خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

(صحبتای یکی از آشناها در مورد وضعیت شغلی در قبلا :| !!)

- اره دیگه....اون قبلنا ما شب کار بودیم...اضافه کاریم زیاد میکردیم...
من- :o
-......دیگه شما خودتون تصور کنین چی به ما میگذشت.
من- خوش؟ :(
-جان؟
من-خوش میگذشت؟؟ :o
-نه خاله جون چه خوشی؟؟
من-(با من حرف نزن بی تربیت) :(
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها


در یک فضا کاملا(!) مجازی داشتیم مشاعره آهنگ بازی می کردیم [nb]در واقع بازی می کردند[/nb] و بنده صرفن جهت ابراز وجود (خبرم!) اومدم خیلی متفکرانه میم بدم!

- مرا کنی یا نه تویی پایان ویرانی ... [nb]چارتار ی آهنگ داره میگه:
"مرا باور کنی یا ن، تویی پایان ویرانی.."[/nb]

حالا اون وسط ملت امراضشون گل کرده بود و اینا [nb]:-"[/nb]، اومدم بگم :" اصن نیمیام دیگ"
فرستادم " اصن نیما[nb]این دومین بار بود ک ب جا نیمیام فرستادم نیما :| غلط نکنم نیما یکی هس :| #هول شدم می فهمی؟[/nb]"

:|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تو آموزشگاه زبان بودیم، بعد یهو کتابو ورق زدیم، یه ریدینگِ شاخ اومد. تیچر گف اینو می‌خوایم الآن کار کنیم و فولان، منم جَو گرفته بود..
- کن آی رید؟ کن آی رید؟
+ [به‌سمتِ مانیتور و فایلِ صوتیِ آماده‌ی‌پخش اشاره می‌کند.]
- آها خودتون می‌رینید؟
+ :|
- فاک، سوتی دادم؟
+ 8/
- اه شت، بازم..:/ چیزه، من برم آب بخورم؟ :/
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سر کلاس زیست:
دبیر رو به یک دانش آموز:تو امسال خیلی شیطون شدی.....نبودی قبلا اینطوری

دانش آموز مذکور:من امسال اومدم اینجا :|

:| :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اخبار:ما10درصد مردممون سالانه یک بار بستری می شوند.
عموم:چی؟بستنی می خورند؟
ما: :)) :)) :))
عموم:چی شد؟
من:بستنی نه عمو جون بستری =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یادتونه اوندفه جلو استاده سوتی دادم؟ امرو دوباره رفتم پیشش...
من: استاد این مقاطع مخروطی بود اوندفه ریدم موقه پرسیدنش!
اون: :|
من: ای بابا #-o
اون: رحیمی دیگه اینورا نیا :-L
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دیروز قبل از مراسم یلدا باپسردایی م که تقریباً دو سالشه بازی میکردم بعد این یه اخلاقی داره هرچی میگه تکرار میکنه -خیلی باهوش و یادگیر واینا :-"- بعد من دستم خورد به پایه مبل و طبق معمول گفتم فاک ، بعدش این بچه تکرار کرد فاک - #-o- خلاصه تا آخر شب هرکی یه کاریش میشد این فکرمیکرد باید بگه فاک :)) :-" . تنها خوبی ش این بود به ندرت کسی میفهمید این داره چی میگه :-".
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خب، اون قدیما ک عهد پی سی بود و این اسمارت فونای لوس هنوز نیومده بودن یه بازی آنلاینی بود به اسم موشی مانسترز :-" بعد هرکس یه وال داشت اونجا ک بقیه میومدن روش مسیج میذاشتن ، بعد من دیدم مد شده بود همه آخر نوتا مینوشتن lol مثن "hi your message was cute, lol " یا کلا همه چی lol منم فکر کردم این حتما به معنی "رفیق " یا یه چیزی تو این مایه هاست تا مدتهای طولانی می رفتم رو وال ملت مینوشتم "hello lol" "how are you lol"
اونا : "is there anything funny?"
من : "no lol ! not at all "
کم کم ک اینا با مسیجایی با مضمون "برو خودتو مسخره کن " منو آنفالو کردن فهمیدم lol یعنی چی :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز یکی از دوستان سر امتحان ترم تاریخ بجای نوشتن سیاست تحت الحمایگی نوشتن سیاست تحت الحاملگی :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به نقل از wish :
سر کلاس زیست:
دبیر رو به یک دانش آموز:تو امسال خیلی شیطون شدی.....نبودی قبلا اینطوری

دانش آموز مذکور:من امسال اومدم اینجا :|

:| :|

دوباره سر کلاس زیست با همین دبیر .....
همون دانش آموز قبلی:خانم فلانی اینا چه طوری اونطوری میشن؟؟؟؟؟

دبیر: پارسال که توضیح دادم!!!!!

