خاطرات سوتی‌ها

pershia

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
416
امتیاز
2,073
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6
شهر
تهران
مدال المپیاد
نجوم
دانشگاه
UT\AUT
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دنبال سلف آزاد دانشگاه بودیم. از یه سری پله رفتیم بالا که برسیم به سلف ولی پیداش نکردیم. تصمیم گرفتیم مستقیم بریم تا از پله های بعدی بریم پایین...
چی شده؟ :-/
فنس!
خابگاه فجر
...
:-"
هیچی دگ به حالت سوت زنان خیلی شیک از محوطه ی خابگاه پسرا دور شدیم :D
 

farnoosh hashemi

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
256
امتیاز
3,418
نام مرکز سمپاد
فرزانـگان یـک
شهر
تــهــران
مدال المپیاد
مرحله دوم 24 امین المپیاد کامپیوتر -ناکامی در مرحله۳
دانشگاه
صنعتی شریف
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

همین الان، روی 15 تا پونصدی باخودکار نوشتم : "عید سعید قدیر مبارک." که فردا بدم بهشون:-/
 
ارسال‌ها
198
امتیاز
1,750
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
University of Alberta
رشته دانشگاه
Computing Science
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بچه که بودم (حدود هفت فک کنم) داشتم پسر داییمو که یکسال ازم کوچیکتره نصیحت میکردم
بعد خونه بابابزرگم بودیم یک سری فیلم های قدیمی داشتیم میدیم که سیاه و سفید بودن
منم اومدم میگم بهش که "ببین! برو خداتو شکر کن که الان به دنیا اومدی، اون قدیما همه ادما اینجوری سیاه و سفید بودن زندگیشونم هیچ رنگی نداشته... بعد تازه راه رفتن درست حسابی هم بلد نبودن!!! :)) "
و اونجا بود که صدای قهقه ی کل اطرافیان بلند شد :))

از هم بچگیم تز ها و تئوری هام همیشه طرفدار داشت :-"
 

NT

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
1,122
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
NEYSHABUR
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
Amirkabir University of Technology
رشته دانشگاه
computer eng.
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

برادرم: بیا اینو واسم توضیح بده به معلممون گفتم توضیح نداد
من: چرا؟
برادرم: میگه باید وقتی درس میدادم گوش میکردی
من: خب راست میگه دیگه وقتی درس میده گوشاتو جمع کن.....
برادم: :O
من: یعنی حواستو باز کن.....
برادرم: :O
من: عههههههههه.........همون دیگه......
 

++MaRyAm++

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
160
امتیاز
1,572
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نجف آباد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سوتیه هم اتاقیم،فاطمه :-"
1is7_814503819_38124.jpg

ینی نخبه ی سوتی دادنه :)) :)) :))
 

قاصدک

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
539
امتیاز
3,393
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیهق
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سوتی شنیداری:
تا همین چندی پیش تو برنامه خندوانه "شاه حسینی" رو "شهاب حسینی" میشنیدم :|
 

-mina-

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
601
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
میانه
دانشگاه
اهواز
رشته دانشگاه
دامپزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بهش میگم عربی ، فلان مبحث رو بخون ، اشکال داشتی بپرس، میگه باشه .
بعد میخواستم ببینم خوب یاد گرفته یا نه ، میگم سواله ۴۶۸ چرا گزینه ۲ [عربی جامعِ غزال موسوی] نمیشه ؟ چون چاپ کتابامون فرق داشت ، از روبه روی سوال که نوشته بود مثلاً مالِ سراسری زبان ۸۳ ِ است، گفتم برو نگاه کن .
میگه زبان چه سالی چه رشته ای ؟

آخه زبان و چه رشته ای ؟ :)) :))

خدایا اینُ شفا نده ، یکم بخندم من :-"
 

Diyar

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
514
امتیاز
1,489
نام مرکز سمپاد
shahid beheshti
شهر
بجنورد
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به نقل از ...ELINOR... :
ی دبیر داریم ایشون سنشون کمه و مرد هستن
بعد حالا من و دوستام میخواستیم استیکر درست کنیم عکس بقیه رو داشتیم عکس ایشونو میخواستیم
قرار شد من گوشیو اماده کنم اخر کلاس ب بهونه تماس گرفتن عکسو بگیرم
حالا من گوشیو بردم بالا دکمه رو زدم فلش زد
میفهمییییییی فلللللششش :(( :(( :((

