خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

من فوتبال که میبینم،نیمه اول که تموم میشه میره نیمه دوم درک اینکه جای دروازه ها عوض شده برام مشکله :-"
بعد نیمه دوم شروع شد یه تیمی گل زد.
من: =)) =)) =)) =))
مهمونا: فاطمه چی شد؟؟؟ ;;)
:خرا رو نیگا.گل به خودی زدن =)) =)) =)) =))
:مهمونامون: ^-^
 
پاسخ : سوتی‌ها

سلام.
یه تابستون می رفتم مغازه ی یکی از آشناهامون کار می کردم . کارش یه جورایی فروش این چیزا بود. ینی باید از ملت پول میگرفتی. بعد ما عادت کرده بودیم به پول گرفتن ! یه بار رفتم سوپری یه چیز خریدم . بعد که داشتم پول بهش میدادم گفتم قابل نداره!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم میخواسته چهارصبح بیدارشه درس بخونه به مامانش میگه بيدارش کنه

صبح ک مامانش ميره بيدارش میکنه میگه پاشو درس بخون

دوستم (درعالم خواب وبيداري):مهم نیست بيداربشي مهم اینه ک درس بخوني :-? (:|

مامانش: :o ^-^
+
با دوستم توخیابون داشتیم ميرفتيم سه تاپسره افتاده بودن دنبالمون ک شماره بدن خیلی هم پیله بودن دوستم شروع کرد ب فحش دادن X-( X-( X-( اونم با عصبانیت تمام ی دفعه به پسره گفت برو بيرون X-( (آخه یکی نیست به این دوست ما بگه اگه بخوادبره بیرون باید کجابره¿¿) :-?
من: ;))
پسرا: :)) :)) :))
دوستم: X-( X-( :-s

آرامش : ترکیب شد
 
پاسخ : سوتی‌ها

من همیشه از بچگی آبگوشت و آش گوشت رو با هم قاطی می کردم و.........مسخره نکنینا........هنوزم قاطی می کنم.
یه روز تو مدرسه انگار واسه معلما آش گوشت درست کرده بودن.بوش تو مدرسه پیچید.با بچه ها پایین بودیم.شروع کردیم به حرف زدن درمورد آش گوشت.اینکه چقدر خوبه و کیا درست میکنن خوشمزه میشه و غیره.حالا من بازم قاطی کرده بودم و درمورد آب گوشت حرف میزدم.من گفتم خوردنش سخته.دوستم گفت چرا؟منم گفتم چون آب داره میخوام بخورم تمام وجودم قرمز میشه.
حالا دوستام: :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o
من نگاشون کردم گفتم:ها...چیه؟؟؟؟؟؟
تازه دو هزاریم افتاد چه سوتیی دادم.دیگه جمعشم نمیتونستم بکنم.
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب موقع افطار داداشم داشت والیبال می دید برا همین رادیو رو روشن کردیم که ببینیم کی اذان میشه.
من آب جوش و خرما و همه چی رو آماده کرده بودم که تا الله اکبر ـو گف بخورم.
بعد رادیو گف اذان مغرب به افق اصفهان... مامانم همون موقع رادیو رو خاموش کرد که بره نماز بخونه ولی من نفهمیدم که خاموشش کرده...
حالا من یه دستم خرما یه دستم لیوان آب جوش منتظرم این الله اکبر بگه هیچ صدایی ازش نمیاد.هر چی منتظر موندم اصن انگار نه انگار... به داداشم میگم یه لحظه بزار شبکه اصفهان من ببینم اذان شده یا نه میگه ساعت اذان ـو اشتباه کردن یه 2 دقیقه زود گفتن حالام صداشون در نمیاد ضایع ترش نکنن.صبر کن حالا الله اکبر ـو میگه.من همین جور منتظر نشستم ، نشستم ، نشستم تا مامانم اومده بم گفته رادیو ـرو خاموش کرده... :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بحث درآمد و اینا شده بود بعدش یهو بابام به خواهرم (یه کم کوچیکتر از خودم) گفت تو 12 تومن هفتگی میگیری چجوری این همه پول جمع کردی ناقلا؟ ;D
خواهرم: خب دیگه یه جوری، منظورت چیه؟! :|
بابام: ;D
من: عجب آدمی هستی ...:))
خواهرم: یعنی میخوای بگی؟ میخوای بگی...؟ من دزدی میکنم؟ :-w
من که ترکیدم =)) بابام فهمید من چه فکری کردم کلا بحث رو عوض کرد =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

