خاطرات سوتی‌ها

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,058
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

میگن من کلا متن و اینا خوب می خونم
بعد تو شهر مشهورم واسه این کار
اونوقت وزیر مسکن (آقای نیکزاد) اومده بود از این مسکن مهرا بازدید کنه مام رفته بودیم خوشامد گویی و اینا (زنگ زدن از خواب بیدارم کردن L-:)
بعد مام اینو نمیشناختیم که
شناخت لازم بود دیگه آخه قرار بود یه دسته گل سراپا اکلیل تقدیمشون کنم :D
از یکی پرسیدم کدومه ؟ با اشاره گفت ایشون
بعد مام جاهل میگیم این که قیافش به وزیرا نمیخوره (خیلی ساده بود تیپش مام فک می کردیم این وزیر وزرا هیکلی و با عینک دودی و خیلی مغرورن بعد نگو ایشونم خیلی خوب و اصن خاکین) الان متنا رو خوندیم قراره دسته گلرو بدیم
الان نمیدونیم به اینی بدیم که اونا می گن وزیره یا اونی که خودمون فکر می کنیم وزیره
القصه گزینه دو رو انتخاب کردیم و گلرو گرفتیم طرف اسکورتشو خدارو شکر کنار هم بودن و منم یکم وسط گرفته بودم بعد آقای نیکزاد برگشتن دسته گلرو گرفتن
من: :-[
اسکورته : :-w
وزیر: :)
 

G.MM

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
593
امتیاز
13,322
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
University of Paris-Saclay
رشته دانشگاه
Integrative Biology and Animal Physiology
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

بابام رفته بود تهران
فقطم با خودش یک کیف برده بود
وقتی برگشت من رفتم فضولی تو کیفش دیدم توش چندتا لباس نا آشنا هست
بعد خیلی شیک برگشتم گفتم : بابا این لباسای بیریختو بد رنگ دیگه از کجا؟ ماله همکارت بوده جا نداشته داده به تو؟ ;;)
بابام : اینا سوغاتیاتونه براتون آوردم از تهران :|
آخه من موندم با چه عقلی این حرفو زدم :|
+لباساش خدا وکیلی خوب بود :| فقط نمیدونم چرا اینو گفتم واقعا X_X


تو مدرسه اومدم به بچه ها گفتم اون یارو که ریش داشتو ندیدین کدوم کلاس رفت؟
دوست من : زن بود؟ :-?
من : :| آره زن بود ریش گذاشته سر کلاس از ریشش فیض ببریم :|
دوستم X_X :-" واضح حرف میزدی خب :-"
من : =))
 

پژواک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
585
امتیاز
3,656
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : سوتی‌ها

روزی روزگاری یه بنده خدایی قرار بود کنفرانس زیست بده با دوستاش! :>بعد قسمت هرم غذایی افتاده بود به اون بنده خدا!اون بنده خدا هم ک مادرزاد عاشق زیست بود کلی خودشو آماده کرد و چن بار مطلبو از قبل خوند و اینا! :-?
هنگام توضیح دادن فرا رسید،این دوست عزیز وسط صحبتاش یهو به دو تاکلمه برخورد که بسی شبیه هم بودن بعد نمیدونس کدوم کدومه! :-\ :-\
و اینگونه بود که کلمات درختان بارده و مادران شیردار در فرهنگستان هنر و ادب باران اختراع گردید!:-" :-"
این اختراع همانا و انهدام کلاس و معلم گرامی همانا! =)) =)) :)) :)) :D
به پایان امد این سوتی،حکایت همچنان باقیست... B-)
 

first amir

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,142
امتیاز
29,736
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
فردوســـی
رشته دانشگاه
مـهـنــدســی شــیـمــی / حسابداری / روانــشناســی
پاسخ : سوتی‌ها

8نفر بودیم با دوستان
قرار شد به اژانس زنگ بزنیم بریم یه جایی
ماشین اول که اومد چند نفر سوار شدن
راننده پرسید بقیتون نمیاین؟
گفتم : نه ... ما سوار یکی دیگه میشیم میایم ...البته منظورم این بود که سوار یه ماشین دیگه میشیم
طفلک راننده :O
ما :))
X_X
 

