خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز بعد از مدت ها رفته بودم خرید، میخواستم شلوار و پیرهن و اینا بخرم!
یکی در میون شلوار و پیرهن پُرُو میکردم میومدم بیرون ، نمیپسندیدن برمیگشتم! رفتیم یه مغازه یه پیرهن بردم پوشیدم نپسندیدم، برگشتم تو اتاق پُرُو شلوارمو درآوردم اشتباهی! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

فرض کن حدود 20 تا ساب تایتل دانلود کردم برای ی سریال.. بعد تازه فهمیدم که ساب تایتلی که دانلود می کردم برای ی اپیزود دیگه بوده! :د
 
پاسخ : سوتی‌ها

×× ما یه چت رومی داریم به با بچه ها کلاسمون :-" بعد هی هر شب میرفتیم چرت میگفتیمو اینا :-" بعد اینکه چند تا دخدر هم برداشتن آوردن تو این چت رومه :-" بعد یه شب قرار گذاشتیم که همه بیایم چت روم که همه باشن :-" ظهرش ما بیکار بودیم پاشدیم رفتیم چت روم ببین چه خبر :-" عاغا ما رفتیم دیدیم یه 10 نفر آنن. بعد عاغا تا ما رفتیم یهو یکی نوشته " رضا شب میای روم؟ " =)))))) لازمه بگم در چه حالتی از خنده قرار داشتیم؟! =)))))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم داشت از تو موبایلش قران میخوند بعد اومده ورق بزنه اول شستشو زبون میزنه بعد میزنه صفحه بعد ;D
تکنولوژی رو باور کردن همینه ها :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون موقع هایی که دونگی میداد،

من و بابام و عسل(آبجیمه) جلو تی وی... ;D

عسل: بابااااااااا بزن دونگی شروع کرد.

بابام(حالت شوخی): گور بابای دونگی!

عسل: بابااااااااااا چرا گور بابای دونگی ؟؟؟؟؟ :(( :(( :o گور بابای نسترن. ;;)

من: چرا گور بابای من؟؟؟؟؟؟ :| X-( X-(، گور بابای خودت. >:p

بعد ۳۰ ثانیه مکث...

بابام: :| :(

من و عسل: =)) :-" :)) =)) :-" :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

خالم میخواست قرص بابابزگمو بده بهش بخوره رفت لیوان اب برداشت قرصرو خورد.
من: :o :o =)) =))
خالم: #-o #-o :-ss :-ss
 
پاسخ : سوتی‌ها

من هر روز كلاس دارم و همش با اژانس ميرم پريروز پسرخالم منو از خونه خالم. داشت ميورد رسيد تو كوچه

من:ساختمان سه طبقه نبش كوچه چقد شد؟


پسرخاله م: گرون شد خيلي :))

من: :-" :-"

بعدم بدون خدافظي تو افق محو شدم
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی یه بنده خداست:
خونه ی مادریزرگم نشسته بودیم. من و بابام و عمو و مادربزرگم و بنده خدا.
بعد یه بحثی پیش اومد در مورد مریضی های گوارشی و... .
بنده خدا اومد بگه گلاب به روتون es'hal داشتم ;D
گفت es'hal به روتون گلاب داشتم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

در حال پاستیل دادن به آبجیم داشتم باهاش بازی میکردم !
اومدم بگم چشات رو ببند دهنت رو باز کن ...
گفتن دهنتو ببند چشاتو باز کن 8-}

خیلی مفهووووم توش نهفته ها :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مربي طراحي:براي اين كار بايد مداد HB استفاده كنين.
من:خانم سالاري شماره چند؟
مربي طراحي:مداد HB شماره نداره.
:-" :-" :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه روز خيلي تند و جدي گفتم 7 روز ديگه چند شنبه ميشه؟ :-/
يه نگاه كرد :-?
گفت چيزي خوردي يا نزده مستي ^-^
من: :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم يه تيكه نون كشمشي برداشت خورد
بعد گفت من باوجودي كه گشنه نبودم نون كشمشي خوردم،اگر نبود نميخوردم
فقط من موندم اگر نون كشمشي نباشه،مگه ميشه خورد؟!؟كه مامانم گفت اگر نبود نميخوردم!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن وقت پیش تو واحد بودم با دوستم میخواستم برم خرید قرار بود رسید به من بزنگه اسمه این دوستمم تو گوشیم دلقکه عکسش هم یه میمون کارتونیه <:-P 8-} این گوشیه ما هم اسم هر کسی زنگ میزنه رو بلند بلند میخونه

