• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

arezoo.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
151
امتیاز
1,808
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
فقط نه فصل مورتیمر خوندم......
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به نقل از wish :
سر کلاس زیست:
دبیر رو به یک دانش آموز:تو امسال خیلی شیطون شدی.....نبودی قبلا اینطوری

دانش آموز مذکور:من امسال اومدم اینجا :|

:| :|

دوباره سر کلاس زیست با همین دبیر .....
همون دانش آموز قبلی:خانم فلانی اینا چه طوری اونطوری میشن؟؟؟؟؟

دبیر: پارسال که توضیح دادم!!!!!

و بازم اون دانش آموز: :| :|
 
ارسال‌ها
2,289
امتیاز
63,035
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من: اسم دیگه‌ی سیاره مشتری چیه فرزندم؟ ؛؛)
خواهر: نرجس؟ ؛؛)

 

@rmina@

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
365
امتیاز
1,132
نام مرکز سمپاد
Frz 2
شهر
شيراز
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشكي شيراز
رشته دانشگاه
پزشكي
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

يه خاطره تعريف كنم و برم كه خيلي كار و بدبختي دارم :D
يه معلم عربي داشتيم ، بنده خدا هر وقت درس ميداد ميرفت بالاي ميز يه پاشو آويزون ميكرد يه پاشم خم ميكرد مياورد بالا ، خيليم شل و وِل بود .يه قد بلند و لاغر داشت و شكمشو هميشه ميداد جلو . شلوارشم ٤٠ سانت ميكشيد بالا جوري كه ٢٠ سانت از پاش هميشه پيدا بود :))
بنده خدا خيلي مورد اذيت قرار ميگرفت :))
يه روز كمر درد گرفته بود ! رفته بود تو نماز خونه دراز كشيده بود پاهاشم برده بود بالاي شوفاژ X_X =))
اين بچه هام ورداشتن كفششو بردن از پنجره پرت كردن مدرسه پسرونه بغلي (< :)) :))
بقيه داستانو يادم نيس چي شد ولي هر وقت قايفش و اون روز و يادم مياد ميتركم {-8

صبحا حتي تو چله يه زمستون پا ميشد ميرفت تو حيات ورزش ميكرد با يه سرعت خيلي زيادي :)) بچه هام يكي يكي ميرفتن پشت سرش ورزش ميكردن اداشو در مياوردن و در عرض ٥ ديقه كل مدرسه پشتش صف ميكشيد :-"
يه مدتيم از پنجره طبقه بالا آشغال پرت ميكردن رو سر عابرين پياده :-" يه بار يه پوست موز صاف خورد وسط كله يه خانومي اومد تو مدرسه جر و دعوا :D هميشه هم ميوفتاد تقصير بقيه كلاسا

خيلي جاش اينجا نبود ولي ديگه ببخشيد ! حوصله ندارم بگردم دنبال تاپيك مربوطه

# كلن سال كنكور تفريح سالم تري جز مرور خاطرات تيمارستان دوست داشتنيمو ندارم ;;)
 

...ELINOR...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
649
امتیاز
7,503
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
آزاد مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اینطوری ک تو کتابخونه
خیلی شیک
ب صورت اهسته
هندزفری و گوشیمو
از تو کیفم
خارج کرده و سعی میکنم ی اهنگ باحال انتخاب کنم
آها...خودشه...
من:چرا صداش زیاد نمیشه[در حال افزایش ولوم] :-"
فردی از ته کتابخونه:این ریمیکسشم هس خیلی باحاله :))
دوستم:هندزفریتو جا بزن کامللللل ~X(

:-" :-" :-" :-" خیلی هم اصن ضایه نبود :-"
 

parmiiida

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
249
امتیاز
9,442
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی همدان
رشته دانشگاه
رادیولوژی^-^
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اون روز تو کتابخونه طالقانی کرمانشاه بودم گفتم گلاب بروتون برم دسشویی ی سری بزنمو بیام :D

بعد دیدم ی کله از تو یدونه از دسشوییا چسبیده به شیشه داره قسمته رو شوییو دید میزنه مثلا :-" :D
دقت ک کردم دیدم پسره :O
منم تند تند دستامو شستم رفتم بیرون کمین کردم ببینم اون کدوم احمقی بوده اشتباهی رفته تو دسشویی دخترا
همینطوری ک داشتم گوشیمو آماده میکردم ک از یارو فیلم بگیرم یهو دیدم عهههه!این عزیزدل کسی نیست جز هم کلاسیه شریفم همون ک دایی حمیدش موفقیتش تو کنکورو تو روزنامه بهش تبریک گفته بوده :))
شما خودتون اونو تصور کنین دیگه !من ک حالم مشخصه : ))))))
 

