خاطرات سوتی‌ها

Suspected Girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
6,215
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
علوم‌تربیتی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یکی از دوستان همیشه وقتی دبیر می‌خواد ازش بپرسه در حدّی هول می‌شه که یخ‌میکنه و دستاش عینِ چی می‌لرزه. :‌))
حالا همین ایشون سرِ کلاسِ جغرافی:


- خانوم شما بفرما بگو که... گاز رو از کجا بدست میاریم؟
+ گاز رو از اعماقِ زمین به‌دست می‌آریم. [در حالِ تند حرف زدن و پیچیدنِ دستان به‌هم.]
- خُب، چوبکار.
+ چوب‌کار رو هم از اعماقِ جنگل به‌دست می‌آریم.
[ترکیدنِ بچّه‌ها.]
- منظورم این بود که بشینی و خانومِ چوب‌کار بلند شه دخترم. :))
 

sana.sh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
432
امتیاز
2,066
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اندر احوالات اولين رانندگي من.. يك ماه پس از گرفتن گواهينامه :-"
مامانم سويچو داد من گفت تو رانندگي كن!! منم ذوق مرگ :D ... بعد رفتم كنار ماشين واستادم... ميبينم مامانم و خالم هم واستادم منتظر.... بعد يهو متوجه ميشم ك ااااااِ سويچ دست منه هاااا :D من بايد قفل ماشين و بزنم وا شه :))

بعدش جلو تر مامانم پياده شد پيتزا بگيره.. خالم هم يكم بعدش پياده شد آبميوه بگيره! بعد مامانم برگشت سوار ك شد گفت خب راهنما بزن برو!
بعد منم حرف گوش كن و مطيع اصن :D رفتم :D
يه سيصد متر جلو تر يهو زدم كنار گفتم اااااِ خاله رو جا گذاشتيم :)) :-"

لازمه ذكر كنم بعدش مامانم گف سويچو بده!!! اينطوري ك داري ميري واس شامم نميرسيم خونه :D
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
39,779
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

فک می کنم به طور میانگین تقریبا هر روز نوی مدرسه جدیدم سوتی میدیم یا یه اتفاق خنده دار می افته...
حالا بذارید اول اتفاق ـای دیروز رو بگم.

اولا که قرار بود دیروز آقایی به اسم بدیعی بیاد سلولی درس بده، ساعت ۱۱ کلاس شروع می شده، ساعت ۱۲/۵ مسئول ـمون زنگ می زنن به ایشون که کجایید؟ توی ترافیک موندین؟ (البته ترافیکِ سر ظهر ـم خودش خنده داره ولی خُب حالا،)
اونور خط: صدای خمیازه...
مسئول: O.O آقای بدیعی؟؟! شما کجایید؟؟! :rolleyes: :-w
اونور خط: باید کجا باشم؟؟ خونمون دیگه!! :rolleyes:
مسئول: شما امروز ساعت ۱۱ با دوم ـا کلاس داشتین!!! :-w
اونور خط: عههه... جدّی؟؟ چه جالب... {-8 یادم نبود...خُب الان چیکار کنم؟؟ :D
مسئول: هیچی!!! X-(
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حالا یه آقای دهقان نامی، اومده به جای آقای بدیعی... بچه ـا چون قبلا باهاشون کلاس داشتن، به لهجه اصفهانی ـشون عادت دارن؛ ولی من نه. حس کردم الان توی میدون شاه (:میدان امام خمینی اصفهان) ـم... :)) بعد تازه وسط لهجه شیرینش، اصطلاح ـای انگلیسی AME ـم می گفت... هیچی دیگه اینجوری دو زنگ اول گذشت... [ولی خُب واقعا خیلی خوب درس می داد ;;)]
تا اینکه زنگ تفریح دوم تموم شد و ما منتظر بودیم که بیان... البته کسی منتظر نبود چون هر کسی مشغول چیزی بود.
بعد در بسته بود، یه سری داد می زدن چرا نمیاد؟؟ یکی با داد جواب داد اصلا کاش دیرتر بیاد... منم خواستم برم ببینم الان توی راهرو ـه یا هنوز نیومده، رفتم در رو (که به بیرون باز می شد) باز کنم، بعد نگو دهقان پشت در بوده... هیچی دیگه، اگه خودشُ نمی کشید کنار، با اون شتابی که من در رو باز کردم، صورتش صاف می شد...
حالا من: :-[ :-[ :-[ X_X :-s
بچه ـا: :-s :)) =))
دهقان: ^-^ :)) نمی فهمم چرا در اینجا رو به بیرون باز میشه... :))
یکی از بچه ـا: خیلی جاها در رو به بیرون باز میشه... ولی خُب معلم ـا برخلاف ماها در رو مثل آدم باز می کنن... :-"
دوباره من: :-[ :-[ :-[
معلم: مثل آدم؟؟ :rolleyes: خُب ادامه میدیم...
ما: #S-:
 

