خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من امروز با دوتا نخاله رفتم ماست بگیرم بعد جدا ازینکه با قیافه سرگذری رفته بودیم وسوژه بودیم کلاً ، رفتیم توی مغازه ویک ماست برداشتیم به قیمت 6 تومن بعد دیدیم گرونه رفتیم 3 تومنی برداشتیم و دیدیم 6 تومنیه سنگینه اونو همون کنارسه تومنیه گذاشتیم وگفتیم سه تومنیه رو حساب کنه بعد که حساب کرد من دیدم این داره لاس میزنه مغازه داره با یه قیافه جدی ای ماست برداشتم اومدم بیرون بعد طرف داد زد خانوم ماست !منم گفتم حواسم هست که نریزه ، بعد دیدم داره میگه بنده خدا دو تا ماست رو برداشتی بعد میگی هم حواسم هست . خلاصه که مرده بودن ملت :| .
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

مکالمه خواهرم با پسرعموی دوسالم تو جمع
خواهرم: قربونت برم؟
پسر عموم:منم میام ،دریام بریم
ما: :o
هرچند حرف بچه ی دوساله سوتی حساب نمیشه ولی خب بهتره دیگه هوش و ذکاوتشو ب من نسبت ندن :-":|
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بعد از امتحان آرایه های ادبی که بسی بسیار سخت و طاقت فرسا بود و تمام زنگ تفریحم نشسته بودیم سر کلاس خانوم که رفت منم با عصبانیت داشتم به سوالاش فحش های+18 :D :Dمیدادم و بچه ها هم ادا دبیر محترم رو در میاوردن :)) =))(خدایی کلاس ما رو دو دقیقه به حال خودمون بذارن مدرسه رو میفرستیم هوا :D :D)ما در عالم خود غرق بودیم یهو دیدیم یکی کنارمون رد شد برگشتم یه چیزی هم بار اون بنده خدا کنم که دیدم اوه اوووه دبیر محترم تاریخ هستند و به احتمال زیاد حرفای ما رو شنیدن منم برای ماست مالی کردن قضیه برعکس همیشه که جلو میشستم زنگ تاریخ رفتم در دورترین نقطه نشستم و مشغول :-" :-"زدن شدم بعد دبیر محترمه با تعجب برگشتن پرسیدن:
ریحانه غایبه؟؟؟
که فهمیدیم اصلا صدای ما رو نشنیدن و داشتن با گوشی صحبت میکردن :D :D
بعد آخر کلاس ما زودتر تعطیل کردن ما هم با خوشحالی داشتیم بیرون میرفتیم منم که هنوز ته فحشام مونده بود داشتم فحش میدادم که یهو برگشتم برگشتن همانا و چشم تو چشم دبیر عزیز شدن همانا
حالا قیافه ی من دیدن داشت :o :o :-" :-" ^#^ ^#^ ^#^ :-[ :-[
بعد متوجه شدیم خداروشکر دبیر عزیز بازم داشتن با گوشی صحبت میکردن :D :D :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

همین امروز ،داشتم تعریف میکردم
ما رفته بودیم مسافرت کیش بعد اونجا هم منطقه آزاده ماشینای خفن بخاطر پول گمرک ارزون ترن
داشتم در جمع دوستان میگفتم ک خانواده رفته بودن خونه یکی از آشناها ی صمیمی بمونن من رفته بودم خرید
بعد قرار شد پسرشون بیاد دنبال من ، مازراتی داشت
یهو یکی از بچه ها (خیلی خیلی جدی ) پرسید: جلو ک ننشستی مریم ؟؟؟ :o

من ک از بس خندیدم. دیافراگمم آسیب دید ، گونه یکی از بچه ها هم دچار اسپاسم شد :)) :D
بعد میپرسه: چرا میخندین ،مگه هرکی مازراتی داره باید باش خوشُ بِش کرد؟ مگه همه چی پولو ماشینه؟؟؟ :| (خیلی هم جدی بودا)
-خب مازراتی دو دَرِ ، جلو عقب نداره شاسکول =))

حالا بماند ک براش توضیح دادیم دو در چیه
استدلالش از پهنا تو دریچه ایلوءسکالم : مامانم مازراتی داشته یا بابابم ؟ :|
قهرم میکنه :-"
جنبه داشته باشین بتون میخندیم خب :)) ایــــش :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

