خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

الان تو رستورانیم....خواستم بگم "چیز دوبل برگر" میخورم گفتم"چیز دول برگر" میخورم...... :-/ :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

نجار قرنی رو بخار قرتی خوندم :-" :دی [nb] کنکور کورم کرد 8-|[/nb]
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خب میدونین،من دست راست و چپم رو هیچ وقت نتونستم تشخصی بدم،ینی یه زمانی میگفتم اون دستم که زشته دست راسته،جای یه جراحت بود ولی خب رفتش بعد یه مدت،منم تا الان درگیرم اینم که چه جوری چپ و راست رو تشخیص داد. این مسئله باعث بروز دوتا مشکل شد.اولیش اینه اومدم توی تاکسی آدرس بدم،با دستم چپ رو نشون دادم و گفتم راست ;;) یا مثلا در که سمت راست بود رو گفتم ضلع غربی کلاس ;;) ولی ماجرا شد بزرگ تر از اون
و من با مفهوم عمودی و افقی هم مشکل پیدا کردم ;;) وقتی که به یه اشکال توی اثبات هندسه برخورد کردم.
:دایی بیا اینو ببین،چه جوری شروع کنم.
-کاری نداره که ،یه عمود رسم کن به دست میاد
:خب عمود از کدوم طرفی ؟ X_X
یا مثلا اول راهنمایی که بودم دبیر فیزیکمون من که مثلا درسم خوب بود رو برد پای تخته
:خب دخترم شکلش رو بکش،دونده ای در سطح افق با سرعت بیست کیلومتر بر ثانیه و....
و من حرکتش رو به سمت بالا کشیدم ;;)
تنها کاری که تونست بکنه این بود که گفت برو بشین
چرا آخه ؟؟ :>
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

با موبایلم زنگ زدم به دوستم :
.
.
.
من : خیلی خوشحال شدم ... راستی شمارمو داری ؟
تلویزیون خودش خاموش شد ... ساعت هم یه لحظه وایستاد صدای تیک تیکش نیاد ... خلاصه همه جا ساکت
اعضای خونواده : :-\
دوستم : :-\
حتی خودم : :-\
:))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

چند وقت پیش مادرم خونه نبود و غذا هم نداشتیم.منم رفتم تن ماهی خریدم.بعد از باز کردن درش با در باز کن اشتباهی در باز منو گذاشتم تو یخچال!تن ماهی رو هم گذاشتم تو کابینت!با پارچه آبی که از تو یخچال برداشته بودم رفتم سمت میز.یه پنچ دقیقه ای داشتم فکر می کردم چی رو نیاوردم!بعد قضیه رو فهمیدم :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دبیر عربی: بچه ها برای اسم های معرفه با الف ولام مثال بزنین...
من: آلمعلم.....الکلاس!!!!!!!!!!
:| :| :| :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

قشنگ یادمه ، دوم راهنمایی اشتباهی رفتم تو کلاس اول رهنمایی مون :-"
سوم راهنمایی توی دوم ؛
خوشبختانه دبیرستان مدرسه مون عوض شد :-"
ولی بازم دوم دبیرستان همون آش و همون کاسه :)) :))
**
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یکی از هم اتاقیام:واااای چه بوی خوبی میاد :)
بعد نگاه کرده ب قفسه مواد شوینده و اینا تو فاصله دومتری یکی از مایع دستشوییا رو دیده،برش داشته بو کرده
میگه:عه بچه ها بوی همینه،من حس سوم دارم!
ما: :D
:)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

رفتم نمایشگاه کتاب ،یه دختره اومده دم غرفه گاج از فروشنده میبرسه شیمی مبتکران دارید؟ :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اصن هرچی سوتیه،مربوط به دوستم فاطمه س!! =)) =))
دیروز توی مدرسه،دوستم مهرناز بهش گفت فاطمه خیییلی الاغی...اینم میخواسته بگه تو هم الاغی،ولی برگشته گفته دقییییییییقا :لایک =))
امروزم دوباره مهرناز بهش گفت خیییلی بی عقلی...اینم حواسش نبود گفت میدونم میدونم =)) =)) =)) :لایک