++MaRyAm++

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
160
امتیاز
1,572
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نجف آباد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

قرار بود دیالوگ بسازیم!
استاد میخواس مثال بزنه:
-مثلن جمله ی من موسیقی دوس میدم
ما: :-/ :-/ :-/
-من موسیقی گوش دارم
ما: :O :O :O
-من موسیقی دوس دارم وموسیقی گوش میدم :-"
ما: :D :D :D
:)) :)) :))
=)) =)) =))
 

mehrnaz 2613

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
80
امتیاز
268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

کلاس هفتم بودیم توی کلاس سه ردیف نیمکت بود بچه های نیمکت اول و سوم با موشک با هم حرف میزدن :D

خلاصه ردیف سوم نامه رو نوشت موشک کرد فرستاد وسط راه گیر کرد به مهتابی سقف :| :| :| :| :| :|

دیگه با جان فشانی بچه ها افتاد موشکه و ما از مرگ حتمی نجات پیدا کردیم [-o< [-o< #S-:

***

یه بار توی پله های سالن داشتیم با دو تا از دوستام میرفتیم بالا و از ناظممون بد میگفتیم بعد از روی عصبانیت هرسه با هم گفتیم

.....(فامیلشونمیگم) ........سسسسسسگ پشت سرمونو نیگا کردیم خانوم...... این شکلی نیگا میکرد X-(

ماسه تا فققططططط دوییدیم در حدی که یکی از دوستام نزدیک بود بیفته :P :P :-[ :-[ :| :| :|
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,565
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز زنگ تفریح بود داشتیم با هم حرف میزدیم.دیالوگ های رد و بدل شده و سوتی دوستم:
ندا:نسترن برو کنار
نسترن:(داشت بامن حرف می زد و حواسش نبود) :-"
ندا: :-wنسترن...
نسترن: :-"
ندا: :|نسترن میخوام برم
نسترن: :-" :-"
ندا: X-( X-(هی الاغ!
نسترن:(کمی شوکه!)چیه با من بودی؟!
یعنی اینو که گفت کل کلاس ترکید و یکی از هفتمی ها که در حال عبور کردن بود رو دیدم که این شکلی بود: =)) =)) :)) :))
و بد شانسی این بود که همون لحظه ناظم داشت ما رو می دید: :-\ :-\ <D= <D=
نسترن: ^#^ X_X :((
یعنی خودش به الاغ بودنش اعتراف کرد :) :D :D :D :D :D
 

doctor428

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
328
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
قصـــــــــــد طلای زیست!!!
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

هنرنمایی ای دیگر از فاطمه جان {-8 :
فاطمه به دوستم گفت خیلی میمونی
دوستمم به فاطمه گفت خیلی گوریلی...اورانگوتان :P
فاطمه:والاااااااا
:| :| :))
 

Suspected Girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
6,215
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
علوم‌تربیتی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

- آقا من یه کتاب لازم دارم، فوری‌ه. می‌تونین همین الآن برام بفرستین‌ش؟
+ اسمِ کتاب رو بگید، اگه داشته باشیم حتماً.
- خیلی سبز-عربی2.
+ 2؟ یعنی دوّم دبستان؟
- آقا دبستان جدیداً عربی کار می‌کنن؟ :|
 

