خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سرکلاس زیست،استادمون گفتن ک زمان دانشجویی بچه ها از سطح پوست و دهانشون کشت میدادن تا بتونن انتی بیوتیک هارو روشون آز کنن...
WISPY!!!‎جان برگشت گف وای خانم چجوری تو دهنشون تحمل کردن...وای،تونستن؟

ایشون فکر کردن "تو"د دهنشون کشت میدادن:‏D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر زنگ آخر کلاس ریاضی بودیم همه هم خسته بودیم.
استاد هم مشغول تدریس و اعصابشم کلا خورد بود

یه دفعه از سمت پنجره کلاس صداهای عجیب غریبی اومد...
چند بار هم تکرار شد

یه دفعه دبیرمون برگشت درحالی که با چشمان غضبناک مارو نگاه می کرد داد زده میگه:
"خفه میشی یا بیام خفه ات کنم بــــــــــیب(سانسوره :د) !!!"

بعد کل کلاس داشتن میزارو گاز میزدن =)) =)) =)) =))

حالا صدای چی بود؟؟
صدای یه قمری بدبخت که نشسته بود رو درخت رو به رو کلاس داشت میخوند :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها هستش که خیلی خوشاله
هررررچی میگی میخنده::
کشمش دم داره =)) =)) =)) =))
کشمش =)) =)) =))
کش =)) =))
ک =))

:|

اعصاب منو خورده ی پا سوتیه
 
پاسخ : سوتی‌ها

-چهارشنبه سوری چندشمبس؟ -با قصد اسکل کردن میپرسد-
+دوشنبه :-؟
×نه چهارشنبس :-؟
-در کمال تعجب اسکل می‌شوند-
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سایتی بود مخصوص سرگرمی و اینا شایدم دیده باشینش. فیلتر شد ولی :| که تو وایبر پخش شده بود که مثلا میزان عشقت له معشوق هاتو اندازه میگرفت! ( ای خدا!!) بعد باید اسم خودتو و اسم کسایی که دوستشون داری بنویسی( ینی هرکی نوشته بسی مایه شادی ما شد!) بعد میزنی رو کلید اندازه گیری عشق....
.
.
هیچی دیگه! پیام میده الان هر چی نوشتی اعم از اسم خودت و اون سه نفر به ایمیل فلانی که خواسته سرکارت بذاره فرستاده شد! :|
من به همین روش دختر عمومو اسکل کردم بسی حال کردم :D ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

بعد از زنگ ریاضی رفتم کارنامه مو گرفتم.ریاضی و زبانم کم بودن.منم عصبانی رفتم تو کلاس بدون اینکه اینور اونور رو نگاه کنم گفتم ایشالا هرکی ریاضی و زبان رو اختراع کرده یه بلایی سرش بیاد که ناگهان دیدم معلم ریاضی مون که هنوز نرفته بود داره با یه لبخند خبیثانه منو نگاه میکنه.هیچی دیگه.زود گفتم فقط زبان!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم از روی متن مطالعات توی کلاس میخوندم که از بس خونده بودم دهنم داشت کف میکرد.! به این جمله رسیدم : البته در مناطق نزدیک آب ها ، کشاورزی رونق داشت. حالا من : البته در مناطق نزدیک آب ها ، کشاورزی روغن داشت! :))

..
دیروز دبیر شیمی ما ، داشت با کاغذ صافی دو تا ماده رو جدا می کرد بعد گفت: کدوم ماده، داره نمیاد بیرون؟!!!!!!!!!!!!!! :)) :)) :)) :))

