خاطرات سوتی‌ها

sana Golaby

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
449
امتیاز
1,810
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم خونه یکی از آشناهامون تقریبا یه 20دقیقه ای گذشته بود که دخترش اومد بیرون از اتاقش و سلام کرد

منم گفتم : سلام عزیزم خیلی خوش اومدی زحمت کشیدی

خیلی قشنگ جو کرفته بودم که انگار اون اومده خونه ما
..............................

موقع رفتن مهمونامون بدرقه شون کردم و میگفتم : بازم تشریف بیارید خییییییییییلی زحمت دادید( به جای کشیدید)
 

fateme.RMA

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,717
امتیاز
8,613
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

پريشب خونه خالم بوديم همگي، بعد پسرخالم ستايش خيلي دوس داره وسط مهموني نشسته بود داش اونو نگا ميكرد!
من به خواهرش گفتم: يه لحظه برو بگو مسعود بياد من كارش دارم
خواهرش: نمياد بابا اون الان تو ستايشه! :O
من: :-"
زن مسعود: :|
:D
 

incognito

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
540
امتیاز
12,187
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب داشتیم فوتبال می دیدیم بعد بابا بزرگم اومد پیشمون داداشم میگه بابا جون بیا بشین فوتبال ببین P:>
بابا بزرگم بر گشته میگه نه پسرم تو ببین من از اولش ندیدم نمیدونم قضیه چیه.. :-?
بابا جان داریم فوتبال میبینم اول و وسط و اخر نداره...مگه داستان...فیلم..سریال... :|
 

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,968
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی ـه یکی از دوستان عزیز که اسم نمیبرم :-" !

داشتیم باهم تلفنی حرف میزدیم !
-معلم ادبیاتتون؟
-آره نمیشناسی ؟آقای افخمی !
-نه !اسم کوچیکش چیه ؟
-حنیـــف !
-آها !حنیف ینی لاغــــر ;;)

من: :))
نحیــــف: :|
 

فات

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,467
امتیاز
5,381
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
اقتصاد نظری
پاسخ : سوتی‌ها

من فوتبال که میبینم،نیمه اول که تموم میشه میره نیمه دوم درک اینکه جای دروازه ها عوض شده برام مشکله :-"
بعد نیمه دوم شروع شد یه تیمی گل زد.
من: =)) =)) =)) =))
مهمونا: فاطمه چی شد؟؟؟ ;;)
:خرا رو نیگا.گل به خودی زدن =)) =)) =)) =))
:مهمونامون: ^-^
 

solen

علی
ارسال‌ها
49
امتیاز
68
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتی (بخون لعنتی) اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
پاسخ : سوتی‌ها

سلام.
یه تابستون می رفتم مغازه ی یکی از آشناهامون کار می کردم . کارش یه جورایی فروش این چیزا بود. ینی باید از ملت پول میگرفتی. بعد ما عادت کرده بودیم به پول گرفتن ! یه بار رفتم سوپری یه چیز خریدم . بعد که داشتم پول بهش میدادم گفتم قابل نداره!
 

HELEYA

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
8
امتیاز
98
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ی جایی همین نزدیکیا
دانشگاه
مهندسی فناوریهای نوین قوچا
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم میخواسته چهارصبح بیدارشه درس بخونه به مامانش میگه بيدارش کنه

صبح ک مامانش ميره بيدارش میکنه میگه پاشو درس بخون

دوستم (درعالم خواب وبيداري):مهم نیست بيداربشي مهم اینه ک درس بخوني :-? (:|

مامانش: :O ^-^
+
با دوستم توخیابون داشتیم ميرفتيم سه تاپسره افتاده بودن دنبالمون ک شماره بدن خیلی هم پیله بودن دوستم شروع کرد ب فحش دادن X-( X-( X-( اونم با عصبانیت تمام ی دفعه به پسره گفت برو بيرون X-( (آخه یکی نیست به این دوست ما بگه اگه بخوادبره بیرون باید کجابره¿¿) :-?
من: ;))
پسرا: :)) :)) :))
دوستم: X-( X-( :-s

