خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

تو کارتون لاک پشتای نینجا یه شخصیتی هست ب اسم شریدر بعد داشت یه فیلمی نشون میداد یکی توش بود ک خیلی شبیه این شخصیته بود،
من ب داداشم : اه این یارو چقد شبیه شوآرتزنگره 8->
داداشم : آرنولد ؟ :o
من : نه نه منظورم شرودینگره 8->
-کی؟
-ها نه نه ، منظورم (مکث بسیار)...
-شریدر؟ :)) می خوای حین خواب اظهار نظر نکنی؟ :))

خواب بودم واقعا :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز رفتين سيدي فروشي ك فيلم و كارتون بگيريم با مامانم
بعد مامانم برگشت ب صاب مغازه گف:آقا بلو٢رو هم آوردين؟؟
صاب مغازه :-/ :-/ :-/ :-/ :-/ :-/
بلو ٢چيه؟؟؟
مامانم هي اصرار ميكرد بلو ٢ديگه
بعد منم "ريو"يادم نميومد برگشتم ميگم همون ك اسم شخصيتش بلو بود
صاب مغازه هم چنان :-/ :-/ :-/ :-/
من:بابا همون طوطي آبي هااااا.....
و بالاخره دو هزاري صاب مغازه افتاد ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

توضیح:من یه پاکت شیر تو یخچال دارم که مختص منه و هیشکی نباس بهش دست بزنه.
امروز صبح این پاکت شیر من پُر بود، تقریبا یه ربع ساعت پیش رفتم درِ یخچالو باز کردم دیدم پاکت شیر خالیه، با عصبانیت تمام از تو آشپزخونه داد زدم:
کی شیرِ مَنو خورده؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

اگه نکته رو نگرفتی لایک نکن :-" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ببخشید اگه یکم بی ادبیه ;D
مجری شبکه سلامت تو یکی از مسابقه های تلویزیونی شبکه ، میون صحبتاش : دوستان ، عزیزان ، *یر و شیی ، اِهِم ، شیر و کیک نخورید ، شیر و خرما بخورید . * = کاف (ک) ;D
تهیه کننده برنامه :|
مجری :-??
شیرو کیک ;D
من =))


سوم راهنمایی بودیم ، یه دفعه زنگ کلاس خورده بود داشتیم میرفتیم سر کلاس ، به ورودی کلاس که رسیدم ، یکی از دوستان که خیلی کرم تشریف داشت شروع کرد به کرم ریختن :|
منم حرصم درومده بود ( حالم خوش نبود اون روز ) همیجور که داشتم راه میرفتم شروع کردم به فحاشی ;D فلانیه *ه خور و ... ( بقیش بماند ;D در همین حد بود بقیش ) فحشام که تموم شد رسیده بودم وسطای کلاس ، که دیدم معلم اون زنگمون نشسته رو یکی از نیمکتا داره منو نگاه می کنه ;D منم بروی خودم نیاوردم تظاهر کردم ندیدمش رفتم نشستم سر جام ;D
چقد ضایع شدما :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا یه سوتی دادم سر کلاس زبان ;D
سر ریدینگ هول شدم سر این:
i focused in the three ideas and gave lots of examples
من کلمه دوم رو خوندم: f*cked us :-"
بعد معلم گفت وات
معلم :|
دانش آموزا =)) =)) =)) =)) =))
من X_X :))
اصلا اون تنها منفی ای بود که باهاش خندیدم
ویرایش: الان دارم فکر میکنم ای کاش میگفتم یو فا*ـد اس :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ساعت حدود دو ونیم بعد از ظهر بود
میخاستم زنگ بزنم موبایل دوستم واموزشگاه
آموزشگاه مشغول بود دوستم ج ندادمنم مرتب اینا رو میگرفتم حواسمم ب نت بود
تااینکه یکیش برداشت صداهم صدای دوستم بود
من ـ سلام
ـ سلام
ـ خواب بودی الاغ؟
ـ شما با کی کار دارین اینجا اموزشگاه فولانه
منم هول شدم خاستم بگم با شما سریع قط کردم
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش زنگ فیزیک معلممون اومده کلاس
یکی از بچه ها اجازه گرفت و رفت بیرون(رفت آب بخوره)
بلافاصله یکی دگ اجاز گرفت،معلممون گف توعم برو
معلممون برگشته میگ:چ خبره هی اجازه میگیرید؟
یکی از بچه ها: هیچی خانوم،میرن پیش آب سرد کن ک ی نگا ب آب بندازن و بیان ;D
امروز زنگ فیزیک:
معلم اومده پاک کنمونم خیس نبود
معلممون:شما ک میرید ب آب نگا کنید،این پاک کنم ببرید باخودتون اینم ی کم نگا کنه

