خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

در راستای پست حمیده:
مامان گرام زنگ زده خونه عمه با تلفن خونه میگه:"ما خونه نیستیم الان بیرونیم اتفاقا
چقدم ک هوا سر شده..! "

خب مامانه گلم میخوای دروغ بگی حداقل پیاز داغشو زیاد نکن :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من در حال نصیحت کردن به یکی از دوستام:
:تن سالم در بدن سالم عزیزم. :)
-تن سالم در بدن سالم :D
:چمی دونم،فکر سالم در بدن سالم؟
مغز سالم در بدن سالم؟
:-s
_____________
عزیز:چرا نیومدی عزیزم،من منتظرت بودم.
من:عزیز من زن و بچه دارم..
(امتحان دارم.)
:-w
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اولین روز دانشگاه دیر رسیدم رفتم تو کلاس 4 ردیفه اول
شرو کردم تند تند جزوه نوشتن
یه ربع همینجوری گذشت تا اینکه یهو دیدم الان من ثبت و نمایش تصویر در پزشکی دارم و اینا آسیبه بافتیه...:|
خلاصه یهو سرمو بردم بالا گفتم استاد من برم؟!
استاد ک مرد جوانی بود فرمود بچه ها بلاخره فهمید به افتخاره خانومه ترمه یکی یه دست بزنین
منم یه لبخندی زدم و گفتم چرا اینطوری میکنین خب مگه خودتون ترم اول نبودین تاحالا؟
دوستی از تهه کلاس فرمود :خانوم حق دارن ولی انصافا مثله شما خاطره نشدیما
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

"صد بار بهش گفتم با پا گلیمتو نکن توی اب!"

ضرب المثلی جدید ، حاصل حافظه ی قوی دوست عزیزمون که کلا از دو ضرب المثل گلیم خود را از اب بیرون کشیدن و پاتو از گلیمت دراز تر نکن ، پا و آب و گلیم رو یادش مونده بود . همونا رو به هم بافت ، خیلی شیک و مجلسی به این جمله ی پرمفهوم رسید .
منم به شما نصیحت می کنم اینقدر این گلیماتون رو با پا نکنید توی اب ! خجالت داره واقعا :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داشتم پ.خ هامو نگاه میکردم،دیدم:
در سری پست های بعد اعلام نتایج کنکور تو حرف بزن،یکی از بچه ها،نوشته بود ک نمیتونه این نتیجه رو "هضم"کنه..
منم بهش پ.خ دادم ک :عرق نعنا بخور!!
مثه ک فقط "هضم"شو دیده بودم :))) =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ببینید بچه ها بابا من مهندسی کامپیوتر خونده و از سخت افزارای کامپیوتر سر در میاره ...
چن روز پیش کامپیوتر ما خراب شد و چنتا کار روش کردیم ( من و ابوی ) ولی درست نشد ...
دیروز دیگه مامانم کلافه شده بود :
مامانم : "شما ها هم که نمیتونید کاری کنید ... عرفان اون گوشیو بیار زنگ بزنم به این رایانه کمک ها ببینم کامپیوتر چش شده ... 909907...
الو سلام آقا ... رایانه کمکه ؟ چن روزه کامپیوتر ما ایراد آورده ،شما میدونید ایرادش چیه؟!"
بعد یه لحظه همه ساکت شدن ... من و بابام و اون یارو منتظر بقیه جمله بودیم ... مامانم منتظر شنیدن ایراد کامپیوتر ... هیییییچ صدایی نمیومد ... باور کنید خود کامپیوتر هم تعجب کرده بود ... حتی صدای تیک تیک ساعت هم دیگه نیومد ... :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

2015_11_28_21_27_56.png


آنچه من خواندم: حبل المتین;) :-"

آنچه نوشته شده: جین آستین :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

جهت حفظ عفت کلام٬ قرار شده بود ما به جای د*وث٬ بگیم دایی سیروس. :))

داشتیم با بچه‌ها می‌رفتیم٬ یه آقای محترمی به دوستم یه حرف ناجور زد؛ این بیچاره هم آمپر چسبوند٬ شروع کرد به شستن و پهن کردن طرف!

- ... خودتی مرتیکه‌ی بی‌شرف. هفت جد و آبادته دایی سیروس. :|

اصلا خودش از شدت خنده نشست زمین. :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یکی از همسایه هامون یه پسر داره 7 ساله ... خیلی باحاله ...
دیروز اونده بود خونمون داشت ما رو نصیحت میکرد ...
من یه جمله از نصیحتش میگم خودتون تا تهش برید ...
"هیچ وقت پفک نخورید حتی آبنات"
کسایی که عربیشون قویه بیان این جمله رو تحلیل کنن ببینم ... :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خواهرم داشت عکسای خواننده مورد علاقشو نگا میکرد منم کنارش بودم
-وای خدا چقد دلم برا موهای کر پلاغیش تنگ شده
من:موهای چیش؟ :-?
- موهای خودت چ رنگیه ؟
من: پر کلاغی :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

-در حال خمیازه چن بار ازم عکس گرفتن حتی :))
+(من با خود در ذهن: وا؟! مگه آدم خمپاره میشه؟ یا یه اصطلاح کناییه؟! :-/)