طولانیه ولی بخونید که باحاله:

خونه مامانبزرگ من از خونه خیلی قدیمیاس که 4 تا مستاجر دارن و حیاط بزرگ و اینا دو تا از مستاجرهاشونم 2تا خانوم حدودای60-70ساله هستن.

یه روز که رفتیم خونه مامانبزرگم اون دوتا خانوم تو حیاط نشسته بودن منم یادم رفت در حیاط رو ببندم . خلاصه باهاشون سلام و احوال پرسی اینا

کردم اومدم که خدافظی کنم دیدم دربازه رفتم ببندمش

یکی از خانوما گفت : دخترم توروخدا در رو نبند که یه کم هوا بیاد تو حیاط مردیم از گرما

( من موندم حیاط به اون بزرگی که سقف نداره تنها از راه در هوا توش جریان پیدا میکنه)
 
پاسخ : سوتی‌ها

x آبجیم 2 سالشه خوب؟ :-" بعد من همش به داداشم میگم یه کم خانومونه رفتار کنه همش شوخیای پسرونه نکنه جلو این بچه :-" گوش نمیده دیگه :-"
بعد یه بار نشسته بودیم داداشم به طرز غیر خانومونه بادگلو زد! :-" یوهو آبجی کوچیکم برگشت بهش بگف: "داداش پی پی کردی! :-" ! " X_X
ببین بچس ولی بازم یه چیزایی میفهمه :-" یه کم متفاوت تر البته :-"


x من خودم یادمه اولین روزا که داشتم زبان یاد میگرفتم بعدش پیش دختر عموم بودم داشتم تعریف میکردمو اینا :-" بعد همچین با آب و تاب تعریف میکردم چیترمون فلان کارو کرد :-"چیترمون فلانو اینا :-" بعد این هی نمیفهمید منظورمو #:-S بعد آخر فهمیدیم منظورم تیچر بوده :| :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه های باشگاه خعلی هوگو ش رو ( همون لباسی که تکواندو کارها تو مبارزه میپوشن ) دوست داره و همش میگه این ناموووووووووووس منه دست نزنین بهش X-( ;D
اون روز دسته جمعی حاضر شده بودیم بریم مسابقه
هوگوی این دوست ما افتاد زمین و کثیف شد :-L دوست ما هم حساسسسسسسسسسسسس رفت تو دست شویی تمیزش کنه ;D
بعد مریم تازه رسیده بود نمیدنست قضیه چیه :-?? از من پرسید آرزو چرا فروغ با هوگوش رفت دست شویی؟ :-?
منم از دهنم در رفت با صدای نه چندان آروم گفتم
رفت ناموسش رو بشوره :|
من :-"
مریم :o ;D :)) =))
بچه ها :o =)) =)) =)) =)) =))
استاد ^-^ :))
فروغ 8-^
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه عزیز دلی،توی سایت مدرسه،رفته بود توی صفحه لاگین جیمیل،بعد میخاست با اکانت یاهوش لاگین بشه :))
+
رفتم تو تاپیک دل نوشته های ماه رمضان،بعد مروگرو دادم پایین به کار دیگه رسیدم،بعد برگشتم فکر کردم حرف بزنه،پستارو هی میخوندم میدیدم مربوط به ماه رمضونه،حرسم گرفت گفتم بزا پاکشون کنم :)) بعد گفتم بیخیال پست میدم ازین به بعد تو دل نوشته ها ارسال کنین،پستو که دادم تموم شدم باز نفهمیدم ح.ب نیس :)) اومدم پایین فهرس اخرین ارسالارو دیدم تو دلنوشته ها پست دادم :)) هیچی سریع پاکش کردم لو نره :-"