ما: =))
معلم: ;D

----------------
زنگ چهارمامون فیزیکه
بچه ها ب معلممون میگن ک:خانوم ما حاضریم ی روز دگ هم بیایم ولی زنگ چهارم نیایم،ماه رمضون و هوا گرمه،نمیتونیم بشینیم سر کلاس
دوسه نفرم مخالف بودند
یکیشون میگ ک : خانوم همین زنگ چهارم خوبه،ما صبحا میدرسیم،اگ بیایم مدرسه ی صبحمون تلف میشه
تازشم، بعد مدرسه ک میریم خونه ناهارمونو میخوریم و چون خسته ایم میخوابیم،اگ تو ی روز دگ بیایم،هم صبحمون از دست رفته هم بعدازظهرمون!

معلممون : مگ تو ماه رمضون ناهار میخورید ؟ :-? :o
ما: ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

این دختر عمه ی ما میخواست فیسبوک عضو شه!
رفتیم خونشون صفحهی ورودو اورده میگه خوب الان باید چیکار کنم؟
گفتم اول ایمیلتو وارد کن بعد رمزتو!
وارد کردو گفت حالا سیگن آپو بزنم؟
من :))
دخترعمم با عجله یه بار دیگه گفت...ها.......ها.....ببخشید سینگ آپ....
من =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
دختر عمم :-? :-??
فیسبوک B-)
 
پاسخ : سوتی‌ها

برای آزمون ارتقای کمربند با برو بچ داشتیم میرفتیم سمنان بعد بین شاهرود و سمنان یه بیابون بی آب و علفیه و انقد هواگرمه ک کسی وای نمیسته معمولا وسط راه ،
دوستم حالش بد شده بود و گلاب به روتون هی عق میزد ماهم نگه داشتیم یکم معدش خالی کنه ;D یکنم بالا تر یه دست شویی عمومی بود با یکی از پسرا رفتیم اونجا ک آب بیاریم ( 4 تا پسر و دو تا دختر بودیم چون تعدادمون کم بود و یکی از پسرا بزرگ بود باهم رفتیم ) هیچی دیگه وقتی رسیدیم اونجا دیدیم سر و صدا میاد خیلی زیااااااااااد اصلا آبرو ریزی بودااX_X
بعد خانومه برگشت گفت مطمعنی کسی نمیاد؟ آبرومون میره ها مرده: تو این بیابون کی میاد عزیزم؟؟؟و صداها ادامه دارد... X_X X_X X_X
روم نمیشد ب میلاد نگاه کنم :-[ :-[ :-[
اونم بد تر از من :-[ :-[ :-[ :-[
کلا کلی خجالت زده شدیم :-[ :-[ :-[
خعلی ضایه بود :-[ :-[ :-[
بعدش دیگه خودمون رو زدیم به کوچه علی چپ من رفتم آب آوردم و برگشتیم X_X هیچ کسم هیچی نگفت X_X چی بگیم خب؟؟؟ X_X
=)) =)) =)) =)) هنوز ک هنوزه هم رو ک میبینیم مسیرمون رو عوض میکنیم =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیلی سوتی دادم ک نمیشه بازگوکرد... :-"
ی سوتی دادم...
ی پسره ک کلادختراروابادکرده بودبایکی ازهمکلاسیام تازه دوس شده بودمنم هنوزخبرنداشتم... :-"
ی چیزی بهش گفتم :-"
بعدش چندروزازدسته همکلاسیم فرترمیکردم ;D

شهریوربودامتحان کلاسی دیفرانسیل داشتیم
بچه هامیخواستن توکلاس باشنوتقلب کنن
ولی معلم میگف بایدبریدطبقه3توراهروبشینین
ملیکا:اقانمیشه توکلاس بدیم؟ 8-^
معلم:ن بایدبالابدین :))
منوالهه =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاقا بازی کاستاریکا هلند بود بعد داشت مربی کاستاریکا رو نشون میداد که رو لباسش به انگلیسی نوشته بود(COSTARICA)منم جوگیر شدمو سریع انگلیسیشو خوندم!
من :-"
خانواده :o
مربی کاستاریکا X-(
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند شب پیش یه برنامه بود درباره ی کارگردانا و اینا
میگفتن یکی از این کارگردانا دستش سنگینه
بعد تصویرش و نشون داد
مامنم : آره هیکلشم درشته
من : عهههه آره چار خونه هم هس
مامانم : :o :))
من : :دی
چهار شونه :/
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز زنگ زدم دندون پزشکی میگم سلام ببخشید منزل دندون پزشکی؟ =))
دوست داداشم زنگ زده میگه ببخشید اقا مسعود کجان؟همون لحظه خواهرم اومده میگه:مسواکم کو؟منم قاطی کردم ب پسره گفتم:سر قبر من! =))
دوستم بهم زنگ زده میگه برو دفترتو بیار ی جارو ننوشتم
منم رفتم دفترمو اوردم گوشی رو برداشتم میگم :پری اوردم دفترمو فقط ی چیزی مگه زاییدی ک سر کلاس نمینویسی؟
ی خانومی از اون ور گف من مامان پریم پری حالش ی لحظه بد شد رف گوشی رو قطع کنین! =))

