خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم سیم کارت گرفتم بعد حواسم نبود پولشو ندادم رفتنی یارو میگه پولش موند منم گفتم باشه باشه عیبی نداره !!! =)) =)) =))
4-5 متر رد کردم تازه فهمیدم چی گفت برگشتم دیدم داره میگرده شمارمو پیدا کنه زنگ بزنه...
اصن یه وضی بود
 
پاسخ : سوتی‌ها

جاتون خالی رفته بودیم کافه....(حالا بماند با کی ;D )ما هم زد به سرمون گفتیم قلیون بکشیم :-$
با این که دفعه اولم بود همچین درست و حسابی بلد بودم..
یه 10 دقیقه ای گذشت...
این جوونکا که تو این کافه کار میکردن می گفتن چیزی نمی خواین و اینا ...یهو یکیشون رد شد ..منم سرفم گرفت...کلی بهم خندیدن همشون...
به نظر خودم سوتی بزرگی بود تو اون جمع که همه حرفه ای بودن تو قلیون کشیدن و تازه جلو اونه جوونکا ضایع شدن..
پیام اخلاقی: هرگز قلیون نکشید! ;D
__________________________________
 
پاسخ : سوتی‌ها

این گف قلیون یاد ی چیزی افتادم
خونه دائیم بودیم همه تو اتاق بودیم قلیون چاق کردیم داشتیم دس بدس میکردیم مدل های مختلف دود و اینا م3 اسکولا:دی
بعد شوهر خالم اومد منم به بچه ها گفتم من میرم بیرون باش سلام کنم میام
بعد سلام کردمو اینا شوهر خالم گف ادکلنت چیه؟
گفتم دوسیب:دی
گف کدوم کمپانی؟
گفتم تنباکو:دی
گف یادم باشه برم بخرم:-|
من ترکیدم!احمق اصن نفهمید=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار مامان یزرگم داشت قربون صدقم می رفت ;;)
بعد گفت ننه قربونت برم و ....!
منم اصن گوش نمی دادم گفتم:آره....باشه!
بعد مامان بزرگم مونده بود اصن! :-\
 
پاسخ : سوتی‌ها

يك بار خواهر گرام تشريف ميبرن چشم پزشكي....
دكتر براش از اين عينكهاي كه شيشه هاش عوض ميشه گذاشته....همين كه گذاشته خواهرم ميگه ببخشيد آقاي دكتر ديدم بدتر شد دكتره اول نگاش ميكنه بعد ميگه من كه هنوز توش عدسي نذاشتم............حالا خواهر من اينجوري :-[........دكتره اينجوري: =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

9-10 نفری رفته بودیم مجلس ترحیم مامان یا بابا(یادم نمیاد)ی دبیر دینی ،سال اول از نوع دبیرستان هم یودیم.
یه10-20 دقه نشستیم و بعد گفتیم بریم همینجور که داشتیم تسلیت می گفتیم و از مسجد خارج میشدیم یهو یکی از بچه ها اومد 1 چیز متفاوت بگه زد و رید به مجلس.
برگشت به دبیر دینیمون گفت: خوش آمدین.
حالا ما 10 نفر + هر کسی که اونو شنید زدن زدیم زیر خندهاینجوری ;)) که دیدیم دبیر دینی یه همچین حالتی ~X( رو به خودش گرفت.
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از آشنایان رو تو خیابون دیدم ، اومدم خونه ، مامان !! ___ رو دیدم ! ;D بعد یه سری جریاناتی براش تعریف کردم که بماند ! ;D ;D بعد یهو یادم اومد ، میگم مامان !! واااااااااااااااای بچش چقد ناز شده !!! :x ;D همراش بود !! ;D
بعد مامان ، اومد یه چیزی بگه در مورد ِ اون تیکه از حرف ِ من : شب ِ عروسیش ... ;D ! بعد من ، خیلی خونسرد : مگه زن گرفته ؟! :-?
مامان ِ من : عملا ~X( ~X( :| !! ;D
;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم یه بار سی دی کرایه کرده بود برد پسش بده زمستون بود اونم کلاهشو تا خرخره کشیده بود پائین و عملا هیچی نمیشنید! ;;)
پسره هربار که میبرد پس بده میگفت چیز دیگه ای نمیخواین؟ ولی اینبار پرسید کی برده بودین؟ اون که هیچی نمیشنیده فک کرده سوال همیشگیو میپرسه گفته نه مرسی ممنون ;D چپ چپ نگاش میکنه ;D میگه کی بردین اینو؟ اون بازگفته نه مرسی ممنون;D بارسوم پسره رنگارنگ شده با عصبانیت پرسیده اینو کی بردییییی؟ X-( اونم دیده عصبانیه گفته نه آقا نمیخوایم دیگه چرا عصبانی میشی بازبون خوش جوابتو دادم گفتم نمیخوایم ;D طرف هنگ میکنه ;D بعد دوستم خیلی خونسرد لبخند زده گفتم آهان دیدی با صحبت حل شد دیگه چرا عصبی میشی؟ ;D ;D یه دختریم بود از خنده سرخ شده بود اومده کلاهشو برداشت و ... ;D
نتیجه اخلاقی: هرجا میرین اول کلاهتونو بردارین بعد اختلاط کنین ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