آرامش : ب قوانین توجه کن برادر من ، ترکیب شد
 
پاسخ : سوتی‌ها

خوب اینم از سوتیه ما. :))
رفته بودیم برا دوستم کادو تولد بگیریم یه تی شرت خوب دیدم قیمتشم خوب بود نسبتا منم با دوستام رفتیم تو مغازه داشتم حساب میکردم دوستم تو گوشم گفت اینو از طرف من خریدی دیگه!
منم حواسم نبود بلند گفتمwhat the f...
برا اولین بار محو شدن تو افقو درک کردم.
 
پاسخ : سوتی‌ها

من تبلتم زنگ نمیخورد به مرده میگم عاقا این زنگ نمیخوره بعد گف تو زنگ بزن وقتی زنگ زدم تاچش کار کرد.... ~X(
واقعن این قوانین مورفی همه جا جواب میده...!!! اون لحظه بود که همه ی ساکنین مغازه: =)) =)) =))
اینم از سوتی مامانم که تا 1 ماه سوژه ی من شده بود: ما تازه خونمون رو عوض کرده بودیم مامانم میخواست به همسایه ی جدیدمون بگه سلام یهو گف صلوات تازه بدتر از اون هم بابام صلوات فرستاد یعنی اون لحظه بود که از دنیا اومدن خوم سیر شده بودم...!!!! :)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مدرسه ی ما واحد پیش و سوم ها(همون ک ما بودیم یعنی واحد همت)دو طبقه داره اولی سوم ها بالایی هم پیش ها..قاعدتا امسال ما پیش بودیم و تو طبقه ی دوم ساکن بودیم
بعد توی طبقه ی سوم ها ی جایی هست دستشویی طبقه هست.توی طبقه ی پیش ها اما دقیقا همون معادلش دفتر و ایناست :-"
بعد ی بار صبح بود منم خوابم میومد طبقه مبقه حالیم نبود از کلاس زدم بیرون برم دستشویی تا درو باز کردم دستم ب کمربندم بود ک دیدم ی آقای عصبانی داره نگاهم میکنه :-< X_X
خلاصه سلام کردم و رفتم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

مورد داشتیم(تو همین سمپادیا) دختره(دوست گل خودم ;D) پی.ام داده: آن شو !!!!آن شو !!!خبر مهم دارم برات.... :دی

با برادرم داشتم دیروز تو ماشین دعوا میکردم همچین که بحث تموم شد من رومو کردم به طرف بیرون بهش گفتم بزغاله... ;D ;D

همون موقع ی پسره ی بیچاره داشت از اونجا رد میشد بعد این فکرکرد من با این بیچاره بودم....هیچی دیگه منم به بهانه ی این که گوشیک افتاده پایین کلمو بردم پایین :-" :-" :-"

5 ثانیه بعدش که نگاه کردم بیچاره همینجوری که داش میرفت پشت سرشو زیرچشمی میپایید...