حالا ما داشتیم میترکیدیم منم کنارش بودم هی هر هر میخندیدم. برگشت بهم گفت: کوفت! بعد روشو برگردوند و من درآن لحظه کتابم رو از رو میز درآوردم و بعد در حال خنده خواستم ادای اینکه دارم با کتاب میزنم تو کمرش رو در بیارم که نزدیک بود واقعی محکم بهش بخوره! هیچی دیگه بزور خودم رو نگه داشتم و بچه ها هی میخندیدن و دبیر فکر میکرد برای کوفت می خندن!
.........
پارسال دبیر زیست داشت تعریف می کرد که دو نفر دکتر (از فامیلاشون ) می خواستن با هم ازدواج کنن که هر دو ماژور بودن. نمیتونستن. بعد گفت: پسره دیگه نخواست ازدواج کنه، ولی خیلی پسر متشخصی هم بود!. بعد من جمله متشخصی بود رو درست نشنیدم بعد با حالت عشوه و سوالی گفتم: متشخص بود؟ بعد خانوم به من زول زده بود! بچه ها هم هر رهر هر به من میخندیدند. :)) :)) تا دو هفته و حالا هم بعضی موقع ها بهم میگن و میخندن.
 
پاسخ : سوتی‌ها

اين سوتيه دوستمه

آقا/خانوم سر كلاس نشسته بوديم قرار بود معلم تك تك صدا كنه بريم برا تمرين حل كردن
اين دوست منم كلا درس نخونه و اون موقع ها بغل هم ميشستيم ^-^
هيچي ديگه اين كلش و برد زير ميز كه معلم نبينتش :-"
بعد معلم يواش بلند شد آهسته بش نزديك شد موهاشو كشيد كه سرش و از زير ميز بياره بيرون :-$
اين دوستمم فك كرد منم دارم كرم ميريزم
ميگفت:
آخ آخ آخ ***ش ول كن الان ميبينه منو :)) :)) :))
هيچي ديگه معلم انداختش بيرون كه هيچ تا آخر سال هم باش بد بود :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

زهرا: هی هی نگاه
اسم خانم عسکری ارادتمند هست نگاه کن
من:چی؟
زهرا:نگاه پایین برگه امتحان نوشته
ارادتمند عسکری [nb]من باید به این بشر چی بگم :-< [/nb]
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از چشم عسلی !!! :
زهرا: هی هی نگاه
اسم خانم عسکری ارادتمند هست نگاه کن
من:چی؟
زهرا:نگاه پایین برگه امتحان نوشته
ارادتمند عسکری [nb]من باید به این بشر چی بگم :-< [/nb]

شما از من اجازه گرفتی ؟؟؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه صبح زیبا که کلاس 8صبح داری...

من: وای بچه ها من دیگه امشب ظهرا نمیخوابم (:|

دوستان سر سفره صبحانه: :o :| =)) =)) یکی اینو بیدارش کنه :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از قـآصــدکـــ :
بعضی وقتا مثلن دارین رد میشین پاتون می خوره به کفش یکی ٬ میگین « ببخشید »...
امروز داشتم تو خونه راه می رفتم ٬ پام خورد به بالش ٬ گفتم «ببخشید» = ))
اخ گفتی
من یه بار داشتم تو بازار راه می رفتم خوردم به این مانکن های دم در مغازه
برگشتم بهش گفتم ببخشید :)) :)) :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من یه کیف دارم که بندش خیلی بلنده و موقع راه رفتن به زانوم میرسه... :D :D :Dیه روز تو تاکسی،پشت و کنار در نشسته بودم،یه پسره میخواست سوارشه...منم میخواستم برم اونورتر بشینم ولی بند کیفم تموم نمیشد...پسره هم فکر کرد که من اونورتر نشستم...و نشست...ولی روی من بیچاره... :(( :(( :(( خیلیم سنگین بود... :(( :(( :((
نتیجه گیری اخلاقی:هیچ وقت بند کیفمونو بلند نکنیم...
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان و بابای من فامیل خیلی دورن، ولی فامیلشون یکیه...
مامانم سرپرستارن، یکی از بچه های بخش میخواست هماهنگ کنه فردا نیاد سرکار،
خودش به مامانم گفته بود مامانم گفته بود نه؛ اینم مامانش رو واسطه کرد، مامانش زنگ زد خونه ما،
گفت خانوم فلانی هستن؟ منم فکر کردم ازموسسه ای جاییه با منه، گفتم بفرمایید خودم هستم
قشنگ نیم ساعت تمام صغرا کبری چید، گفت رحیمه(دخترش) فولانه و فولانه و اینا فردا میشه سرکار نیاد؟
من - صبر کنید گوشی رو بدم مامانم :)) :)) :)) :)) :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین الان ک رسیدم خونه دیدم یکی از همسایه هامون گوسفند خریده و مدیر ساختمون و همسایه هام پاینن
بعد کلی سلام و احوال پرسی ی نیگا ب گوسفنده کردم
همچی زل زده بود تو چشم یهویی ی چیزی تو وجودم جوشید منم با صدا بلند و لرزون گفتم:

بععععععععع!!¡¡¡¡¡¡¡!!

همسایه ها: :)) =))
من: :-[

* خب اخه چرا¿¿¿ یکی نیس بگه اخه گوسفند تو خودت خواهر مادر نداری این جوری دختر مردمو نگا میکنی جو گیر شه ...
والله ب خدا گوسفندم گوسفندا قدیم ....

:دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش بندرعباس بودیم..یه جماعته کرمانی و شیرازی و بندری از اقوام بودیم...۷_۶نفرمون تو یه مغازه تو یه پاساژ بودیم.(منو خواهرمو و مادرم--->کرمان،خالم--->شیرازی،۲تا پسرخالم و خالم--->بندری)خواهرم لباس پرو کرد اومد بیرون.من سرم تو گوشی مامانم بود اصن حواسم نبود.مث اینک مامانم صدام زده بوده،من نشنیدم...یکی زد رو شونم ک مامانت کارت داره،منم سرم از رو گوشی بلند کردم،ناخودآگاه گفتم "شتو شده؟"(به لهجه کرمانیه،ینی چو طور شده)کله مغازه ترکید...
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستامون هست گوشی lg g2 داره، یکی از امکاناتش کنترل از راه دروه (واسه تلوزیون و ویدوئو پروژکتور و ...)، واسه همین یکی از معلما همیشه واسه روشن کردنِ پروژکتور به همین دوستمون میگفت...

یه بار دوستم پیشِ من نشسته بود داشت با بغل دستیش حرف میزد، معلم به من گفت که به این بگو ساکت باشه...
منم فقط صداش زدم و به معلم اشاره کردم...

این بنده خدا هم یهو گوشیشو درآورد پروژکتورو روشن کرد :))

معلم: :o :| :D
من: :D :)) :D :-"
دوستم: :o #-o :-?? :|
lg g2: :))
پروژکتور: :|
دفاع چپِ عراق که دو موقعیت خطرناک روی دروازه ی ایران ایجاد کرد: =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مامانم داشتیم تو خیابون راه میرفتیم یهو یه مغازه ی خیلی قشنگ دیدیم پر از کوزه و ظرف و ظروف سنتی با هم رفتیم تو با دهن باز در و دیوار رو نگاه میکردیم یه آقایی اومدن گفتن میتونین اینجا بشینین ، من هم گفتم نه ممنون فقط میخوایم نگاه کنیم رومو برگردوندم دیدم آقاهه با تعجب نگاه میکنه یه سری میز صندلی هم چیدن بقیه دارن غذا میخورن ... |:
خوب دکورش اصلا شبیه رستوران نبود چیکار کنم |:
 
پاسخ : سوتی‌ها

ساعتِ 8 شب رفتم یه دو ساعتی چرت بزنم، ولی احتمال می‌دادم که خوابم سنگین شه و بیدار نشم چون روزِ خسته‌کننده‌ای داشتم؛ از طرفی باید 10 بیدار می‌شدم کار داشتم، ساعتِ گوشیمو کوک کردم و خوابیدم.

...

بیدار که شدم دیدم ساعت هست 2 نصفه شب :|

چک کردم دیدم بله ساعتِ گوشی رو عوض این که کوک کنم رو 22، کوک کردم رو 10 ، صبح :)))))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم چنتا نکته گف بنویسیم
منم اینجوری نوشتم:
a
b
d
c
:-" :D
 
Back
بالا