آرامش : ترکیب شد
 

Roy@ 188

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
369
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1395
پاسخ : سوتی‌ها

من همیشه از بچگی آبگوشت و آش گوشت رو با هم قاطی می کردم و.........مسخره نکنینا........هنوزم قاطی می کنم.
یه روز تو مدرسه انگار واسه معلما آش گوشت درست کرده بودن.بوش تو مدرسه پیچید.با بچه ها پایین بودیم.شروع کردیم به حرف زدن درمورد آش گوشت.اینکه چقدر خوبه و کیا درست میکنن خوشمزه میشه و غیره.حالا من بازم قاطی کرده بودم و درمورد آب گوشت حرف میزدم.من گفتم خوردنش سخته.دوستم گفت چرا؟منم گفتم چون آب داره میخوام بخورم تمام وجودم قرمز میشه.
حالا دوستام: :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O :O
من نگاشون کردم گفتم:ها...چیه؟؟؟؟؟؟
تازه دو هزاریم افتاد چه سوتیی دادم.دیگه جمعشم نمیتونستم بکنم.
 

.mary.

مریم
ارسال‌ها
705
امتیاز
2,653
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‌امین۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
نرم‌افزار
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب موقع افطار داداشم داشت والیبال می دید برا همین رادیو رو روشن کردیم که ببینیم کی اذان میشه.
من آب جوش و خرما و همه چی رو آماده کرده بودم که تا الله اکبر ـو گف بخورم.
بعد رادیو گف اذان مغرب به افق اصفهان... مامانم همون موقع رادیو رو خاموش کرد که بره نماز بخونه ولی من نفهمیدم که خاموشش کرده...
حالا من یه دستم خرما یه دستم لیوان آب جوش منتظرم این الله اکبر بگه هیچ صدایی ازش نمیاد.هر چی منتظر موندم اصن انگار نه انگار... به داداشم میگم یه لحظه بزار شبکه اصفهان من ببینم اذان شده یا نه میگه ساعت اذان ـو اشتباه کردن یه 2 دقیقه زود گفتن حالام صداشون در نمیاد ضایع ترش نکنن.صبر کن حالا الله اکبر ـو میگه.من همین جور منتظر نشستم ، نشستم ، نشستم تا مامانم اومده بم گفته رادیو ـرو خاموش کرده... :-"
 

No-Enemy

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
215
امتیاز
430
نام مرکز سمپاد
حلی 4
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
تکنولوژِی پرتوشناسی
پاسخ : سوتی‌ها

بحث درآمد و اینا شده بود بعدش یهو بابام به خواهرم (یه کم کوچیکتر از خودم) گفت تو 12 تومن هفتگی میگیری چجوری این همه پول جمع کردی ناقلا؟ :D
خواهرم: خب دیگه یه جوری، منظورت چیه؟! :|
بابام: :D
من: عجب آدمی هستی ...:))
خواهرم: یعنی میخوای بگی؟ میخوای بگی...؟ من دزدی میکنم؟ :-w
من که ترکیدم =)) بابام فهمید من چه فکری کردم کلا بحث رو عوض کرد =))
 

sana Golaby

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
449
امتیاز
1,810
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
پاسخ : سوتی‌ها

طولانیه ولی بخونید که باحاله:

خونه مامانبزرگ من از خونه خیلی قدیمیاس که 4 تا مستاجر دارن و حیاط بزرگ و اینا دو تا از مستاجرهاشونم 2تا خانوم حدودای60-70ساله هستن.

یه روز که رفتیم خونه مامانبزرگم اون دوتا خانوم تو حیاط نشسته بودن منم یادم رفت در حیاط رو ببندم . خلاصه باهاشون سلام و احوال پرسی اینا

کردم اومدم که خدافظی کنم دیدم دربازه رفتم ببندمش

یکی از خانوما گفت : دخترم توروخدا در رو نبند که یه کم هوا بیاد تو حیاط مردیم از گرما