عاقا امروز امتحان املا داشتیم.دبیر اومد یه سری توضیح درباره ی املایی که قراره بگه داد و گفت:آماده این؟ماهم :بعـــــــــعلــــــــه!اونم گفت:باشه.
کشور ما..
یکی از بچه ها:خانوم روچی بنویسیم؟
دبیر:رو کاغذ!
بچه:خانوم کاغذ از سر قبرم بیارم؟؟
دیبر: X-( مگه نداری؟؟
بچه:چی ؟قبر؟؟
دبیر: :-L کاغذ!
بچه:آهااااا!نخیر نداریم.رومیزم نمیشه نوشت!!
یعنی جاداشت بگم دیوار سلام!! :-h
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

این که یکی اومد Adele رو عادله تلفظ کرد و گفت چن تا از آهنگای این خانوم رو معرفی کن گوش بدم، حسی رو در من ایجاد کرد که اصلا در قالب جملات برام قابل وصف نیست :‌))))))))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تمام شبكه ها قطع بود بعد من رسيدم به جم بابامم بود گفتتم لااقل يه چيزي بگه تلويزيون ساكت نباشه داشتيم ميوه ميخورديم
بعد ما اصن حواسمون به تلويزيون نبود بابام پا شد ميوه هارو جمع كنه من رفتم كنار شومينه بعد يهو صحنه فيلم رفت روي يه دختري كه فقط صورتش معلوم بود و داشت ميگفت واييي واييي كمرم اروم تر
بعد من : :| ~X(. بابا شبكه رو عوض كن ايش
بابام داشت نگا ميكرد ببينع چي شده

بعد دوربين رفت بالاتر دختررو نشون داد داشتن لباس عروسي تنش ميكردن ميگفت اروم تر تنگه واسم لباس

بعد بابام: :| گن بود؟؟
من: اره اره :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من بچه که بودم __دوم راهنمایی__ معنی این انگشت وسطیو نمیدونسم :د
بعد خ تلاش میکردم با اینا سوت بزنم ؛
یه بار با دوستام داشتم میرفتم خیابونم خلوت بود
منم با اون دوتا انگشت تمرین سوت زنی میکردم :))
دو تا پسره رد شدن
اونا : نگا با دوتا میزنه هر هر هر هار هار هار =)) =))
من [با پرویی تمام] : هه ، تو با یکی میتونی بزنی ؟!
اونا : نگا کنااااا :)) چرا نشه :)) :))

دیگه سال بعد که معنیشو فمیدم ، تازه سوتی فاجعمو پی بردم ؛ :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بالاییوخوندم یادسوتی خودم افتادم البته من بچه تربودم فک کنم سوم یاچهارم دبستان بودم
پسرخالم داشت ب مامانم میگفت ی دختره فلان جاحامله شده
بعدمن گفتم وا!!!خب چ مشکلی داره؟؟!!!!!؟؟خداخواسته اون حامله بشه
:)) :)) :)) :)) :)) :))
مامانموپسرخالم فقط سکوت کردن
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یه چند وقتی هست که دارن روی دیوار مدرسه رو سیمان می کنن(ازین طرحا هست که درست می کنن با سیمان و برجسته هستن.از اونا).دوتا کارگر دارن کار می کنن.یکی شون سیمان رو روی دیوار میریزه اون یکی هم روش طرح میکشه.اونی که طرح میکشه همیشه روی صندلی می نشسته اون یکی بیشتر کار میکنه.دوستان هم یه چند باری خواستن از پشت براش کاغذ مچاله پرت کنن ولی دیگه این کارو نذاشتم بکنن :D
آقا ما امتحانامون رو توی سالن ورزشی ازمون می گیرن یه جا(هفتم و هشتم و نهم با هم).سالن ورزشی هم بیرون مدرسه تو فضای حیاط هست.امتحان دادیم اومدیم تو مدرسه.اول مدرسه هم یه ورودی هست.دیدیم اونجا شلوغ شده.یکی از دوستام نهمه داشت با ناظم حرف میزد.حالا حرفاشون:
دوستم:خانم احمدی این چه وضعشه؟
ناظم:مگه چی شده؟
دوستم:خانم احمدی کارگرایی که آوردین خیلی پررو هستن!
ناظم:برای چی؟
دوستم:اونی که لباس سیاه پوشیده طرح میکشه رو میگم.خانم هی بر می گرده ما رو نگاه میکنه!!
ناظم: بابا این زن داره تو رو میخواد چی کار؟؟ :)) :))
یعنی وقتی اینو گفت بچه هایی که تو راهرو جمع شده بودن اینو که شنیدن از خنده داشتن می ترکیدن!!و قیافه ی دوست بیچاره ی ما هم دیدنی بود تو اون لحظه :)) :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