من یه لحظه اومدم شالمو درست کنم اون راننده گوربه گور شده زد رو ترمز نتونسم میله رو بگیرم جلو یه ملت آدم پخش زمین شدم X-( :-L ~X(
ملت... ;D :))
من X-( X_X ~X(
گوشیم هم افتاد اومدم دنبال گوشیم بگردم دوستم همون لحظه زنگ زد [-o< X_X
گوشیم..
.دلقک...دلقک...دلقک 8-} 8-}
دوباره ملت.. =)) ;D :)) =))
من :(( ^#^ ~X(
یه آقایی در حالی که از شدت خنده منفجر شده بود گوشیمو بهم داد =))
یه پسره هم برگشت گفت این عکسه خیلی شبیهتونه >) :)) ;D =))
و ملت هر هر داشتن به منه بدبخت میخندیدن =)) =)) :))
بعد 2مین که شرایط عادی شدو من سرم تو یقم بود یک کودک 4 -5 ساله بلند برگشت گفت
مامان این دختره دلقکه؟ :-\
و باز کل جمعیت زدن زیر خنده :)) ;D =))
من :o~X( X-( :-w
و من در اولین ایستگاه به سرعت جت پیاده شدم X_X
دیگه سوار واحد نمیشم میدونم! :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با دوستم راجب خیلی متعصبانه و قاطع :D راجب اینکه رشته ریاضی بهتره و راحتم تره سخنرانی میکرددم بعد هی اون ک تجربیاتی بود قبول نمیکرد!بعد گفتم ببین تو باید کلی زحمت بکشی 7 سال درس بخونی تازه بشی دکتر عمومی!الان دیگه دکتر عمومیو دیگ کسی خرم حساب نمیکنه ک!باید کلی تخصص و اینا داشته باشی!
یهو دیدم دوستم داره با لبخند ملیحی نگام میکنه!ناگهان فهمیدم باباش دکتر عمومی است!:)))) X_X :-" :-s
آبروم رفت!ینی فقط میخاستم محو شم! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینم یادم افتاد بگم دیگه :دی
ما سیدیم همه دیگه. بعد تو فامیلمون بعضیا با سید صدامون میکنن. مثلا سیدحمید یا سِدحمید :دی

بعد من یک خواهری دارم. اسم این صدیقه ـست. من تا مدت مدیدی فک میکردم اسم این خواهر بنده ایقه ـست و صدش ماله سیدشه :)) به خدا :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

طرف تو ماه عسل متحول شده باهاش مصاحبه می کردن می گفت من قبلا نماز نمی خوندم اما بعد از فلان اتفاق،دیگه می خونم
بهش می گن چرا،قبلا اعتقاد نداشتی؟
می گه چرا اعتقاد داشتم ولی معتقد نبودم!!! :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسر عمم بعضی وقتا سیگار میکشه ، درحد روزی یه نخ ;D

الانم که ماه رمضونه میگه بعد از افطار به بهانه هواخوری میرفتم رو پشت بوم ، بعدش میرفتم پشت کولر مینشستم یواشکی سیگار میکشیدم که مامانم نفهمه ;D (درضمن اینجا اشاره کرد که از مامانش نمیترسه فقط مثه بنز حساب میبره ;D)

بعد از چند روز که دقت میکنه میبینه ای بابا ، من اینور کولر سیگار میکشم چرا دودش از اونور میاد ؟؟

وقتی میره اونور میبینه باباشم داره اونور کولر سیگار میکشه :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

کسی رو میشناسم که crush the floor رو میشنیده close the door و صد البته give it me رو میشنیده click it
من دیگه حرفی نداره!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم صحنه ی گل تو فوتبالو توضیح میدادم
بعد گفتم نیگا نیگا اینجا داره پیاده میره :-"
میخوآسم بگم اینجا خودش تنها میره جولو :))
 
Back
بالا