*Reihan*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
578
امتیاز
7,415
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خوی
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

با بچه ها رفته بودیم مجلس ختم مامانبزرگ دوستم...
اومدنی خواستم به مامانش بگم تسلیت میگم،بعد یهو گفتم:خدا تسلیت کنه...
من: X_X
مامانش(با حالت اندوه): :-?? :|
دوستام(که سعی میکردن بروز ندن): =)) =)) =))
و بازم من(با حالت شرمندگی): :-[
هیچی دیگه،کلا سرمو انداختم پایین اومدم بیرون...
حالا خوب شد مامانش تو حال خودش نبود و زیاد نفهمید چه سوتی ای دادم :D :-"
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,210
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به نقل از sHaGaYeGh :
امروز تو کلاس زیست اسمامون رو نوشته بودیم داده بودیم به استاد اسم غزاله رو خوند تمر الله ! بچه ها نشنیدن فقط منو خود غزاله شنیدیم مردیم از بی صدا خندیدن ! :)) غزاله می گفت یه بار هم تو ثبت احوال بهم گفتن عز الله ! :))
در پی این پست...
اسم خواهر منم غزاله میباشد...
ی بار رفته بودیم بیمارستان جواب آزمایش بگیریم...بعد مسئول آز ی آقای نسبتا جوون بود...یهو شنیدم ی صدا بلند میگه ghozaleh خاکپور!!!!
ینی منفجر شدم اون لحظه عا!!!
تا دو ماه همه اونجوری صداش میکردیم :))
البت ی بلایی سر اون بنده خدا آورد ک تا عمر داره از هرچی غزاله و آهوعه فرار میکنه!!!
 
ارسال‌ها
2,126
امتیاز
23,689
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
97
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

رفته بودیم سینما،خانم ص،از دوستای فامیلی مون هم کنار من نشسته بود،بعد از فیلم،چندتا از بازیگرا و کارگردانشم بودن،بعد چند نفر اومدن برای نقد فیلم،از بین تماشاچی(ببینده،مخاطب...) بودن.
یه آقایی آقای ج رفتن اونجا.
واکنش من:مامان این پسره یه جوری دست و صداش می لرزه،مثل این دخترایی که دارن شب خواستگاریشون چایی می برن.
خواهرم:مثل خودت که میخوای برا بابا چایی ببری کل سینی چایی میشه.
من:سیاهه نارگیله :))
خانم ص:وااا،پسرم کجاش می لرزه،مدلش اینه .
من: :D
خواهرم: :-" :-"
______________________
بعد از اون یه خانم دیگه رفتن.
خانمه:فک کنم توی فیلمتون،از بوی پیراهن یوسف الهام گرفتین.
کارگردان:نه،اصلا این توی ذهن ما نبود...
حضار: :)) و واقعا صدای خنده اومد
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داشتیم منابع یه مقاله رو می خوندیم یکیش این:
کلیات شهریار، سعدی، 1386
مکالمه مون:
من: اوا ببین از کلیات شهریار هم استفاده کرده
دوستم: نویسنده اش کیه؟
من: سعدی (به جای این که بهش بخندم خودم سوتی دادم!)
دوستم: آهان
بعد از سی ثانیه هر دو
:)) :)) :))
نگو اون سعدی منظورش نشر سعدی بوده!
 

M.H.R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
256
امتیاز
685
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
urm
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز حجم درسیمون زیاد بود و فرصت نکرده بودیم همه چیز رو کامل بخونیم .زنگ اول هم معلم شیمی پدرمون رو در اورده بود کلا همه ارور میدادن . زنگ سوم دوستم از من خواست ازش زیست بپرسم تا ببینه چیا یادش مونده .
من : وزن مغز در انسان بالغ چقدره؟
دوستم : اااااا ... ۶۵ میلی گرم ؟ :D
من :O :O :O :-\ :-\ :-\ چنددددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستم : اهان یادم اومد..۶۵ گرم :D
من : وات ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :O
دوستم : ۱۵ کیلوگرم ؟ :-?