( من موندم حیاط به اون بزرگی که سقف نداره تنها از راه در هوا توش جریان پیدا میکنه)
 

samira16

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
481
امتیاز
3,080
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
گنبد کاووس
مدال المپیاد
ندارم :-"
دانشگاه
دانشگاه گلستان-گرگان
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : سوتی‌ها

x آبجیم 2 سالشه خوب؟ :-" بعد من همش به داداشم میگم یه کم خانومونه رفتار کنه همش شوخیای پسرونه نکنه جلو این بچه :-" گوش نمیده دیگه :-"
بعد یه بار نشسته بودیم داداشم به طرز غیر خانومونه بادگلو زد! :-" یوهو آبجی کوچیکم برگشت بهش بگف: "داداش پی پی کردی! :-" ! " X_X
ببین بچس ولی بازم یه چیزایی میفهمه :-" یه کم متفاوت تر البته :-"


x من خودم یادمه اولین روزا که داشتم زبان یاد میگرفتم بعدش پیش دختر عموم بودم داشتم تعریف میکردمو اینا :-" بعد همچین با آب و تاب تعریف میکردم چیترمون فلان کارو کرد :-"چیترمون فلانو اینا :-" بعد این هی نمیفهمید منظورمو #S-: بعد آخر فهمیدیم منظورم تیچر بوده :| :-"
 

arez0u

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
142
امتیاز
693
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شاهرود
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه های باشگاه خعلی هوگو ش رو ( همون لباسی که تکواندو کارها تو مبارزه میپوشن ) دوست داره و همش میگه این ناموووووووووووس منه دست نزنین بهش X-( :D
اون روز دسته جمعی حاضر شده بودیم بریم مسابقه
هوگوی این دوست ما افتاد زمین و کثیف شد L-: دوست ما هم حساسسسسسسسسسسسس رفت تو دست شویی تمیزش کنه :D
بعد مریم تازه رسیده بود نمیدنست قضیه چیه :-?? از من پرسید آرزو چرا فروغ با هوگوش رفت دست شویی؟ :-?
منم از دهنم در رفت با صدای نه چندان آروم گفتم
رفت ناموسش رو بشوره :|
من :-"
مریم :O :D :)) =))
بچه ها :O =)) =)) =)) =)) =))
استاد ^-^ :))
فروغ 8->
=))
 

ایلیا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,799
امتیاز
15,106
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
مدال المپیاد
تلاشی بیهوده در المپیاد زیست شناسی!
دانشگاه
هنر تهران
رشته دانشگاه
عکاسی
پاسخ : سوتی‌ها

یه عزیز دلی،توی سایت مدرسه،رفته بود توی صفحه لاگین جیمیل،بعد میخاست با اکانت یاهوش لاگین بشه :))
+
رفتم تو تاپیک دل نوشته های ماه رمضان،بعد مروگرو دادم پایین به کار دیگه رسیدم،بعد برگشتم فکر کردم حرف بزنه،پستارو هی میخوندم میدیدم مربوط به ماه رمضونه،حرسم گرفت گفتم بزا پاکشون کنم :)) بعد گفتم بیخیال پست میدم ازین به بعد تو دل نوشته ها ارسال کنین،پستو که دادم تموم شدم باز نفهمیدم ح.ب نیس :)) اومدم پایین فهرس اخرین ارسالارو دیدم تو دلنوشته ها پست دادم :)) هیچی سریع پاکش کردم لو نره :-"

آرامش : ب قوانین توجه کن برادر من ، ترکیب شد
 

Diyar

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
514
امتیاز
1,489
نام مرکز سمپاد
shahid beheshti
شهر
بجنورد
پاسخ : سوتی‌ها

خوب اینم از سوتیه ما. :))
رفته بودیم برا دوستم کادو تولد بگیریم یه تی شرت خوب دیدم قیمتشم خوب بود نسبتا منم با دوستام رفتیم تو مغازه داشتم حساب میکردم دوستم تو گوشم گفت اینو از طرف من خریدی دیگه!
منم حواسم نبود بلند گفتمwhat the f...
برا اولین بار محو شدن تو افقو درک کردم.
 