Abnoos

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
129
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
la Terre
پاسخ : سوتی‌ها

امروز خیلی رسمی زنگ زدم به معلم گیتارم گفتم فلانی شما برای 11:30 به من وقت داده بودین, هستین من تشریف بیارم؟؟!! :-" :-"
 

shinymoon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
291
امتیاز
2,674
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
tbriiizzzz
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
پاسخ : سوتی‌ها

ی روز قبل دیروز :D باز مث هر روز صب کلاس داشتم از ساعت 8 تا 2 شیمی بود!!!!! (:|

نگو کلاس ی هفته قبل کنسل شده بود. شده بود تا 11!!! :D

منم یادم نبود بدجورم سر درد داشتم هی میگفتم خدا چجوری بمونم تا دو اخه!! #S-:

بعد ک زنگ خورد دیدم بچه ها دارن میرن حال کردما حال!!!!! :D

قرار شد ک این س ساعتو بیکاریم بریم خوردنی بگیریم از سوپر نزدیک مدرسمون خونه مام ب مدرسم نزدیکه!!!

همینجوری ده نفره داشتیم میرفتیم شلوغیم میکردیم بلن میخندیدیم X_X

من یهو دیدم صدای یکی داره میاد افتضاح اشناس میگه برگرد ببینم!!!! :-w

منم فک کردم از بچه هاس داره ادا درمیاره!! :|

من:برو گمشو بابا!!!! :>

دیدم گوشیم زنگ خورد مامانه!!!!!!! :O اخ اون ک فک میکنه من الان سر کلاسم ک!!! :D

مامان:برگرد بینم کجا؟؟؟ L-:

دیدم صدا از پشت سرم داره میاد!!!! :D

بچه ها: =)) :)) =)) :)) =))

من:عه!!بچه ها مامان!!مامان بچه ها!!! :D :|

خلاصه هیچی دیگه اینجوری بودیم بابا مامان :> :D
 

شیـوا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
365
امتیاز
14,716
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
یه سری خاطرات سبز شیمیایی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

تقریبا تا همین الان داشتم با کیانا چت می کردم بعد بحث سر مارک آبرنگش بود ک گفتم این مارکه زیاد جالب نیس بعدش یه جمله نوشته که :
ghalamu chi marke unam bade
بعد سه باره دارم می خونمش "قلم چی معرکس اونم بده" بعد هی می گم چه ربطی داره آخه؟ :D
از آثار ِ شب زنده داریه دیگه :-"
 

mohammadpasan1373

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
754
امتیاز
4,430
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
مدال المپیاد
آقا ما نخوندیم ولی تو برو!!!!خداییش ضرر نمیکنی!
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم دومینو بعد تو سالن فک کنم کلا سی هزار نفری نشسته بودن.
مجری داش تعرف میکرد و میگف چجوری هستو این حرفا تا ب این جمله رسید:
تماشاگرانِ عزیز همانطور ک مستحضرید این دومینو با 140 هزار" تیکّه "دُرُس شده.
نفرِ بغل دستِ من:والا ما ک بیشتر از 2 ؛3 هزار تا تیکه بیشتر اینجا نمیبینیم!
=)) =))
***
ی عادتِ بدی دارم دستمو تو جیبِ بغلیم میکنم!
بعد ی دفه دستمو کردم تو جیبِ زن داداشم یهو داد زد:دستتو از تو "چیزم" در بیار!!! L-:
مامانم X_X
من: :-[
 

pouya BT

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
177
امتیاز
843
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز رفتیم خونه مامانیم یهو پسر خالم اومده جلو میگه من امروز روزه سر گنجشکی گرفتم!!
من و مامانم و .. :))
یهو پسر داییم که با پسر خالم دو سالی تفاوت داره، اومده میگه سر گنجشکی نیس که سینه کفتریه!!!
ما :-"
 

AlirezA.MoradiaN

کاربر فعال
ارسال‌ها
28
امتیاز
27
نام مرکز سمپاد
علامه حلي
شهر
اراك
پاسخ : سوتی‌ها

سيزده به در بود همه فاميل رفته بودن تو طبيعت نشسته بودن داشتن حرف ميزدن منو پسر عمه هام تو ي ماشين اومديم رسيديم بهشون وقتي رسيديم اونا زير انداز انداخته بودنو داشتن كيف ميكردن كلي :>

منم يهو از ماشين در اومدم يهو گفتم.. بابا اينجا كجا مارو اوردي سگم پر نميزنه...

