرسید :سرویستون وان بوده ؟ :)) :)) :))
منظورش ون بود ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب رفته بودیم خونه ی عموم
شب شد و گفتیم همینجا میخوابیم فردا میریم خونه
من بودم و برادر کوچیکم
پسر عموم از برادرم پرسید پدرام[برادرم] ،عمویی نمی خوای بری دستشویی؟؟؟
گفت آره میخوام برم
بعدش پا شد و با کله رفت زد تو دیوار
پسر عمو هام: :o :o :o :o :o :o
من: :)) :)) :)) :))
پسر عموم پوریا :برا چی میخندی
من : خوب آخه ما پتوشو تو هال پهن میکنیم ایشون تا بلند شه یه سره میره تو دستشویی
اینجا رو هم فک کرد همونجاست که یه سره رفت تو دیوار ;D ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیلی زشت نیست وقتی ی پیر مرد حدودا 60 یا 70 ساله که ی تار موی سیاه تو موهاش نیست ، کنارت نشسته باشه و تو به دوستت بگی: من به عنوان پیر و بزرگ این جمع! بهت میگم که فلان کارو بکنی
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از ! شاپرک تنها ! :
چن سال پیش داشتیم اسم فامیل بازی میکردیم آبجی من لرستان رو توی قسمت کشور نوشته بود. ;D

بعد ما بهش گفتیم لرستان شهر و اینا. باور نکرد .

تا اینکه چنوقت پیش گفتم : آبجی یادته فک میکردی لرستان کشوره؟؟؟؟

میگه: وا نه پس شهره :o کشوره دیگه. لر ها مگه ایرانین؟؟؟ ;;)

من در اون لحظه: ~X( :|

اون : :>


پ.ن : هیچی دیگه فهمیدم: آبجیم خیلی باهوشه. میخام ببرم تو گینس ثبتش کنن... B-) :-"


× الان منم شک کردم لرستان شهره یا کشوره! ;))

ببخشید ها، این پست شما خودش سوتی بود!

چون لرستان نه شهره، نه کشوره. استانه. ;D
 
Back
بالا