• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ديدين توی جاده ها تابلوهای راهنمایی رانندگی و اينجور چيزا میزنن!
یه تابلو هست با مضمون " با دنده سنگین برانید "
من سوم دبستان اینو اینجوری میخوندم "باد، نده سنگین برانید " :-" :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ی دبیر داریم ایشون سنشون کمه و مرد هستن
بعد حالا من و دوستام میخواستیم استیکر درست کنیم عکس بقیه رو داشتیم عکس ایشونو میخواستیم
قرار شد من گوشیو اماده کنم اخر کلاس ب بهونه تماس گرفتن عکسو بگیرم
حالا من گوشیو بردم بالا دکمه رو زدم فلش زد
میفهمییییییی فلللللششش :(( :(( :((

برای شادی روحم در جلسات اینده صلوات بفرستین
:-" :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

مامان بزرگم:خدا ریشه این عربستانو بکنه...تو منا سه تا در بوده دوتارو بستن یکی دیگرو هم وسط راه بستن بعد همه ریختن رو هم :| :|
من :|
بابام :D
مامانم :-"
خود مامان بزرگم... :( :(
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

عموی گرام تعریف میکرد یکی از کارمندای شکرتشون نامه فرستاده :
با عرض سلام خدمت رئیس اداره آتش فشانی ...
ینی خود رئیسه بلند شده اومده شرکتشون از اون یارو میپرسه یه بار اسم اداره ما رو بگو ...
دوباره میگه : آتش فشانی :))
فک کنم دیگه رئیسه حرفی واسه گفتن نداشته ... :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سر کلاس ریاضی و معلم در حال توضیح دادن درباره ی روش الگوریتم غربال:
من:یعنی این روش مثل یه اکله؟؟؟!!!
معلم:اکل؟
من:بله.اکل دیگه!
معلم:منظورت چیه؟
من :خانم اکل دیگه باهاش آرد اکل می کنن!!!!
یهو دیدم بچه ها همه غش کردن =)) =))
معلم در حالی که می خندیدگفت:
عزیزم اون الک هست!
حالا خودتو قیافه ی منو تصور کنید! :| :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اقا من تو دانشگاه یه دوست کرمانی پیدا کرده بودم. یه روز باهاش نشسته بودم داشت به داداشش اس ام اس میداد تو پیامش نوشته بود :"شماره من : 941xxxxxxxx " .
بعد من برداشتم بهش گفتم : "0941 چه شماره ای هس دیگه ؟ مال کجاست ؟ جدید امده ؟"
بعد اون گفتش :" خنگ ، شماره دانشجوییمه !!! "
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دنبال سلف آزاد دانشگاه بودیم. از یه سری پله رفتیم بالا که برسیم به سلف ولی پیداش نکردیم. تصمیم گرفتیم مستقیم بریم تا از پله های بعدی بریم پایین...
چی شده؟ :-/
فنس!
خابگاه فجر
...
:-"
هیچی دگ به حالت سوت زنان خیلی شیک از محوطه ی خابگاه پسرا دور شدیم :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

همین الان، روی 15 تا پونصدی باخودکار نوشتم : "عید سعید قدیر مبارک." که فردا بدم بهشون:-/
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بچه که بودم (حدود هفت فک کنم) داشتم پسر داییمو که یکسال ازم کوچیکتره نصیحت میکردم
بعد خونه بابابزرگم بودیم یک سری فیلم های قدیمی داشتیم میدیم که سیاه و سفید بودن
منم اومدم میگم بهش که "ببین! برو خداتو شکر کن که الان به دنیا اومدی، اون قدیما همه ادما اینجوری سیاه و سفید بودن زندگیشونم هیچ رنگی نداشته... بعد تازه راه رفتن درست حسابی هم بلد نبودن!!! :)) "
و اونجا بود که صدای قهقه ی کل اطرافیان بلند شد :))

از هم بچگیم تز ها و تئوری هام همیشه طرفدار داشت :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

برادرم: بیا اینو واسم توضیح بده به معلممون گفتم توضیح نداد
من: چرا؟
برادرم: میگه باید وقتی درس میدادم گوش میکردی
من: خب راست میگه دیگه وقتی درس میده گوشاتو جمع کن.....
برادم: :O
من: یعنی حواستو باز کن.....
برادرم: :O
من: عههههههههه.........همون دیگه......
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سوتیه هم اتاقیم،فاطمه :-"
1is7_814503819_38124.jpg