من: ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^

اونا: ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;))

بابام تا يه ماه: :| :| :|
 
ارسال‌ها
1,097
امتیاز
6,254
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه شیراز
رشته دانشگاه
سخت افزار
پاسخ : سوتی‌ها

با یکی در مورد روزه و اینا صحبت میکردیم بعد موضوع اینجا شد میگف نمیگیره و اینا منم گفتم خب اشکالی نداره شما ها که کلا یه هفتشو نباید بگیرین به خاطر کوچیک بودن جثه و ضعف بدنیم دو هفتش پر میشه سه هفته هفته آخریم برو مسافرت

ولی ما چی مامان بابامون که دلشون نمیسوزه تازه زورشون برسه روزا عادیم میگن بگیر تازه اون یه هفته رو هم که نداریم (البته من راضیم )

بعد اینجا رو این خونده بود داریم (البته من راضیم) برگشت گفت ینی پسرا هم ؟ بعد بچه بسیار چشم گوش بسته هم تشریف داره باور کرده بود

هیچی دیگه من تا حدوده 1 ساعت بدون ترمز میخندیدم =))
 

belata

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
192
امتیاز
429
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم :سبا rest in peaceچی میشه؟
من درحال زدن تست زبان(وطبق معمول با اعتماد ب نفس!!): ینی همه در آسایش و رفاه و صلح و اینان!اصطلاحه!
مامانم: [-(ینی خاک برسر همونی ک ب تو مدرک داده!!! :| [-(میشه خدابیامرزدش!!روحش شاد!!
من :آره اونم میشه :Dخب جن تا معنی داره!!! :-" :-" تو جمله مشخص میشه!! :-" :-"
 
ارسال‌ها
17
امتیاز
474
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی سریال ماه رمضون امسال =)) =)) :D

1373574894652131_large.jpg
 

zahra.gh

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
372
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز توى يه همايشى دوستم قرار بود مجرى باشه. بعد برگزار کننده ها هم بچه هاى يکى از هاشمى نژاد ها بودن. بعد اين دوستم گفت برو آب بيار منم يه ربع به همشون گفتم آب اونام هى منو پاس ميدادن به يکى ديگه. بعد بالاخره يکيشون گفت براتون ميارم. منم رفتم تو سالن و تا رسيدم به دوستم بلند گفتم فلانى :D (فاميل اون پسره )رفت آب بسازه. بعد ديدن دوستم سرخ شد... نگو اين آقاى فلانى پشت من بوده با من اومده تو سالن!!!! :-" :-" :-"
خوب به من چه.... يه صدايى چيزى..... والا :|
 

roya0112

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
676
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه1
شهر
کرموووون
مدال المپیاد
....
دانشگاه
پیام نور روستای ده بالا
رشته دانشگاه
ابیاری گل های قالی
پاسخ : سوتی‌ها

اقاجاتون خالی..پریشب مامانم گفت برو اویشن و چه میدونم چندتادیگه گفت بیار...گفت سبزه!!رفته دره کمدو باز کردم دیدم ایناهمه سبزن که!!هرچی سبزه خشکه برداشتم ببرم داداشم اومده میگه:این سبزی خوشکاچین دیگه داری میبری..!!! :| :|خواستم اویشن و از تو اون یکی کمد بردارم...یه شیشه برداشتم اصن نگاش نکردم فقط درشو وا کردم بو کردم ببینم چیه...اقا فلفل بود..ینی سوختم :| :|من اینجوری :| :((داداشم اینجوری: :)) =))هنوز فلفل و اویشن و سبزی خوشکو شوید و چه میدونم کوفت زهره مارو ازهم تشخیص نمیدم :-" :-"داداشم ازپریروز هی داره مسخرم میکنه میگه برو اویشن بیار :| :|
 

amyrsajjad

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
76
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
هاشمي نژاد 2
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
23 و 24 امین دوره المپیاد غیر متمرکز دانشجویی - قطب 4
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی ژئوتکنیک
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

ماه رمضون دو سال پیش سر کلاس زبان بودیم معلمه داشت wishرو درس میاد. بر گشت به من گفت I wish to talk to you after the clasبعد ادامه درسشو داد آخر کلاس رفتم جلو میگم بفرمائید آقا کاری داشتین ?نگو ایشون مثال زده بودن ماهم جدی گرفتیم!!!دیگه هیچی تا دو ماه سوژه بودیم!!
 