دلم براش سوخت ;D ;D

تازه خیلی بچه خوبی بود هیچی نگفت


ترکیب شد ، ب قوانین توجه کنید
 
پاسخ : سوتی‌ها

امسال عموم روز عقدش زنشو اورده بود خونه خودش) ماشالله ملت محلت نميدن دو روز بگذره!!!!)
هنوز مهمون هاهم كامل نرفته بودن از خونه عموم.
حالا اين وسط فشار زنش افتاده بود :x :-/ اصن ي وضعي. خودتون تصور كنين هر وقت عموم دختره رو نگا مي كرد نيق مي كردد. بدبخت دختره اب ميشدم
ما هم كه ضايع
رو به خالمون:ميبيني جه نازي واسه عموم مي كنه. دختره لوس قول ميزم به عروسيش نكشه ي بچه تحويل بده
كلمو كه اوردم بالا ديدم داره نگام ميكنه [-o<
به نظر شما واسه همينه كه از اون روز به خون من تشنه هست?
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم هندسه فلشامونو گرفت واسمون جزوه هاشو بریزه .فلش من نسبتن بزرگه .معلم داد زد بزرگه مال کیه ؟من میخواستم بگم بزرگه ماله منه اشتباه شد گفتم ماله من بزرگه!
خدارو شکر فقط یه نفر فهمید ولی بعدش شروع کرد به خوندن اون شعر معروف:شتر در خواب بیند پنبه دانه
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم ازمون قلمچی ی برگه دادن ک حضوریمونو بزنیم. 3 تا ستون بود1اسم2شمارنده3 امضا
یکی از داوطلبا شماره موبایلشو تو ستون دوم نوشته بود ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

از مدرسه داشتم میومدم خونه :-L
ی پیرزنه تو کوچمون هس طفلی تنها و ایناس :(
دیدم دستش پره گفتم برم کار خیر کنم نون دستش بود رفتم نونو ازش گرفتم :|
داشتم میرفتم طرف خونه پیرزنه 8-^
یهو ی ماشینه دیدم داره دنبالم میاد گف:نون نمیدی ؟گرسنمه خانوم گناه دارما!! :-&
منم فک کردم از این مزاحماس هیچی نگفتم ~X(
یکم ک رفتم دیدم ول نمیکنه عصبی شدم شروع کردم ب فش دادن:کصافط!!بیشور!!عوضی !!بی خواهر مادر !!ولم کن دیگه!! =))
چشتون روز بد نبینه برگشتم دیدم داییم با زنو بچش نشستن تو ماشین!!دارن میان خونه ما!! #:-S
بعععععللله دیگه....هرچی فش دادم ب مامان خودم دادم...فک کردم داییم مزاحمه!!
من: :-?? ~X( :-< :((X_X
داییم: =))
زنداییم: :)) :))
پسر دایی کصافطم: =P~ :P
 
پاسخ : سوتی‌ها

دو تا سوتی توم نهادینست:
1.همیشه تا به حال بدون استثنا هروقت رفتم دستشویی و دستشویی از اینا بوده که دستگیره داره و یه گیره رو میپرخونی قفل میشه،وقتی خواستم بیام بیرون اول دستگیره چرخوندم دیدم قفله بعد قفل رو باز کردم و اومدم بیرون :))
2.یه مسیری نزدیک خونموم هست که تقریبا هرروز ازش رد میشم...اگه راه مستقیم رو برم ضلع قائمه کوچیک رو انتخاب کردم و اگه بپیچم به راست ضلع قائمه بزرگ+وتر رو طی کردم...با این حال به جز 2-3 بار همیشه پیچیدم به راست =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سلام به همگی دوستان...
امسال ما ی دبیر شیمی خیلی خوب داشتیم ک دوست و مشاور خیلی خوبی هم بود... >:D<
فقط و فقط مشکلش دماغش بود ک یکم بیش از حد گنده بود و یکم به سمت چپ انحراف داشت ولی ما اصلا به روش هم نمیووردیم ;)
ی بار داشت سر کلاس میگفت: من موقعی که کوچیک بودم عاشق فوتبال بودم...اتفاقا چون دروازه بان بودم توپ مدام محکم به صورتم میخورد...ی بار توپ از سمت چب به دماغم میخورد و ی بار دیگه از سمت راست و خلاصه دماغم خیلی زیر ضربات مهلک و کوبنده حریفان بود... B-)
بعد یکی از علمای ته کلاس :) خیلی جدی گفت: ولی انگار ضربه از سمت راست شدیدتر بوده... >)
و بعد از چند ثانیه ما و معلم گلمون : =))
 
Back
بالا