خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

يه كوچولو بي ادبيه:

امتحان حسابان داشتيم بعد اون روز كل مدرسه رو سپرده بودن دست بچه ها كه بچه ها اداره كنن (همين انجمن اسلامي و اينا كه مربوط به پرورشي ايناست و مثلا يكي از بچه ها مدير شد بود و ...)
خلاصه به اين بچه هايي كه مسئوليت داده بودن همه رفيق هاي خودم بودن و هم كلاسيم
با هم تصميم گرفتيم كه به عنوان مدير امتحان رو لغو كنن
بعد اين رفيقم كه مدير شده بود رفت كه به مدير اصليمون بگه امتحان كنسله
مديرمون هم ظاهرا بش گفته بود كه نميشه و ديگه خيلي جوگير نشو و اينجور حرفا من هم به اين رفيقم گفتم برو دوباره سعي كن و اينا
بعد زنگ خورد و رفتيم كلاس و دوباره زنگ تفريح شد
رفتم دفتر مديرمون ديدم رفيقم نشسته خيلي شيك داره چايي با بيسكوييت و شكلات و اينجور چيزا ميخوره (سو استفاده از مقام :D )
اينم بايد بگم كه دفتر مديرمون بزرگه حتما بايد از در بري توش تا كل اتاق و بتوني ببيني وگرنه از بيرون فقط بخشي از اتاق ديده ميشه
خلاصه من كه ديدم داره بيسكوييت و شكلات و اينا ميخوره از بيرون در بش گفتم:
هو مرتيكه لا*ي يه دونه شوكول برام بنداز
ديدم از خنده افتاد كف زمين
بش گفتم:
چيه؟خوشت اومد تحويلت گرفتم؟؟ حال ولش كن خ**ه مالي مدير برا امتحان چي شد
آقا اينو گفتم چايي رو تف كرد بيرون و افتاد زمين
بعد با خودم گفتم اين چشه
پام و از در گذاشتم تو كه ببينم چرا اينطوري ميكنه و 1 شوكولات بردارم كه ديدم مدير و معاون و دبير و همه نشستن :D :D
منو ميگي سرخ شدم مثل لبو (به عنوان بچه خرخون و مودب بين دبيرا شناخته شده بودم)
اين دوستمم كه چاييش رو تف كرده بود بلند شد با هم از دفتر زديم بيرون....
 
پاسخ : سوتی‌ها

این نگهبان کتابخونه هر وقت میریم خونه بش خسته نباشی میگیم میگه خدافظ .
:-"

بعد امشب با دوستم رفته بودیم بیرون . برگشتیم کتابخونه ک بریم داخل مثلن در کتابخونه دوستم به نگهبانه گفت خسته نباشین مرده هم گفت سلامت باشین خدافظ شما :-" :))
:D
--------------

تا حالا دیدین کسی بره تو پروفایل خودش نظر بده بعد بگه این لعنتی چرا قفل کرده بانگشو بعدم پیج رو ببنده بیخیال نظر دادن بشه ؟ :D


×فائزه:ترکیب شد.
 
پاسخ : سوتی‌ها

یر کلاس زیست معلممون یه نکته گفته بود ک 5 مورد داشت...بعد گفت خب نکته ی دیگه بنویسین..
بعد دوستم پرسید:مورد 6 همین نکته اس یا یه نکته ی جداس?!
بعد معلم گفت:یه نکته ی جداست شما ادامه ی همین بنویسین!!!!!!!
جالبه ک این نکته جدیده هیچ ربطی به قبلیه نداشت...
.----------------------------

حرف های یکی از معلمامون سر کلاس:
1-اینم یه نکته ی بعدی...
2-به وجود آمده هستند...
3-یه گاه هایی...