Alien

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
582
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
دهدشت
رشته دانشگاه
میخوام برم پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

آقا ما دیشب داشتیم با خواهرم و برادرام فیلم نیگا میکردیم ساعت3 بود(شب نشینی ماه رمضونه دیگهههه)
سپس بحث روی مالزی و چین بود که کدوم به ایران نزدیک تره
من و داداشم داشتیم میبحثیدیم که خواهرم با این حالت (:| گفت مالزی که بالای ایرانه
من: :| :| :)) (< ایول سوژه واسه دو هفته دیگه داریم
داداشم: :| :> :D آره
خواهرم: (:| آقا ولم کنید خوابم میومد یه چیزی گفتم
 

Quf

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
960
امتیاز
4,226
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

ما بچه بودیم... یه همسایه خیلی خوب و البته پیریم داشتیم به اسم گزیده خانم! اسمش گزیده بود البته در همان دوران طفولیت ما عمرش رو داد به شما!
سوتیش اینه که ما بهش میگفتیم گوزیده خانم و البته فکر میکردیم داریم درست میگیم و منظوریم نداشتیم! ^#^
دیگه من شرمندم گزیده خانم!
 

هلهله

کاربر فعال
ارسال‌ها
26
امتیاز
205
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسفراین
پاسخ : سوتی‌ها

شب بازیه بایرن دورتموند بود من مثلن بازی رو نیگا نمیکردم و مثلن فیزیک میخوندم اومدم بیرون ببینم چه خبره دیدم مامانم یه چیز زرذ انداخته رو سرش من با تعجب فراوان گفتم مامان این چیه رو سرت؟؟؟؟؟؟؟؟مامان گفت[چیه چرا شمانمیذارین بانوان محجبه دورتموندی بیان تو ورزشگاه تاکی ظلم واستبداد؟؟؟؟؟؟؟؟ میگم مامانی تاجایی که یادم میاد شماوبابا بایرنی بودید من وداداشام دورتموندی هااااا میگه این داداشت میخواست لباس بسکتبالشو بپوشه ما تضعیف روحیه شیم ولی ماکه از رو نمیریم لباسشو بش نمیدم تا از این زنبورا حمایت نکنه
(عمق استبداد تو خونه ما اینه دیگه)
 

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,058
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

من و دایی کوچیکم (16 سال تفاوت سنی)اصن آبمون تو یه جوب نمیره
ولی خیلیم همدیگه رو دوس داریم x:
بخوایم با هم خوب باشیمم اصن جور در نمیاد مگر در مواقعی که بخوایم علیه یکی تبانی کنیم :>
اصلنم مثل آدم یا حتی مهربون حرف نمیزنیم باهم L-:
حالا سوتیه :
تلفن خونه تبسم اینا زنگ می زند
-بله ...بفرمایید
- سَـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ، حالت چطوره ؟ x:
- ببخشید با کی کاردارین ؟ :-w
- خودت خوبی ؟ چیکار میکنی؟ با خودت کار دارم :)
من با اعصاب خرد : اشتباه گرفتین (وتلفن قطعیده میشود ) X-(
مامانم : کی بود تبسم؟
- یه بیشعوری بود دیگه... :rolleyes:
تلفن دوباره زنگ میخورد
- ها چیه ؟ بعله ؟ X-(
- پس چرا تلفونو قط می کنی؟ L-:
- وا سلام دایی جون (ریا) چیکار کنم ؟ فک کردم مزاحمی ؟ خب مث آدم حرف بزن خوب (آقا ندیده بودم محبتشو ، باورم نمیشد) [-( :rolleyes:
- =)) =)) =))
 
بالا