Potter Harry

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
243
امتیاز
1,846
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان قـزوین
پاسخ : سوتی‌ها

من تبلتم زنگ نمیخورد به مرده میگم عاقا این زنگ نمیخوره بعد گف تو زنگ بزن وقتی زنگ زدم تاچش کار کرد.... ~X(
واقعن این قوانین مورفی همه جا جواب میده...!!! اون لحظه بود که همه ی ساکنین مغازه: =)) =)) =))
اینم از سوتی مامانم که تا 1 ماه سوژه ی من شده بود: ما تازه خونمون رو عوض کرده بودیم مامانم میخواست به همسایه ی جدیدمون بگه سلام یهو گف صلوات تازه بدتر از اون هم بابام صلوات فرستاد یعنی اون لحظه بود که از دنیا اومدن خوم سیر شده بودم...!!!! :)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,627
امتیاز
24,524
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : سوتی‌ها

مدرسه ی ما واحد پیش و سوم ها(همون ک ما بودیم یعنی واحد همت)دو طبقه داره اولی سوم ها بالایی هم پیش ها..قاعدتا امسال ما پیش بودیم و تو طبقه ی دوم ساکن بودیم
بعد توی طبقه ی سوم ها ی جایی هست دستشویی طبقه هست.توی طبقه ی پیش ها اما دقیقا همون معادلش دفتر و ایناست :-"
بعد ی بار صبح بود منم خوابم میومد طبقه مبقه حالیم نبود از کلاس زدم بیرون برم دستشویی تا درو باز کردم دستم ب کمربندم بود ک دیدم ی آقای عصبانی داره نگاهم میکنه :-< X_X
خلاصه سلام کردم و رفتم :-"
 

زﮩرا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
706
امتیاز
8,250
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کِرمان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
کرمان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

مورد داشتیم(تو همین سمپادیا) دختره(دوست گل خودم :D) پی.ام داده: آن شو !!!!آن شو !!!خبر مهم دارم برات.... :D

با برادرم داشتم دیروز تو ماشین دعوا میکردم همچین که بحث تموم شد من رومو کردم به طرف بیرون بهش گفتم بزغاله... :D :D

همون موقع ی پسره ی بیچاره داشت از اونجا رد میشد بعد این فکرکرد من با این بیچاره بودم....هیچی دیگه منم به بهانه ی این که گوشیک افتاده پایین کلمو بردم پایین :-" :-" :-"

5 ثانیه بعدش که نگاه کردم بیچاره همینجوری که داش میرفت پشت سرشو زیرچشمی میپایید...

دلم براش سوخت :D :D

تازه خیلی بچه خوبی بود هیچی نگفت


ترکیب شد ، ب قوانین توجه کنید
 

fateme armand

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
7
امتیاز
132
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحيه 1
شهر
كرمان
پاسخ : سوتی‌ها

امسال عموم روز عقدش زنشو اورده بود خونه خودش) ماشالله ملت محلت نميدن دو روز بگذره!!!!)
هنوز مهمون هاهم كامل نرفته بودن از خونه عموم.
حالا اين وسط فشار زنش افتاده بود x: :-/ اصن ي وضعي. خودتون تصور كنين هر وقت عموم دختره رو نگا مي كرد نيق مي كردد. بدبخت دختره اب ميشدم
ما هم كه ضايع
رو به خالمون:ميبيني جه نازي واسه عموم مي كنه. دختره لوس قول ميزم به عروسيش نكشه ي بچه تحويل بده
كلمو كه اوردم بالا ديدم داره نگام ميكنه [-o<
به نظر شما واسه همينه كه از اون روز به خون من تشنه هست?
 

amyrsajjad

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
76
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
هاشمي نژاد 2
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
23 و 24 امین دوره المپیاد غیر متمرکز دانشجویی - قطب 4
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی ژئوتکنیک
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

معلم هندسه فلشامونو گرفت واسمون جزوه هاشو بریزه .فلش من نسبتن بزرگه .معلم داد زد بزرگه مال کیه ؟من میخواستم بگم بزرگه ماله منه اشتباه شد گفتم ماله من بزرگه!
خدارو شکر فقط یه نفر فهمید ولی بعدش شروع کرد به خوندن اون شعر معروف:شتر در خواب بیند پنبه دانه
 
بالا