و بازم اون دانش آموز: :| :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من: اسم دیگه‌ی سیاره مشتری چیه فرزندم؟ ؛؛)
خواهر: نرجس؟ ؛؛)

 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

يه خاطره تعريف كنم و برم كه خيلي كار و بدبختي دارم :D
يه معلم عربي داشتيم ، بنده خدا هر وقت درس ميداد ميرفت بالاي ميز يه پاشو آويزون ميكرد يه پاشم خم ميكرد مياورد بالا ، خيليم شل و وِل بود .يه قد بلند و لاغر داشت و شكمشو هميشه ميداد جلو . شلوارشم ٤٠ سانت ميكشيد بالا جوري كه ٢٠ سانت از پاش هميشه پيدا بود :))
بنده خدا خيلي مورد اذيت قرار ميگرفت :))
يه روز كمر درد گرفته بود ! رفته بود تو نماز خونه دراز كشيده بود پاهاشم برده بود بالاي شوفاژ X_X =))
اين بچه هام ورداشتن كفششو بردن از پنجره پرت كردن مدرسه پسرونه بغلي >) :)) :))
بقيه داستانو يادم نيس چي شد ولي هر وقت قايفش و اون روز و يادم مياد ميتركم 8-}

صبحا حتي تو چله يه زمستون پا ميشد ميرفت تو حيات ورزش ميكرد با يه سرعت خيلي زيادي :)) بچه هام يكي يكي ميرفتن پشت سرش ورزش ميكردن اداشو در مياوردن و در عرض ٥ ديقه كل مدرسه پشتش صف ميكشيد :-"
يه مدتيم از پنجره طبقه بالا آشغال پرت ميكردن رو سر عابرين پياده :-" يه بار يه پوست موز صاف خورد وسط كله يه خانومي اومد تو مدرسه جر و دعوا :D هميشه هم ميوفتاد تقصير بقيه كلاسا

خيلي جاش اينجا نبود ولي ديگه ببخشيد ! حوصله ندارم بگردم دنبال تاپيك مربوطه

# كلن سال كنكور تفريح سالم تري جز مرور خاطرات تيمارستان دوست داشتنيمو ندارم ;;)
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اینطوری ک تو کتابخونه
خیلی شیک
ب صورت اهسته
هندزفری و گوشیمو
از تو کیفم
خارج کرده و سعی میکنم ی اهنگ باحال انتخاب کنم
آها...خودشه...
من:چرا صداش زیاد نمیشه[در حال افزایش ولوم] :-"
فردی از ته کتابخونه:این ریمیکسشم هس خیلی باحاله :))
دوستم:هندزفریتو جا بزن کامللللل ~X(

:-" :-" :-" :-" خیلی هم اصن ضایه نبود :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اون روز تو کتابخونه طالقانی کرمانشاه بودم گفتم گلاب بروتون برم دسشویی ی سری بزنمو بیام :D