Yasaman.k

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
520
امتیاز
3,661
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شعبه2
شهر
کـرمان
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
باهنر کرمان
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تو گروه تلگرام با بچه ها بوديم بعد يكي استيكر اون پسره با دامون بود توي فيلم خاطرات خوناشام اسمشم بادم نيس :))
اينو گذاشت بعد
من: اِه من هميشه فكر ميكردم اين دور چشاش ريمل ميكشه
+. : :|
من:نميكشه يعني؟ :D
+ : ياسي يه سوال فني ريمل مال دور چشمه؟ :-w
+ :)) :))
من: خوب پس ريمل مال كجاس دور چشم نميكشن يعني؟ چه فرقي داره حالا :-"
:))
 

revota1999

کاربر فعال
ارسال‌ها
24
امتیاز
353
نام مرکز سمپاد
فرزانِگانِ مدرس(مُلَقَب بِ غَول آباد)
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ورودی سال اول دبیرستان بود و طبق معمول کلاس داشتیم تایستون
دوستم یه سوال راجع به سرویس بندی و اینجور چیزا تو سال تحصیلی پیشرو داشت رفتیم دفتر معاونا پیش یه خانومه بعد اون هر چی میگفت دوستم برمیگشت میگفت نه خانوم مدیر گفتن اینجوری خانوم مدیر گفتن اونجوری :D :D :D :D
آخر کار بنده خدا عصبی شد گفت من خودم مدیرم
حالا قیافه های ما دیدن داشت اون موقع :O :O :O :O :| :| :| :| :-\ :-\ :-\ :-\ :-\تغیر روند قیافه هامون :D :D
اونم با یه لبخند ملیح به ما نگاه میکرد با که دیدیم خیلی ضایع شدیم سریع تشکر کردیم و زدیم بیرون من که اصلا حواسم نبود هنوز کامل از دفتر بیرون نرفتیم با ولوم تقریبا بالا برگشتم گفتم:
مدیر بود یارو :-\ :-\
برگشتم یه بار دیگه نگاش کنم که انگار صدام رو شنیده بود که چپ چپ نگاه میکرد !!
دیگه ما دوتا پا داشتیم دو تا دیگه هم قرض کردیم و د برو که رفتیم :D :D :D :D :D
 

++MaRyAm++

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
160
امتیاز
1,572
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نجف آباد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

از نصیحت های یکی از اساتید به ترمک ها :-" :
-معنی توی دانشگاه ترس نداره!
ما: :O :O :O
استاد: :-? :-? :-?
و باز هم استاد: :)) :)) :))
ما: =)) =)) =))
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,045
امتیاز
38,795
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سر کلاسِ آقای جعفری نشسته بودیم که به ما گیاهی درس میدن ولی به ۸ نفر طلاِ امسال اکولوژی تدریس می کنن گویا.

و اینکه اول از شروع کلاس مستحب ـه که ایشون دانش اکولوژی اون ۸ نفر رو زیر سوال ببرن که عبرتی بشه برای ما. :))
بعد یکی از بچه ـا پرسید که لطفا چند تا تکست تخصصیِ اکولوژی معرفی کنن (نه که ما ـم وقت می کنیم بخونیم...)
(آقای) جعفری: خب بهترین کتاب فارسیِ اکولوژی، اکولوژیِ نوشته آقای اردکانی ـه که خب بد نیست ولی متاسفانه انگار اردکانی برداشته کتاب تکستِ نوشته Molles رو خلاصه و ترجمه کرده ولی به اسم خودش! دقیقا ساختار و نحوه بیانش عین همونه... [-(

یکی از بچه ـا‌ که انگار درست نشنیده بود: ببخشید، گفتین کی از روی کی کپی کرده به اسم خودش؟ :rolleyes:
جعفری: من اینطور فکر می کنم که اردکانی از روی Molles نوشته... خودت چی فکر می کنی؟؟ مثلا Molles ورداشته از روی کتاب اردکانی نوشته؟! :-? :))

من (در نقش کاسه از آش داغ تر!): ببینین همینه دیگه... بعد همه جا ـم میگیم چرا اعتماد به نفس ایرانی ـا (توی علم البته، بقیه چیزا که ماشالا... :-" :))) پایین ـه... اصلا آقای جعفری شاید آقای Molles بعد از خوندن و مطالعه کتاب آقای اردکانی بوده که به نتایج بعدی رسیدن و اون رو به کتاب اردکانی ضمیمه کردن و کتاب خودشون رو چاپ کردن، هووومم؟ :-" :-? :D