برای شادی روحم در جلسات اینده صلوات بفرستین
:-" :-"
در راستای این حرف بگم که همین اتفاق برای دبیر دینیمون افتاد و ایشون 14 دادن به من در صورتی که 18 میشدم :D
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,563
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز زنگ هنر بود و ماهم باید کار کلاژ(تکه چسبانی)انجام میدادیم .طرح هم از خودمون بود و باید پرنده می کشیدیم.دوستم پرندش گردن دراز بود کردش غاز بعد میخواست درباره ی غازش از معلم نظر بخواد:
دوست:خانم غازم خوبه؟؟؟
معلم(با کمی خنده پنهان!):آره خیلی خوبه ولی یه چیز کم داره.
دوست:خانم ابروشو چجوری باید بکشم؟؟؟؟؟؟؟
یهو دیدم همه ساکت شدن .اصن کولر هم خاموش شد!
و بعد دیدم همه پخش زمین شدن و دوست گرامی:
مگه غاز ابرو نداره؟؟؟؟عه!نداره؟خب پس نداره.خودافظ
بیچاره رفت تا آخر کلاس دیگه حرف نزد!
تا باشه از این شادیا!!!
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خواهرم رفته بود اردو مشهد...بعد ک برگشت ساعت دوستش تو کیفش جا مونده بود و من مامانم فک کردیم چون ساعتش خراب شده بود واسه خودش از اونجا خریده!!!
حالا مامانم: وای عاطفه خوش سلیقسا...خیلی خوشگله...
من: حالا خیلی عم خوشگل نیست...ی ساعته دیگه...ولی خیلی خوشگله!!! :-" :-"
وای ینی تا دو مین تو هنگ بودم ک چی شد و چی گفتم!!!
نذاشتم دو دیقه بگذره...حرف خودمو خودم نقض(!!!) کردم!!!
 
ارسال‌ها
536
امتیاز
20,389
نام مرکز سمپاد
فرزانگان bnb
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز تو کلاس زیست اسمامون رو نوشته بودیم داده بودیم به استاد اسم غزاله رو خوند تمر الله ! بچه ها نشنیدن فقط منو خود غزاله شنیدیم مردیم از بی صدا خندیدن ! :)) غزاله می گفت یه بار هم تو ثبت احوال بهم گفتن عز الله ! :))
 

عَنّآب ؛؛)

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
214
امتیاز
1,619
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
برنز کامپیوتر ۹۵
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

نمیدونم قبلنم گفتم یا نه :-?

امروز یاد ه این قضیه افتادم که؛ پارسال سر کلاس هندسه بودیم و من مطلقا حواسم به کلاس نبود!

یهو دبیرمون صدام زد که "فلانی! خط آبی با چی برابره؟"

منم تخته رو نگاه کردم و دیدم یه شکلی روی تخته س و کُلّش هم با ماژیک آبی کشیده شده! بعد گفتم "کل شکل آبی ه که :/"

دبیرمون : "خط AB نابغه |-:"

بدترین سوتی ه عمرم بود واقعا! :/
 

AliEBR

AliEBR
ارسال‌ها
211
امتیاز
1,495
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سر کلاس فیزیک بودیم
یکی از خرخونای کلاس : آقا کی امتحان میگیرین؟
دبیر : فلن فلنا نمی گیرم
یکی از بچه ها : ببین حتی آقا هم درک و فهمش رسید که ما امتحان دوس نداریم :)) :))

ما =))
جالبه هنوز خودش نفهمیده که چی گفته :))
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,563
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دیروز کلاس زبان بودم داشتیم درباره ی چین حرف می زدیم که من یهو گفتم:
i think Chaina metropolic is Tokio
من فکر می کنم پایتخت چین تو کیو هست!!
یهو دیدیم چشای معلم گرد شد!همه ی همکلاسی هام ولو شدن و زدن زیر خنده =)) =)) =))
وحالا من: :| :| :| :| :| :|
و گفتم:
oh my god :-$ :-$
 

moOn:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
335
امتیاز
2,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ارومیه
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

-انقدر کم غذا می‌خوری، می‌خوای مای بیبی شی؟ ؛؛)
(تو ذهنم): منظورش چیه؟ O_Oیعنی انقد کوچیک شم که بچه‌ش شم مثلن؟! :-‌"
+مای بیبی؟!
-آره دیگه، همون عروسکایِ لاغر که یه دوره‌ای مد بودن و موهاشون طلایی بود ؛؛)
:‌|
 

Suspected Girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
6,216
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
علوم‌تربیتی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یکی از دوستان همیشه وقتی دبیر می‌خواد ازش بپرسه در حدّی هول می‌شه که یخ‌میکنه و دستاش عینِ چی می‌لرزه. :‌))
حالا همین ایشون سرِ کلاسِ جغرافی:


- خانوم شما بفرما بگو که... گاز رو از کجا بدست میاریم؟
+ گاز رو از اعماقِ زمین به‌دست می‌آریم. [در حالِ تند حرف زدن و پیچیدنِ دستان به‌هم.]
- خُب، چوبکار.
+ چوب‌کار رو هم از اعماقِ جنگل به‌دست می‌آریم.
[ترکیدنِ بچّه‌ها.]
- منظورم این بود که بشینی و خانومِ چوب‌کار بلند شه دخترم. :))
 

sana.sh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
432
امتیاز
2,066
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اندر احوالات اولين رانندگي من.. يك ماه پس از گرفتن گواهينامه :-"
مامانم سويچو داد من گفت تو رانندگي كن!! منم ذوق مرگ :D ... بعد رفتم كنار ماشين واستادم... ميبينم مامانم و خالم هم واستادم منتظر.... بعد يهو متوجه ميشم ك ااااااِ سويچ دست منه هاااا :D من بايد قفل ماشين و بزنم وا شه :))

بعدش جلو تر مامانم پياده شد پيتزا بگيره.. خالم هم يكم بعدش پياده شد آبميوه بگيره! بعد مامانم برگشت سوار ك شد گفت خب راهنما بزن برو!
بعد منم حرف گوش كن و مطيع اصن :D رفتم :D
يه سيصد متر جلو تر يهو زدم كنار گفتم اااااِ خاله رو جا گذاشتيم :)) :-"

لازمه ذكر كنم بعدش مامانم گف سويچو بده!!! اينطوري ك داري ميري واس شامم نميرسيم خونه :D
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,059
امتیاز
39,809
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

فک می کنم به طور میانگین تقریبا هر روز نوی مدرسه جدیدم سوتی میدیم یا یه اتفاق خنده دار می افته...
حالا بذارید اول اتفاق ـای دیروز رو بگم.

اولا که قرار بود دیروز آقایی به اسم بدیعی بیاد سلولی درس بده، ساعت ۱۱ کلاس شروع می شده، ساعت ۱۲/۵ مسئول ـمون زنگ می زنن به ایشون که کجایید؟ توی ترافیک موندین؟ (البته ترافیکِ سر ظهر ـم خودش خنده داره ولی خُب حالا،)
اونور خط: صدای خمیازه...
مسئول: O.O آقای بدیعی؟؟! شما کجایید؟؟! :rolleyes: :-w
اونور خط: باید کجا باشم؟؟ خونمون دیگه!! :rolleyes:
مسئول: شما امروز ساعت ۱۱ با دوم ـا کلاس داشتین!!! :-w
اونور خط: عههه... جدّی؟؟ چه جالب... {-8 یادم نبود...خُب الان چیکار کنم؟؟ :D
مسئول: هیچی!!! X-(
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حالا یه آقای دهقان نامی، اومده به جای آقای بدیعی... بچه ـا چون قبلا باهاشون کلاس داشتن، به لهجه اصفهانی ـشون عادت دارن؛ ولی من نه. حس کردم الان توی میدون شاه (:میدان امام خمینی اصفهان) ـم... :)) بعد تازه وسط لهجه شیرینش، اصطلاح ـای انگلیسی AME ـم می گفت... هیچی دیگه اینجوری دو زنگ اول گذشت... [ولی خُب واقعا خیلی خوب درس می داد ;;)]
تا اینکه زنگ تفریح دوم تموم شد و ما منتظر بودیم که بیان... البته کسی منتظر نبود چون هر کسی مشغول چیزی بود.
بعد در بسته بود، یه سری داد می زدن چرا نمیاد؟؟ یکی با داد جواب داد اصلا کاش دیرتر بیاد... منم خواستم برم ببینم الان توی راهرو ـه یا هنوز نیومده، رفتم در رو (که به بیرون باز می شد) باز کنم، بعد نگو دهقان پشت در بوده... هیچی دیگه، اگه خودشُ نمی کشید کنار، با اون شتابی که من در رو باز کردم، صورتش صاف می شد...
حالا من: :-[ :-[ :-[ X_X :-s
بچه ـا: :-s :)) =))
دهقان: ^-^ :)) نمی فهمم چرا در اینجا رو به بیرون باز میشه... :))
یکی از بچه ـا: خیلی جاها در رو به بیرون باز میشه... ولی خُب معلم ـا برخلاف ماها در رو مثل آدم باز می کنن... :-"
دوباره من: :-[ :-[ :-[
معلم: مثل آدم؟؟ :rolleyes: خُب ادامه میدیم...
ما: #S-:
 
بالا