+کلی سوتی دیگه هم هس ک چون ناجوره نمیشه اینجا گفتشون... :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بعضیا[nb]اصن بعضیا خودم نیستم :-"[/nb] هستن اس میدن به دوستاشون بعد کلی منتظر میمونن میبینن دو ساعت شد جواب نداد طرف :-L

بعد به این حالت :-L کلی در وری طرف میگن ک حالا ج ندادی حسابتو میرسم جوابتو نمیدم دیگه :-L :D


بعد میرن تو "دلیوری ریپورت" گوشیشون میبینن زده پندینگ :-" میرن شارژشونو چک میکنن میبینن زده 5 تومن مثلن :-"


بار صدمه این اتفاق میفته :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر امتحان زبان یکی از بچه ها که بالای سکو نشسته بود میخواست تقلب کنه
روشو برگردوند که از رو دست عقبیش ببینه یه دفه صندلیش از رو سکو افتاد پایین ضایع شد بنده خدا!!!
خودش :-"
بقیه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پشتیبانم زنگ زد...
مادرم تلفن رو جواب داد...
منو صدا زد...
از پای کامپیوتر بلند شدم و رفتم به سمتِ تلفن...
من در حالی که به سمت تلفن میرفتم با صدای بلند گفتم: اه... بگو آرشام نیست...
تلفن رو برداشتم و متوجه شدم مادرِ گرامی hold رو نزده بوده!
پشتیبانِ گرامی پرسید: گفتی بگو نیست، نه؟
من گفتم: نه!
پشتیبانِ گرامی گفت: راستشو بگو...گفتی بگو نیست؟
من گفتم آره!

:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

علی 3 سالشه ، با بابام رفته بود بیرون،بابام گفتن چندتاماشین الات کشاورزی توی راه دیدن،
علی به بابام گفته تو میتونی منو ببری اونجا؟
بابام بهش گفته " تو " نه شما....
بعد گفتم بردمش کنار تراکتوره گفتم بیا... علی هم گفته " بیا" نه "بفرما "

:)) :))

قرار بود بیم بیرون، دوستم گفت پیاده میاد ولی زنگ بزنم بیدارش کنم..
منم یادم رفت.. دیر زنگ زدم، گفت تند تند آماده میشه میاد.. ما هم جمعیتی نشسته بودیم
(جمعیتی خانوم و آقا) یکهو خانوم رسیدن، بااین وضعیت..
رژ زده بود اونم فقط نصف لب بالاش رژ داشت :)) :-"
همون قسمت خیلی رژ رو مالیده بود با پوستِ سبزه اش کاملا سوژه بود :))

------------
×فائزه:ترکیب شد.
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی خاطره نیس البته : )


سایت کانون / نفرات برتر
: ))))))
ینی مشکل از سرعت نت یا مرورگر من نبوده؟؟؟ : ))))))))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی مااز این قراره که:
مدرسه ی ما با اینکه کارنامه ها اماده شده بود تصمیم گرفت یه هفته
دیرتر کارنامه ها رو بده.
اما خودمون رفتیم و یواشکی معدلامونو دیدیم اون که چه جوری بماند :D
فقط دوستم مونده بود که نمیدونست معدلش چند شده.
رفتم پیش دفتردار که دیدم داره تو سیستمش یه کارایی میکنه .
منم بهش گفتم میشه من کارناممو ببینم ؟
گفت اسم و فامیلتو بگو.منم چون میخواستم از دوستمو ببینم و بهش بگم
اسم و فامیل دوستمو گفتم.
وقتی دفتردار صفحه کارنامه رو باز کرد تعجب کرد که چرا عکسی که توی سیستمه با قیافه ی خودم فرق میکنه
هی به من نگاه میکرد هی به عکس.اخرشم فهمید خودم نیستم.
منم با سرعت هرچه تمام از دفتر اومدم بیرون. :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما امسال یه معلم عربی نصیبمون شده(خدا نصیب هیشکی نکنه [-o< )
بعدش این همیشه نصف کلاس داره درباره دخترش حرف میزنه (که مبینا فلانه و...)
امروزم داشت میگفت من هر روز به مبینا صبحونه میدم بعدش گفت هر روز دو تا تخم مرغ بلدرچین میدم بهش میخوره
کل کلاس :))
معلم :|
آخرشم نفهمید چرا کلاس پکیده
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو بخش کامپیوتر نشسته بدم ، دیدم گریدر ترم پیش آزم اومده بالا ، خولاصه سلام احوال پرسی میگم ، راستی شوما 91 بودی یا 92 ای ؟