روز تولدم بود یکی از فامیلامون که اصلا انتظار نداشتم اومد به من گفت تولدت مبارک بعد منم هول کردم یهو گفتم تولد شما هم مبارک =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بله
آقا متین گنده ترین سوتی عمرشو داد
شاید فکر کنید الکی میگم ولی همش واقعیه بخدا خودمم الان باورش برام سخته
دیشب مراسم شب قدر بود
با دوستان رفته بودیم مصلی
من کلی کار فان گروهو به عهده دارم
خلاصه امام جمعه محترم داشتن دعا میخوندن بعد تو مراسم قرآن به سر شروع کردن دعا کردن مردم منطقه
کل خاور میانه رو دعا کردن
بعد من هم کفری شدم که توی مراسم قرآن به سر داره دعا میکنه
بعد یکهو بلند داد زدم پس سومالی رو چرا دعا نمیکنی
یکهو ملت همه زدن ززیر خنده
منم تازه فهمیدم چه غلطی کردم
گرفتم نشستم
اگه مسئول گروهمون آشناشون نبود الان خدا میدونه چی شده بود
گند زدم بد جور
اونم وسط حرفای امام جمعه
ملت هم عزا یادشون رفت
تا میشد خندیدن :(
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه دفه با خالم و داییم اینا رفته بودیم مسافرت.وقتی برگشتیم قرار بود تا نصف راه با هم باشیم و بعد داییم اینا برن تهران ولی خالم بیاد خونه ی ما.آقا وسط راه که وایسادیم خدافظی کنیم همه از ماشین پیاده شدن و داشتن رو بوسی میکردن و خلاصه از این کارا که تو خدافظی میکنن من حواسم نبود خالم قرار نیست باشون بره تهران و میاد خونمون شروع کردم با خالم روبوسی کردن و کلی ازش خدافظی کردم!اونم نامردی نکرد وایساد من قشنگ خدافظی بکنم و قشنگ همه ی حضار متوجه سوتی اینجانب بشن بعد آخرش برگشت گفت که بامون میاد اصفهان.اصی (!) یه ضایع بازی شد!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو ماشین بودم سرعت زیاد بود گرمم بود اصن یه وَضـِ بدی بود بعد سی اف بود من و نرگش و ملیکا(meli) بعد قرار بود انگلیسی بحرفیم بعد برگشتم گفتم ملی یو ایز :)) خودم فهمیدم هیچی نگفتم ولی نرگس فهمید ضایم کرد :))
u is.... :)) :))
:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو هواپیما که داشتیم میومدیم تهران، یه پیرزنه از کنارمون رد شد، رفت عقب، به یه آقاهه گف میشه جاتونو با من عوض کنین؟آخه من بار دارم!!! ;D
یهو به مامانم گفتم وای مامان این خانومه حاملس :))
مامانم گف : اِ...این که پیرزن بود :o
چن دیقه فک کردیم، فهمیدیم منظورش بار (وسایل) بوده! ;D ;D :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به داداشم گفتم اون صفحه رو نبندیا!
گفت باشه نبندم!(میخواست بگه نبستم!) ;D :))

بک بند خدایی :-" :-"اومده تو اینترنت سرچ کرده
دانلود گیاهان دارویی =)) =))
یعنی من از وقتی دیدم اینجوریم :)) =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بحث تقلب شد...
من خیلی خوش خنده م وقتی تقلب میکنم بعدش قاه قاه میزنم زیر خنده!
یه دفه یکی داشت با هندزفری جوابارو میخوند... بعد من یه تیکشو نشنیدم یهو وسط جلسه داد زدم : چی گفتی؟؟؟
مراقبه برگشت نگا کرد! منم اومدم طبیعیش کنم گفتم ببخشید خانوم این جلویی با خودش حرف میزنه!
مراقبه سرشو برگردوند کر کر خندیدم! اون یکی هم پشت تلفن إز خنده مرده بود!
نمیدونم چرا طرف اینقدر حال داد از کلاس ننداختم بیرون!
 
پاسخ : سوتی‌ها

5،6 سالمه داریم با یکی از بچه های فامیل بازی می کنیم.یه چندتا گنجشک اومد حیاط منم نمیدونم چی دستم بود برداشتم پرت کردم به طرف اون پرندهه
اون : نزن بابا بدبختو
من (با یه قیافه حق به جانب) : بدبخت چیه بابا اسمش پرنده ست!!! :-/
اطرافیان =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستٍ بابام زنگ زده ، بعد از احوال پرسی - بابا خونس؟ -بله ولی دستش بنده یه چند دقیقه دیگه مزاحم بشید :-" - (بوق آزاد تلفن) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سوتی جهنمی یادم اومد بذار بگم
تو جمع دوستان بودیم داشتن بحث آینده و همسر و اینا میکردن ;D ;D
کلمات جالبی هم توش بود
یکیش ح ج ل ه بود
منم رفتم هنر به خرج بدم افه بیام گفتم بچه ها چه جالب یه شعر هم هست که میگه:
تو نیکی میکن و در حجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
بعد سه ثانیه جو منفجر شد
اخه اون دجله بود ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ابتدایی بودم.یکی زنگ زد گفت:بابات خونس؟
من:نه
یارو گفت:همراه دارن؟
من:نه تنها رفتن.
یارو: :-/
من چندسال بعد: =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی مال من نیست ولی یکی از دوستام تعریف میکرد که تو تلویزیون دیده اینو!!میگفت:یه بار عمو بورنگ مثله همیشه زنگ زده بوده به یه پسره بعد دیدید که هی مثله اوسکولا میپورسه مامانت کجاسو اینا!!از این پسره میپورسه مامانت کجاس؟میگه حمام !!میگه بابات کجاس میگه اونم با مامان رفته حمام!! =))
 
Back
بالا