من : ۱.۵ کیلوگرم :))
 

Suspected Girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
6,215
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
علوم‌تربیتی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

- ای وای فائزه گونه‌هات لُپ انداخته!
+ چی‌چی انداخته؟ :))
 

E.ss

کاربر فعال
ارسال‌ها
64
امتیاز
272
نام مرکز سمپاد
Farz 2
شهر
isf
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

حواسم نبود این [
Screenshot_2015_10_18_14_13_19.png
] استیکرُ واسه دبیر شیمی‎مون فرستادم X_X
خیلی هم باهاش رودربایستی داشتم تازه :-< :rolleyes:
 

nilofar banihashem

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,011
امتیاز
11,418
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان/فرهنگ
شهر
بجنورد
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ديروز ساعت ٨شب همكاره مامانم زنگ زد خونمون

من: بله بفرماييد؟

همكارمامان؟صبح تون بخير مامان هستن؟

من پاى تلفن :)) =))

همكارمامانم !ببخشيد هول شدم :))
 

Suspected Girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
6,215
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
علوم‌تربیتی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بازهم همون دوستی که اشاره کرده بودم داشت درس جواب میداد. :‌)) زبان‌فارسی البته.
- توی گوزنامه‌ها[nb]منظور روزنامه‌ بوده. :))[/nb]...
[ترکیدنِ بچّه‌ها]
- اه ساکت شید انقدر هولم نکنید،بذارید جواب بدم دیگه. پشت‌دهنی می‌خوریدا!
[ترکیدنِ دوبرابر]
 
ارسال‌ها
198
امتیاز
1,750
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
University of Alberta
رشته دانشگاه
Computing Science
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داداشم کلاس چهارمه بعد معلم مهارت هاشون (عجب درسی :)) ) اومده بهشون یه چیزایی راجع به بلال حبشی گفته بعد گفته که به عنوان مشق برین خلاصه حرفای منو بنویسین
بعد حالا داداشم اومده پیشم میگه "معلم مهارت هامون گفته راجع به غلام عُزی (یا یه چیزی تو همین مایه ها :)) خودشم اسپلش رو نمیدونست چی میگه!!!) تحقیق کنین!"
من : :O کی؟؟؟!!!
داداشم : غلام عُزی
من : یا خدا!
بعد رفتم سه ساعت کل اصحاب پیامبر رو نگاه کردم تو نت یک نفر با این اسم نیست بعد بهش گفتم بیا بگو چی گفته راجع بهش شاید از رو داستانش بشه یه چیزی دستگیرم بشه...
اومده میگه : آره وقتی مسلمون شده انداختنش تو قابلمه ( =)) :-" ) بعد رو در قابلمه سنگ گذاشتن که در نره!!! :-" بعد میخواستن بپزنش که یکی میاد نجاتش میده! (حالا همچین اینارم حماسی تعریف میکرد ادم یاد زورو می افتاد :)) )
من باز کلی گشتم گشتم، خدایا مگر پیدا میشه همچین فردی! بعد در نهایت بعد کلی چرخ زدن من تو نت اومده میگه اااااااااا :D اسمش غلام امیه است!
من :| :| :| بلال حبشی رو میگی؟!
داداشم : اررررره! همونه!
بعد رفتم کل زندگی بنده خدارو خوندم هیچ جاش قابلمه پیدا نکردم فقط نوشته بود که میخواستن شکنجش کنن رو پشتش سنگ میزاشتن و زیر افتاب سوزان میسوخته
بعد باز به داداشم میگم : اینکه هیچ جا قابلمه نداره!!! فقط رو پشتش سنگ گذاشتن و ...
داداشم : اررررره! همونه! اما خب مگر میسوخته نباید تو قابلمه بسوزه؟!



خدایا خودت ظهور کن!!! :))
 
بالا