کلاس: =)) =)) =)) آقای جعفری: حرفی برام نذاشتی... :)) :-? :))

پ.ن: البته که خوشبختانه در اون جمع ۱۹ نفری کسی مثه خودم نبود که بگه «بد نیست یه نگا به تاریخ چاپ اول تکست Molles و کتاب اردکانی ـم بندازی... :-"»
 

بـئـاتـریـس

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
13,547
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تربت حیدریه
شهر
تربت حیدریه
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
فعلاً یزد :)))
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تمامِ راندمان ها رو تو امتحان نوشتم "بازدمان" :|
ترکیبی از بازده و راندمان :|
 

arezoo.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
151
امتیاز
1,808
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
فقط نه فصل مورتیمر خوندم......
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تلفن زنگ میزنه.....
من:بله؟
بابام پشت خط: سلام
من:سلام
بابام:بابات کو؟؟؟؟
من :| :| :|
همین دیگه ....چه جدیم میپرسید!
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,740
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من امروز با دوتا نخاله رفتم ماست بگیرم بعد جدا ازینکه با قیافه سرگذری رفته بودیم وسوژه بودیم کلاً ، رفتیم توی مغازه ویک ماست برداشتیم به قیمت 6 تومن بعد دیدیم گرونه رفتیم 3 تومنی برداشتیم و دیدیم 6 تومنیه سنگینه اونو همون کنارسه تومنیه گذاشتیم وگفتیم سه تومنیه رو حساب کنه بعد که حساب کرد من دیدم این داره لاس میزنه مغازه داره با یه قیافه جدی ای ماست برداشتم اومدم بیرون بعد طرف داد زد خانوم ماست !منم گفتم حواسم هست که نریزه ، بعد دیدم داره میگه بنده خدا دو تا ماست رو برداشتی بعد میگی هم حواسم هست . خلاصه که مرده بودن ملت :| .
 

شبنم...

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
247
امتیاز
1,309
نام مرکز سمپاد
فرزانگان(مادر)
شهر
سیرجان
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

مکالمه خواهرم با پسرعموی دوسالم تو جمع
خواهرم: قربونت برم؟
پسر عموم:منم میام ،دریام بریم
ما: :O
هرچند حرف بچه ی دوساله سوتی حساب نمیشه ولی خب بهتره دیگه هوش و ذکاوتشو ب من نسبت ندن :-":|
 

revota1999

کاربر فعال
ارسال‌ها
24
امتیاز
353
نام مرکز سمپاد
فرزانِگانِ مدرس(مُلَقَب بِ غَول آباد)
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بعد از امتحان آرایه های ادبی که بسی بسیار سخت و طاقت فرسا بود و تمام زنگ تفریحم نشسته بودیم سر کلاس خانوم که رفت منم با عصبانیت داشتم به سوالاش فحش های+18 :D :Dمیدادم و بچه ها هم ادا دبیر محترم رو در میاوردن :)) =))(خدایی کلاس ما رو دو دقیقه به حال خودمون بذارن مدرسه رو میفرستیم هوا :D :D)ما در عالم خود غرق بودیم یهو دیدیم یکی کنارمون رد شد برگشتم یه چیزی هم بار اون بنده خدا کنم که دیدم اوه اوووه دبیر محترم تاریخ هستند و به احتمال زیاد حرفای ما رو شنیدن منم برای ماست مالی کردن قضیه برعکس همیشه که جلو میشستم زنگ تاریخ رفتم در دورترین نقطه نشستم و مشغول :-" :-"زدن شدم بعد دبیر محترمه با تعجب برگشتن پرسیدن:
ریحانه غایبه؟؟؟
که فهمیدیم اصلا صدای ما رو نشنیدن و داشتن با گوشی صحبت میکردن :D :D
بعد آخر کلاس ما زودتر تعطیل کردن ما هم با خوشحالی داشتیم بیرون میرفتیم منم که هنوز ته فحشام مونده بود داشتم فحش میدادم که یهو برگشتم برگشتن همانا و چشم تو چشم دبیر عزیز شدن همانا
حالا قیافه ی من دیدن داشت :O :O :-" :-" ^#^ ^#^ ^#^ :-[ :-[
بعد متوجه شدیم خداروشکر دبیر عزیز بازم داشتن با گوشی صحبت میکردن :D :D :D
 

tigon

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
211
امتیاز
1,576
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شعر هایم
مدال المپیاد
نقره یک زیست دوره 18
دانشگاه
شهید‌بهشتی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