:-" افتخار میکنم به چشمام که هر چی دوست داره رو میبینه :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

- من : به نظرت میتونم با دختری دوست شم که 70-80% از دخترا خوشش میاد؟
- دوستم: اول یه دختر اینطوری پیدا کن.
- من : :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داشتیم با دوستان درباره ی در ضد سرقت حرف می زدیم یکی از بچه ها پرسید: مگه در رو هم می دزدن؟؟؟
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

چند سال پیش سر کلاس دینو زندگی نشسته بودیم ، آخرای زنگ بود ، معلم که داشت تند تند درس میداد ...
تو همین حالت از شدت تند حرف زدن اومد بگه جاندار زنده ، گفت : زاندار ج*** (هی واییییی من ...) من که دیدم از شدت و سنگینی و جدیت درس دادن همه دارن به خودشون میپیچن ولی نمیخندن ، خودمو نگه داشتم ، ولی داشتم میمردم ...
میزو فشاااااااااااااااااار میدادم که خندم نگیره .... ولی ای دل غافل ...
یهو ترکیدم ... : پوفففف ...
کلاس رف تو آسمون ...
... معلمه هم با خنده گفت : بتتتتتترکی .... یه دقیقه تحمل میکردی خو ...
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

صبح بلند میشی بری دوش بگیری قبل رفتن به دانشگاه

فکرت مشغوله . غرق توی فکر ، مشغول اصلاح صورت میشی ...

شارژ ماشین اصلاح تموم میشه ، میگی اوکی میزنی به شارژ و میری دوش بگیری

میای بیرون ...لباس میپوشی ..... میری تو مترو ...میبینی خانومه فیس تو فیس میشهب اهات..اول یکم تعجب میکنه ..بعد میخنده و سرش رو

میندازه پایین

اعتنا نمیکنی ...میری که وارد دانشکده بشی .. ورودی دانشکده ... در دانشکده ...رفلکس طوره ... صورت خودتو توش میبینی

و دوباره نگاه میکنی :| ... و باز نگاه میکنی :| و هی نگاه میکنی :| و باور نمیکنی و بعد یادت میاد که قرار بوده وقتی ماشین اصلاح شارژ شد

باقی مونده صورتت رو اصلاح کنی اما یادت رفته و تو با همون وضعیت صورت با نواحی ای از ریش که به صورت جسته گریخته روی صورت مونده

کل مسیر خونه تا دانشکده رو پیمودی :|

کلاس هم نمیتونستم غیبت کنم .. یک ساعت و نیم دستم رو صورتم بود و سر به زیر بودم که مثن دارم فکر میکنم :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

عاقا دیدید مثلا یکی داره صحبت میکنه میگه : "کلاس ، ملاس" یا مثلا "چمن ، ممن"
ما تو یه جلسه نشسته بودیم ... حاج آقا داشت صحبت میکرد ... بحث این بود که ملت با قمه زدن جلوه بدی از محرم نشون میدن ...
حاج آقا با کمی عصبانیت و صدای بلند : "بعضی از این جوونا میان قمه ممه میگیرن دستشون ..."
بعد فک کنید همه به زور خودشونو نگه داشته بودن ... حاج آقا عه هم فهمید بحثو برد سر یه چیز خنده دار دیگه همه ترکیدن ... :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دوستم تغریف می کرد یه روز بارونی رفته بود رفت بیرون با دوستش واسه خرید.کارش که تموم میشه زنگ میزنه آژانس که بره خونه.یه ده دقیقه ای میگذه .یهو می بینن که جلوی پاساژ یه ماشین وایساد.این بنده خدا هم فکر می کنه آژانسه میره بغل ماشین میگه :آژانسه؟
عاقا راننده یه پسره بود .دوستم که این جوری میگه راننده یهو میگه :پوووووووف!بعدم گازشو میگیره و میره.بیچاره دوستم میگفت آخرم پیاده رفتم خونه!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

زنگ جغرافی بود ساعت اخرم بود
خیلی خسته بودیم معلممونم خیلی اروم حرف میزنه
هممونم سرمونو گذاشته بودیم رو میز معلممون کلن زیاد گیر نمیده ما خوابمون گرفته بود اینم انگار داشت لالایی میخوند :-" :-"
داشت توضیح میداد که یه دفعه یه جا رسید گفت تو این مناطق هندوانه تخمی یافت میشه :)) :)) :)) :))
هندوانه تخمی !
تخمی :)) :)) :)) :))
تا یه ربع خندمون قط نمیشد :) :) :)
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اومدم خیر سرم متنِ ادبی‌طورانه از خودم دَر کنم،اینو نوشتم؛ خیلی شیک توی چنلمم فرستادمش. :))
- [Forwarded from Fawz]
جرم قتل جسم؛ اعدام است.. این یعنی مقابله‌به‌مثل.
جُرم قتل روح امـّـا...
:‌)


@fawz_v


×بعد تازه اون ته هم یوزرو نوشتم ملت کپی کردن واسه این و اون فرستادن شرفم رفت. :))
 
Back
بالا