تا همین چندوقت پیش، این untitled رو حوصله نداشتم بخونم، اصلا نمی‌دونستم تلفظ‌ش چیه :-‌" یعنی حتّی تو ذهنمم مبهم می‌خوندمش و تلفظ درست یا غلطی ازش نداشتم فقط یه چیزی تو مایه‌های یونایتد بود تصورم :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یعنی این فقط از توانایی ـای من ـه که: دو ساعت مصممانه دنبال یه کلمه ای که "گ" داره توی المعجم عربی دو، بگردم... :-"
(خب اشکال از تایپیست بوده که جای "ک"، "گ" گذاشته و خب ساعت دو و نیم بعد نصف شب نباید انتظار داشت که نکته سنجی به خرج بدم :-")
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من که دوم ابتدایی بودم تازه بهمون مترادفو متضاد کلماتو درس داده بودن :))
بعد من هم هر کلمه ای رو میدیدم معنیشو تو کتاب متضادشم برای خودم میگفتم :D
خیلی جو گیر بودم خلاصه :))
بعد پسر داییم تازه دنیا اومده بود من خیلی دوسش داشتم هر روز میرفتم خونشون ببینمش ;;)
بعد اونروزی که من رفتم داییشم اومده بود :-"
بعد داییش میگفت میگن حلال زاده به داییش میره چرا پس این به من نرفته؟ B-)
من هم گفتم پس حرام زادست :-"
تازه فهمیدم چرا انقدر داییم اونجا کتکم زد 8-^
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

چن شب قبل داشتیم با خانواده مستند میدیدیم ;;)
راجبه حیوونای سمی و نیششون و اینا بود
بعد یه گوسفنده رو نشون داد که خفاش گازش گرفته بود...یه آقایی هم داشت محل گازگرفتگیشو با یه اسپری مخصوص پوشش میداد :D
من پرسیدم این چیه؟مامانم گف گاز خفاش!
گفتم گاز خفاش؟؟!! گاز کجای خفاش؟ :| :))
مامانم:هن؟ :|
خواهرم گف ینی این حیوونه اسمش گاز خفاشه؟ (گاز رو با سکون بخونین) =))
مامنم:شما دوتا چتونه؟ بابا میگم این گوسفنده رو خفاش گازش گرفتهههه =))
من فکر کرده بودم اون اسپری،مـثلا باد معده ی خفاشه :D
خواهرمم فکر کرده بود اسم اون گوسفنده "گاز خفاش" هس :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

چقدر زود به زود سوتی میدم :-w
دیروز رفته بودیم خرید.رفتیم توی یه مغازه ی عطر و ادکلن فروشی.مامانم چند وقت هست که یه عطری رو استفاده میکنه که کم پیدا میشه.از فروشنده پرسیدیم اونو داره یا نداره.گفت داره اما یه کم با اونی که ما میخواستیم فرق داشت(شکل ،بو و....).ما همون و برداشتیم اومدیم حساب کنیم گفت قیمتش سیزده تومنه.حالا دیالوگ های رد بدل شده:
من:ببخشید من چند وقت پیش اینو خریدم هشت تومن.الان میگید سیزده تومن؟
فروشنده:ببخشید این شیشه ش بزرگتر شده عطرشم بیشتر شده.تازه این مدل جدیدشه.ببخشید شما کی خریدید؟
من:همین چند وقت پیش اردیبهشت ماه!!
فروشنده:اردیبهشت؟؟معذرت میخوام ولی یه چهار چنج ماه دیگه میشه یک سالا!!!
اونجا بود که اونقدر بد ضایع شدم که تا آخرش همش سرم پایین بود :(

بعد از اون رفتیم خرازی.مامانم وسیله ی خیاطی میخواست منم داشتم به بیرون نگاه میکردم.یه مامانی بچش کلافش کرده بود هی میگفت ازین نون شیرینا میخوام.مامانه هم میخره و به بچه هه با صدای بلند گفت:نخوری چشاتُ در میارم!!خیلی وحشتناکم گفت.همون لحظه من داشتم خیلی اتفاقی بیرون رو نگاه میکردم.یهو دیدم مامانه منو دید سریع سرمو برگردوندم.ولی فهمید من داشتم نگاه میکردم.خدا میدونه چقدر خجالت کشید :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