همین امروز ،داشتم تعریف میکردم
ما رفته بودیم مسافرت کیش بعد اونجا هم منطقه آزاده ماشینای خفن بخاطر پول گمرک ارزون ترن
داشتم در جمع دوستان میگفتم ک خانواده رفته بودن خونه یکی از آشناها ی صمیمی بمونن من رفته بودم خرید
بعد قرار شد پسرشون بیاد دنبال من ، مازراتی داشت
یهو یکی از بچه ها (خیلی خیلی جدی ) پرسید: جلو ک ننشستی مریم ؟؟؟ :O

من ک از بس خندیدم. دیافراگمم آسیب دید ، گونه یکی از بچه ها هم دچار اسپاسم شد :)) :D
بعد میپرسه: چرا میخندین ،مگه هرکی مازراتی داره باید باش خوشُ بِش کرد؟ مگه همه چی پولو ماشینه؟؟؟ :| (خیلی هم جدی بودا)
-خب مازراتی دو دَرِ ، جلو عقب نداره شاسکول =))

حالا بماند ک براش توضیح دادیم دو در چیه
استدلالش از پهنا تو دریچه ایلوءسکالم : مامانم مازراتی داشته یا بابابم ؟ :|
قهرم میکنه :-"
جنبه داشته باشین بتون میخندیم خب :)) ایــــش :D
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

عاقا امروز امتحان املا داشتیم.دبیر اومد یه سری توضیح درباره ی املایی که قراره بگه داد و گفت:آماده این؟ماهم :بعـــــــــعلــــــــه!اونم گفت:باشه.
کشور ما..
یکی از بچه ها:خانوم روچی بنویسیم؟
دبیر:رو کاغذ!
بچه:خانوم کاغذ از سر قبرم بیارم؟؟
دیبر: X-( مگه نداری؟؟
بچه:چی ؟قبر؟؟
دبیر: L-: کاغذ!
بچه:آهااااا!نخیر نداریم.رومیزم نمیشه نوشت!!
یعنی جاداشت بگم دیوار سلام!! h-:
 
ارسال‌ها
1,546
امتیاز
26,914
نام مرکز سمپاد
ضروری
شهر
ضروری
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

این که یکی اومد Adele رو عادله تلفظ کرد و گفت چن تا از آهنگای این خانوم رو معرفی کن گوش بدم، حسی رو در من ایجاد کرد که اصلا در قالب جملات برام قابل وصف نیست :‌))))))))
 

Yasaman.k

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
520
امتیاز
3,661
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شعبه2
شهر
کـرمان
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
باهنر کرمان
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تمام شبكه ها قطع بود بعد من رسيدم به جم بابامم بود گفتتم لااقل يه چيزي بگه تلويزيون ساكت نباشه داشتيم ميوه ميخورديم
بعد ما اصن حواسمون به تلويزيون نبود بابام پا شد ميوه هارو جمع كنه من رفتم كنار شومينه بعد يهو صحنه فيلم رفت روي يه دختري كه فقط صورتش معلوم بود و داشت ميگفت واييي واييي كمرم اروم تر
بعد من : :| ~X(. بابا شبكه رو عوض كن ايش
بابام داشت نگا ميكرد ببينع چي شده

بعد دوربين رفت بالاتر دختررو نشون داد داشتن لباس عروسي تنش ميكردن ميگفت اروم تر تنگه واسم لباس

بعد بابام: :| گن بود؟؟
من: اره اره :-"
 

shaylin

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
150
امتیاز
1,323
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
khorasan
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من بچه که بودم __دوم راهنمایی__ معنی این انگشت وسطیو نمیدونسم :د
بعد خ تلاش میکردم با اینا سوت بزنم ؛
یه بار با دوستام داشتم میرفتم خیابونم خلوت بود
منم با اون دوتا انگشت تمرین سوت زنی میکردم :))
دو تا پسره رد شدن
اونا : نگا با دوتا میزنه هر هر هر هار هار هار =)) =))
من [با پرویی تمام] : هه ، تو با یکی میتونی بزنی ؟!
اونا : نگا کنااااا :)) چرا نشه :)) :))

دیگه سال بعد که معنیشو فمیدم ، تازه سوتی فاجعمو پی بردم ؛ :))
 

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بالاییوخوندم یادسوتی خودم افتادم البته من بچه تربودم فک کنم سوم یاچهارم دبستان بودم
پسرخالم داشت ب مامانم میگفت ی دختره فلان جاحامله شده
بعدمن گفتم وا!!!خب چ مشکلی داره؟؟!!!!!؟؟خداخواسته اون حامله بشه
:)) :)) :)) :)) :)) :))
مامانموپسرخالم فقط سکوت کردن
 
بالا