یهو دیدم دیدم لپ ما رو گرفته میگه ، گوگولی من 89 ایم :|

تو اون لحظه کاملاً حس یه بچه 3 4 ساله رو داشتم که اصغر سیبیله محلشون اومده داره نوازشش میکنه :-<
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه جمع سنی و شیعه بودیم . دوستای خونوادگی هستیم . بعد یکی از این شیعه ها داشت تعریف میکرد :
" اومدن میگن بذارین بچه گیرتون بیاد . چرا خانومهایی ک تازه ازدواج کردن بچه ندارن . چرا بیشتر خونواده ها تک فرزندن . حالا این وسط کی باید خرج بچه ها رو بده ؟"

همه نگاهها این لحظه ب این بنده خدا بود ساکت ساکت . مکث کرد یه مین . بعد با هیجان و خیلی جدی گفت : "عمر خطاب"


:))))) =)))))

بعد هم ک فهمید سوتی داده به رو خودش نیاورد .
بنده های خدا هیچی نگفتن :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یعنی امروز بعد از شنیدن جمله ی " اگر شوهر من همجنس گرا باشد ... " از یکی از بچه های سرویس به قدری سرخ شدم که دیگه طرف سخنشو قطع کرد و من در پوست خودم نمی گنجیدم خدا شاهده خب :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم فارسیمون تو دبیرستان میگفت یاد بگیرین متن رو خوب و با صدای رسا بخونین. و متن درس هارو بچه ها میخوندن تا جایی که اشتباه بخونن و نفر بعد بخونه و همینطور الی آخر.
آقا جاتون خالی من با اعتماد به نفسی که داشتم شروع کردم به خوندن ! درس کلبه عمو توم بود که اینطوری شروع می شد : (در آن دوران آزار های جسمی و روحی بیداد میکرد ...) من اومدم بخونم:
در آن دوران آزار های جسمی و جنسی بیداد میکرد ...
با معلم هم رودربایستی داشتم بیرون از مدرسه منو میشناخت، شما کلاسو فرض کن دیگه.
 
پاسخ : سوتی‌ها

بعضی وقتا مثلن دارین رد میشین پاتون می خوره به کفش یکی ٬ میگین « ببخشید »...
امروز داشتم تو خونه راه می رفتم ٬ پام خورد به بالش ٬ گفتم «ببخشید» = ))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس دیفرانسیل بودیم؛ ردیف اول خیلی حرف میزدن معلم گفت هرکی حرف بزنه
خره هرکی هم حل نکنه خیلی خره...
یکی از بچه ها گفت عاغا یه جمله ای هم هست که :
" گوینده خر است "
:)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم عکس نشون می‌دادم به یه نفر، یکی از عکسا، عکسِ دو نفر از آشناهامون بود. طرف گفت: «اون وسطیه چقد شبیهِ آقای روشنه»
گفتم کلا دونفر هستن باز وسطی شبیه آقای روشنه یعنی چی الان دقیقاً؟ :)))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو یه محیط عمومی با دوستم بودیم بعد بحث یزدیا بود گفتم یزدیا لهجشون خیلی بده اصن نمیشه فهمید چی میگن زشت هم هست :-"

بعد یه خونواده کنارمون رد میشدن مرده در اومد گفت اصن هم لهجشون بد نیست :-"

دوستم گفت شما کجایی هستین ؟

گفت یزد :-"



× حالا لهجشون بد نیستا تو اون لحظه نمیدونم چرا اینجوری گفتم :-" فقط نمیشه فهمید چی میگن :-"
 
Back
بالا