صب دیر رفتم مدرسه
حوصله زبان فارسی نداشتم و...
ساعت 8صبح ::
خانم چرا دیر کردی ؟نیم ساعته کلاستون شروع شده
من:: حالم خوب نبود مامانم گف بمون استراحت کن ولی من اومدم :-"
ناظم :: اخی دخترم خب میموندی ;;)
من:: :-s

ساعت 9::
یادم رفته بود با مامانم هماهنگ کنم که اگه زد به مامانم سوتی نده
زنگ زدم بهش ::
-مامان از مدرسه بهت زنگ نزدن؟
مامان ::: اتفاقا ناظمتون یه رب پیش زنگ زد بهم , منم گفتم ماشین بابات خراب شده دیر کردی ;))
من :|
و دوباره من :|
و همچنان من :|
ناظممون در دوردست ها :-w
ماشین بابا :>
حال خراب من :D
:/
و ازون ببعد دیگه هیچوقت دیده نشد بدون هماهنگی با مامان دیر برم مدرسه
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به نقل از امین :
این که یکی اومد Adele رو عادله تلفظ کرد و گفت چن تا از آهنگای این خانوم رو معرفی کن گوش بدم، حسی رو در من ایجاد کرد که اصلا در قالب جملات برام قابل وصف نیست :‌))))))))
باز عادلهمیگی طرف فارسی خونده اما من برای عدلِّه(ک ی دوستی داشت خیلی با اعتماد ب نفس هم صحبت میکرد)توجیحی پیدا نکردم:)))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

+:چقدر آباش خوشمزس :-" :-" :-" :-"
-:وای ن من خیلی بدم میاد از اینک فشار بدم ُ بخورم ،دوسدارم خودش بیاد :-" :-" :-" :-"
+:نیلوو :-" :-" :-" :-" :D :D :D :D
- :جونم؟
+ :=)) =)) =)) =)) =))
- :=)) =)) =)) =)) =)) =))

و داشتیم در مورد آب خوردن از آب سرد کن حرف میزدیم! :D :D :D :D :-" :-" :-" :-"
اصلنم فکر نکنین من" -" بوده باشم :-" :-" :-" :-" :-" :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ماه رمضون بود...بعد زولبیا بامیه خریده بودیم رفتیم خونه ی داییم اینا...
موقع افطار داداشم سر ی موضوعی قهر کرد گفت من لب ب این زولبیا بامیه ها نمیزنم...اگه زدم اسممو عوض میکنم و از این حرفا...
شب خونه داییم موندیم...
آقا چشمتون روز بد نبینه...ساعت سه نصف شب یهو ی صدایی گف گوووومپ...!!!
همه سراسیمه با اون قیافه های خوابالو رفتیم تو حال...
دیدیم یه موجود سیاه با کله تو جعبه شیرینی پخش زمینه...:))
رو شو که اینوری کرد دیدیم بعله...برادر عزیزتر از جونمه که کل هیکلش پر شیره و زولبیا بامیه شده!!!
تهشم نتونسته بود شیکمشو نگه داره...
واقعن خدا هیچ آدمیو اینجوری ضایع نکنه...بدبخت هنوزم ک هنوزه سوژس!!!!:))) :)))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یک دفعه یکی از معلمامون زنگ آخر باهش داشتیم و اعصابش خورد بود و ما هم خودمون حوصله نداشتیم و کلا کلاسش رو هوا بود
بعد بنده خدا داشت مسئله حل میکرد اما هیچکس گوشش با معلم نبود
بعد از طرفی هم تو مسئله ی خودش گیر کرده بود :))
یکی از بچه ها هم برگشت یک تیکه ای به این دبیر محترم انداخت
ایشونم نه بردن نه آوردن گفتن "آقای فلانی! نذار دهنمو وا کنم ب*ینم روت :)) :))!"
بعد ما ها همه مونده بودیم بخندیم نخندیم زار بزنیم
دبیر که پشت کرد کلاس منفجر شد! :))
بعد برگشت میگه "به چی میخندین شماها؟! :-??"
یکی از بچه ها "هیچی استاد! به سیستم گوارش بعضیا شک کردن بچه ها =))!"


+این بنده خدایی رو که این جواب اخریو داد، تا 3جلسه کلاس راه نداد!
در نتیجه توصیه میشه هیچ وقت با معلمتون کل کل نکنین! حتی اگر سیستم گوارشش برعکس بود :-"
 
Back
بالا