بعد دیدم ی کله از تو یدونه از دسشوییا چسبیده به شیشه داره قسمته رو شوییو دید میزنه مثلا :-" :D
دقت ک کردم دیدم پسره :o
منم تند تند دستامو شستم رفتم بیرون کمین کردم ببینم اون کدوم احمقی بوده اشتباهی رفته تو دسشویی دخترا
همینطوری ک داشتم گوشیمو آماده میکردم ک از یارو فیلم بگیرم یهو دیدم عهههه!این عزیزدل کسی نیست جز هم کلاسیه شریفم همون ک دایی حمیدش موفقیتش تو کنکورو تو روزنامه بهش تبریک گفته بوده :))
شما خودتون اونو تصور کنین دیگه !من ک حالم مشخصه : ))))))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تو گروه تلگرام با بچه ها بوديم بعد يكي استيكر اون پسره با دامون بود توي فيلم خاطرات خوناشام اسمشم بادم نيس :))
اينو گذاشت بعد
من: اِه من هميشه فكر ميكردم اين دور چشاش ريمل ميكشه
+. : :|
من:نميكشه يعني؟ :D
+ : ياسي يه سوال فني ريمل مال دور چشمه؟ :-w
+ :)) :))
من: خوب پس ريمل مال كجاس دور چشم نميكشن يعني؟ چه فرقي داره حالا :-"
:))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ورودی سال اول دبیرستان بود و طبق معمول کلاس داشتیم تایستون
دوستم یه سوال راجع به سرویس بندی و اینجور چیزا تو سال تحصیلی پیشرو داشت رفتیم دفتر معاونا پیش یه خانومه بعد اون هر چی میگفت دوستم برمیگشت میگفت نه خانوم مدیر گفتن اینجوری خانوم مدیر گفتن اونجوری :D :D :D :D
آخر کار بنده خدا عصبی شد گفت من خودم مدیرم
حالا قیافه های ما دیدن داشت اون موقع :o :o :o :o :| :| :| :| :-\ :-\ :-\ :-\ :-\تغیر روند قیافه هامون :D :D
اونم با یه لبخند ملیح به ما نگاه میکرد با که دیدیم خیلی ضایع شدیم سریع تشکر کردیم و زدیم بیرون من که اصلا حواسم نبود هنوز کامل از دفتر بیرون نرفتیم با ولوم تقریبا بالا برگشتم گفتم:
مدیر بود یارو :-\ :-\
برگشتم یه بار دیگه نگاش کنم که انگار صدام رو شنیده بود که چپ چپ نگاه میکرد !!
دیگه ما دوتا پا داشتیم دو تا دیگه هم قرض کردیم و د برو که رفتیم :D :D :D :D :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

از نصیحت های یکی از اساتید به ترمک ها :-" :
-معنی توی دانشگاه ترس نداره!
ما: :o :o :o
استاد: :-? :-? :-?
و باز هم استاد: :)) :)) :))
ما: =)) =)) =))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سر کلاسِ آقای جعفری نشسته بودیم که به ما گیاهی درس میدن ولی به ۸ نفر طلاِ امسال اکولوژی تدریس می کنن گویا.

و اینکه اول از شروع کلاس مستحب ـه که ایشون دانش اکولوژی اون ۸ نفر رو زیر سوال ببرن که عبرتی بشه برای ما. :))
بعد یکی از بچه ـا پرسید که لطفا چند تا تکست تخصصیِ اکولوژی معرفی کنن (نه که ما ـم وقت می کنیم بخونیم...)
(آقای) جعفری: خب بهترین کتاب فارسیِ اکولوژی، اکولوژیِ نوشته آقای اردکانی ـه که خب بد نیست ولی متاسفانه انگار اردکانی برداشته کتاب تکستِ نوشته Molles رو خلاصه و ترجمه کرده ولی به اسم خودش! دقیقا ساختار و نحوه بیانش عین همونه... [-(

یکی از بچه ـا‌ که انگار درست نشنیده بود: ببخشید، گفتین کی از روی کی کپی کرده به اسم خودش؟ 8-|
جعفری: من اینطور فکر می کنم که اردکانی از روی Molles نوشته... خودت چی فکر می کنی؟؟ مثلا Molles ورداشته از روی کتاب اردکانی نوشته؟! :-? :))

من (در نقش کاسه از آش داغ تر!): ببینین همینه دیگه... بعد همه جا ـم میگیم چرا اعتماد به نفس ایرانی ـا (توی علم البته، بقیه چیزا که ماشالا... :-" :))) پایین ـه... اصلا آقای جعفری شاید آقای Molles بعد از خوندن و مطالعه کتاب آقای اردکانی بوده که به نتایج بعدی رسیدن و اون رو به کتاب اردکانی ضمیمه کردن و کتاب خودشون رو چاپ کردن، هووومم؟ :-" :-? :D

کلاس: =)) =)) =)) آقای جعفری: حرفی برام نذاشتی... :)) :-? :))

پ.ن: البته که خوشبختانه در اون جمع ۱۹ نفری کسی مثه خودم نبود که بگه «بد نیست یه نگا به تاریخ چاپ اول تکست Molles و کتاب اردکانی ـم بندازی... :-"»
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تمامِ راندمان ها رو تو امتحان نوشتم "بازدمان" :|
ترکیبی از بازده و راندمان :|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تلفن زنگ میزنه.....
من:بله؟
بابام پشت خط: سلام
من:سلام
بابام:بابات کو؟؟؟؟
من :| :| :|
همین دیگه ....چه جدیم میپرسید!
 
Back
بالا