revota1999
کاربر فعال
- ارسالها
- 24
- امتیاز
- 353
- نام مرکز سمپاد
- فرزانِگانِ مدرس(مُلَقَب بِ غَول آباد)
- شهر
- یزد
- سال فارغ التحصیلی
- 96
پاسخ : خاطرات سوتیها
ورودی سال اول دبیرستان بود و طبق معمول کلاس داشتیم تایستون
دوستم یه سوال راجع به سرویس بندی و اینجور چیزا تو سال تحصیلی پیشرو داشت رفتیم دفتر معاونا پیش یه خانومه بعد اون هر چی میگفت دوستم برمیگشت میگفت نه خانوم مدیر گفتن اینجوری خانوم مدیر گفتن اونجوری
آخر کار بنده خدا عصبی شد گفت من خودم مدیرم
حالا قیافه های ما دیدن داشت اون موقع :-\ :-\ :-\ :-\ :-\تغیر روند قیافه هامون
اونم با یه لبخند ملیح به ما نگاه میکرد با که دیدیم خیلی ضایع شدیم سریع تشکر کردیم و زدیم بیرون من که اصلا حواسم نبود هنوز کامل از دفتر بیرون نرفتیم با ولوم تقریبا بالا برگشتم گفتم:
مدیر بود یارو :-\ :-\
برگشتم یه بار دیگه نگاش کنم که انگار صدام رو شنیده بود که چپ چپ نگاه میکرد !!
دیگه ما دوتا پا داشتیم دو تا دیگه هم قرض کردیم و د برو که رفتیم
ورودی سال اول دبیرستان بود و طبق معمول کلاس داشتیم تایستون
دوستم یه سوال راجع به سرویس بندی و اینجور چیزا تو سال تحصیلی پیشرو داشت رفتیم دفتر معاونا پیش یه خانومه بعد اون هر چی میگفت دوستم برمیگشت میگفت نه خانوم مدیر گفتن اینجوری خانوم مدیر گفتن اونجوری
آخر کار بنده خدا عصبی شد گفت من خودم مدیرم
حالا قیافه های ما دیدن داشت اون موقع :-\ :-\ :-\ :-\ :-\تغیر روند قیافه هامون
اونم با یه لبخند ملیح به ما نگاه میکرد با که دیدیم خیلی ضایع شدیم سریع تشکر کردیم و زدیم بیرون من که اصلا حواسم نبود هنوز کامل از دفتر بیرون نرفتیم با ولوم تقریبا بالا برگشتم گفتم:
مدیر بود یارو :-\ :-\
برگشتم یه بار دیگه نگاش کنم که انگار صدام رو شنیده بود که چپ چپ نگاه میکرد !!
دیگه ما دوتا پا داشتیم دو تا دیگه هم قرض کردیم و د برو که رفتیم