فاطمه از من و مهرناز پرسید:بچه ها دیوَس ینی چی؟؟ :-? :-/
دیوَس؟!!
یهو من گفتم:منظورت دیوث(ببخشیددددد این کلمه ی زشت رو میگم)نیس؟؟ :|
گفت عهههههه؟؟!! :D :))
فکر کنین دیوث رو میخونده دیوَس :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ديدين توی جاده ها تابلوهای راهنمایی رانندگی و اينجور چيزا میزنن!
یه تابلو هست با مضمون " با دنده سنگین برانید "
من سوم دبستان اینو اینجوری میخوندم "باد، نده سنگین برانید " :-" :دی
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ی دبیر داریم ایشون سنشون کمه و مرد هستن
بعد حالا من و دوستام میخواستیم استیکر درست کنیم عکس بقیه رو داشتیم عکس ایشونو میخواستیم
قرار شد من گوشیو اماده کنم اخر کلاس ب بهونه تماس گرفتن عکسو بگیرم
حالا من گوشیو بردم بالا دکمه رو زدم فلش زد
میفهمییییییی فلللللششش :(( :(( :((

برای شادی روحم در جلسات اینده صلوات بفرستین
:-" :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

مامان بزرگم:خدا ریشه این عربستانو بکنه...تو منا سه تا در بوده دوتارو بستن یکی دیگرو هم وسط راه بستن بعد همه ریختن رو هم :| :|
من :|
بابام :D
مامانم :-"
خود مامان بزرگم... :( :(
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

عموی گرام تعریف میکرد یکی از کارمندای شکرتشون نامه فرستاده :
با عرض سلام خدمت رئیس اداره آتش فشانی ...
ینی خود رئیسه بلند شده اومده شرکتشون از اون یارو میپرسه یه بار اسم اداره ما رو بگو ...
دوباره میگه : آتش فشانی :))
فک کنم دیگه رئیسه حرفی واسه گفتن نداشته ... :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سر کلاس ریاضی و معلم در حال توضیح دادن درباره ی روش الگوریتم غربال:
من:یعنی این روش مثل یه اکله؟؟؟!!!
معلم:اکل؟
من:بله.اکل دیگه!
معلم:منظورت چیه؟
من :خانم اکل دیگه باهاش آرد اکل می کنن!!!!
یهو دیدم بچه ها همه غش کردن =)) =))
معلم در حالی که می خندیدگفت:
عزیزم اون الک هست!
حالا خودتو قیافه ی منو تصور کنید! :| :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اقا من تو دانشگاه یه دوست کرمانی پیدا کرده بودم. یه روز باهاش نشسته بودم داشت به داداشش اس ام اس میداد تو پیامش نوشته بود :"شماره من : 941xxxxxxxx " .
بعد من برداشتم بهش گفتم : "0941 چه شماره ای هس دیگه ؟ مال کجاست ؟ جدید امده ؟"
بعد اون گفتش :" خنگ ، شماره دانشجوییمه !!! "
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دنبال سلف آزاد دانشگاه بودیم. از یه سری پله رفتیم بالا که برسیم به سلف ولی پیداش نکردیم. تصمیم گرفتیم مستقیم بریم تا از پله های بعدی بریم پایین...
چی شده؟ :-/
فنس!
خابگاه فجر
...
:-"
هیچی دگ به حالت سوت زنان خیلی شیک از محوطه ی خابگاه پسرا دور شدیم :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

همین الان، روی 15 تا پونصدی باخودکار نوشتم : "عید سعید قدیر مبارک." که فردا بدم بهشون:-/
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بچه که بودم (حدود هفت فک کنم) داشتم پسر داییمو که یکسال ازم کوچیکتره نصیحت میکردم
بعد خونه بابابزرگم بودیم یک سری فیلم های قدیمی داشتیم میدیم که سیاه و سفید بودن
منم اومدم میگم بهش که "ببین! برو خداتو شکر کن که الان به دنیا اومدی، اون قدیما همه ادما اینجوری سیاه و سفید بودن زندگیشونم هیچ رنگی نداشته... بعد تازه راه رفتن درست حسابی هم بلد نبودن!!! :)) "
و اونجا بود که صدای قهقه ی کل اطرافیان بلند شد :))

از هم بچگیم تز ها و تئوری هام همیشه طرفدار داشت :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

برادرم: بیا اینو واسم توضیح بده به معلممون گفتم توضیح نداد
من: چرا؟
برادرم: میگه باید وقتی درس میدادم گوش میکردی
من: خب راست میگه دیگه وقتی درس میده گوشاتو جمع کن.....
برادم: :o
من: یعنی حواستو باز کن.....
برادرم: :o
من: عههههههههه.........همون دیگه......
 
Back
بالا