یکی بیاد این تلفنو بگیره از من انقد سوتی ندم #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه ریاضی دان هست به اسم «کاردان» (خارجیه)
دوستم یه فیلم از این بنده خدا روی فلشش داشت، که اسم اون رو گذاشته بود «کاردان» (به فینگیلیش)
بعد فلش رو داده بوده به یکی از فامیلاش، وقتی پس گرفته، دیده Date Modified اون ویدیو عوض شده :)) [nb]اگر متوجه عمق ماجرا نشدید، کاردان رو به زبون فینگیلیش بنویسید...[/nb] [nb]البته ببخشید زشت بود[/nb]
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز کلاس شیمی:
من و دوسم مشغول حرف زدن
خانومه:شما دوتا زنگ تفریح نیس کــ X-(
سه ثانیه بعد...:
زنگ تفریح /m\
من ودوسم: :> :> :> :>
خانومه :| :| :| :| X-(
:))
خوشمان امد چسبید ب دیوااااااااااااااار :لایک
 
پاسخ : سوتی‌ها

از اونجایی ک ما تو حیاط مون درخت ميوه داریم ی ظرف میوه بردیم خونه همسایه فرداش بچه همسايه ظرفو آورد من رفتم درو باز کردم بدون اینکه حرفی بزنه
ظرفو داد .
من:دستتون درد نکنه .

دوباره من : خواهش میکنم.

بچه همسایه: :o

منم ک فهمیدم چه سوتی دادم سریع درو بستم. :-"

با ماشين داشتيم با رفيق مون ميرفتيم كه يه ماشين بوق زد منكه پشت فرمون بودم پرسيدم كي بود بوق زد رفيق ما كه استرس داشت جاده را

اشتباهي نريم خيلي جدي گفت برو ولش كن با يه خر ديگه بود با ما نبود ;D ;D ;D ;D =)) =)) =)) =)) =))

سوتی تا این حد دیده بودین میخوام از اتاقم برم بیرون در میزنم بعد درو باز میکنم میرم بیرون ;D ;D ;D تازه مهمونم داریم :))

اینم قیافه مهمونامون :o :o :o فک کنم به عقلم شک کردن ;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم خونه یکی از آشناهامون تقریبا یه 20دقیقه ای گذشته بود که دخترش اومد بیرون از اتاقش و سلام کرد

منم گفتم : سلام عزیزم خیلی خوش اومدی زحمت کشیدی

خیلی قشنگ جو کرفته بودم که انگار اون اومده خونه ما
..............................

موقع رفتن مهمونامون بدرقه شون کردم و میگفتم : بازم تشریف بیارید خییییییییییلی زحمت دادید( به جای کشیدید)
 
پاسخ : سوتی‌ها

پريشب خونه خالم بوديم همگي، بعد پسرخالم ستايش خيلي دوس داره وسط مهموني نشسته بود داش اونو نگا ميكرد!
من به خواهرش گفتم: يه لحظه برو بگو مسعود بياد من كارش دارم
خواهرش: نمياد بابا اون الان تو ستايشه! :o
من: :-"
زن مسعود: :|
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب داشتیم فوتبال می دیدیم بعد بابا بزرگم اومد پیشمون داداشم میگه بابا جون بیا بشین فوتبال ببین <:-P
بابا بزرگم بر گشته میگه نه پسرم تو ببین من از اولش ندیدم نمیدونم قضیه چیه.. :-?
بابا جان داریم فوتبال میبینم اول و وسط و اخر نداره...مگه داستان...فیلم..سریال... :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی ـه یکی از دوستان عزیز که اسم نمیبرم :-" !

داشتیم باهم تلفنی حرف میزدیم !
-معلم ادبیاتتون؟
-آره نمیشناسی ؟آقای افخمی !
-نه !اسم کوچیکش چیه ؟
-حنیـــف !
-آها !حنیف ینی لاغــــر ;;)

من: :))
نحیــــف: :|
 
Back
بالا