ینی نخبه ی سوتی دادنه :)) :)) :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سوتی شنیداری:
تا همین چندی پیش تو برنامه خندوانه "شاه حسینی" رو "شهاب حسینی" میشنیدم :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بهش میگم عربی ، فلان مبحث رو بخون ، اشکال داشتی بپرس، میگه باشه .
بعد میخواستم ببینم خوب یاد گرفته یا نه ، میگم سواله ۴۶۸ چرا گزینه ۲ [عربی جامعِ غزال موسوی] نمیشه ؟ چون چاپ کتابامون فرق داشت ، از روبه روی سوال که نوشته بود مثلاً مالِ سراسری زبان ۸۳ ِ است، گفتم برو نگاه کن .
میگه زبان چه سالی چه رشته ای ؟

آخه زبان و چه رشته ای ؟ :)) :))

خدایا اینُ شفا نده ، یکم بخندم من :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به نقل از ...ELINOR... :
ی دبیر داریم ایشون سنشون کمه و مرد هستن
بعد حالا من و دوستام میخواستیم استیکر درست کنیم عکس بقیه رو داشتیم عکس ایشونو میخواستیم
قرار شد من گوشیو اماده کنم اخر کلاس ب بهونه تماس گرفتن عکسو بگیرم
حالا من گوشیو بردم بالا دکمه رو زدم فلش زد
میفهمییییییی فلللللششش :(( :(( :((

برای شادی روحم در جلسات اینده صلوات بفرستین
:-" :-"
در راستای این حرف بگم که همین اتفاق برای دبیر دینیمون افتاد و ایشون 14 دادن به من در صورتی که 18 میشدم :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز زنگ هنر بود و ماهم باید کار کلاژ(تکه چسبانی)انجام میدادیم .طرح هم از خودمون بود و باید پرنده می کشیدیم.دوستم پرندش گردن دراز بود کردش غاز بعد میخواست درباره ی غازش از معلم نظر بخواد:
دوست:خانم غازم خوبه؟؟؟
معلم(با کمی خنده پنهان!):آره خیلی خوبه ولی یه چیز کم داره.
دوست:خانم ابروشو چجوری باید بکشم؟؟؟؟؟؟؟
یهو دیدم همه ساکت شدن .اصن کولر هم خاموش شد!
و بعد دیدم همه پخش زمین شدن و دوست گرامی:
مگه غاز ابرو نداره؟؟؟؟عه!نداره؟خب پس نداره.خودافظ
بیچاره رفت تا آخر کلاس دیگه حرف نزد!
تا باشه از این شادیا!!!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خواهرم رفته بود اردو مشهد...بعد ک برگشت ساعت دوستش تو کیفش جا مونده بود و من مامانم فک کردیم چون ساعتش خراب شده بود واسه خودش از اونجا خریده!!!
حالا مامانم: وای عاطفه خوش سلیقسا...خیلی خوشگله...
من: حالا خیلی عم خوشگل نیست...ی ساعته دیگه...ولی خیلی خوشگله!!! :-" :-"
وای ینی تا دو مین تو هنگ بودم ک چی شد و چی گفتم!!!
نذاشتم دو دیقه بگذره...حرف خودمو خودم نقض(!!!) کردم!!!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز تو کلاس زیست اسمامون رو نوشته بودیم داده بودیم به استاد اسم غزاله رو خوند تمر الله ! بچه ها نشنیدن فقط منو خود غزاله شنیدیم مردیم از بی صدا خندیدن ! :)) غزاله می گفت یه بار هم تو ثبت احوال بهم گفتن عز الله ! :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

نمیدونم قبلنم گفتم یا نه :-?

امروز یاد ه این قضیه افتادم که؛ پارسال سر کلاس هندسه بودیم و من مطلقا حواسم به کلاس نبود!

یهو دبیرمون صدام زد که "فلانی! خط آبی با چی برابره؟"

منم تخته رو نگاه کردم و دیدم یه شکلی روی تخته س و کُلّش هم با ماژیک آبی کشیده شده! بعد گفتم "کل شکل آبی ه که :/"

دبیرمون : "خط AB نابغه |-:"

بدترین سوتی ه عمرم بود واقعا! :/
 
Back
بالا