خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

بابا بزرگم فرش فروش هست
بعد یه بار با دوستش که اسمش حجت(دقیقا همین) بوده میرن فرش بیارن از کاشان
اتون موقع ها بود که از این موب گنده ها اومده بوده
بابا بزرگم داشته
یارو زنگ میزنه خونه خالم بر میداره
میگه شماره همراخه حاجی رو بدید اگه میشه
بعد میگه اصلا حاجی همراه دارن
خالمم جو گیر میگه بله همراه دارن با حجت آقا رفتن
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان یک سوتی دادم ........بهله....
این پست رو گذاشتم تو تاپیک پ ن پ :
کبوتر اولی : ...........بگم ؟! کبوتر اولی :
ولش ! #-o
داشتم تاپیک حرف بزن رو به جای این تاپیک میخوندم هی میدیدم خنده دار نیست !
 
پاسخ : سوتی‌ها

زمستون بودو هوا سرد از اونجایی که مدرسه ما علاقه به برنامه صبحگاهی داره برنامرو تو نماز خونه برگزار کرد وقتی برنامه تموم شد همه اومده بودن بیرون دوستم داش بند کفشاشو می بست که معاونمون گفت بکن لا بکن لا برو ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو کرمان یه مسابقه برگذار شد تقریبا بین حلی و فرزانگان بود
مسئولاش هم از بچه های علامه حلی خودمون بودن
یه سوال تخمین داشتن گفته بودن ارتفاع فلان ستون معادل با چند تا دی وی دی هست

ما دی وی دی رو با ویدیو اشتباه گرفته بودیم در واقع برا چند لحظه فک کردیم به اون نوار های بزرگ مشکی هم میگن دی وی دی
به یکی از راهنما ها که اونم از بکس حلی بود گفتیم بیاد توضیح بده

ملیکا: ببخشید منظورتون از دی وی دی همون چیزاست که(داشت با حرکت دستش یه مکعب مستطیل رو ترسیم میکرد برا پسره...)...همون نوار سیاها!بزرگا...

بعد از 2-3 دقیقه

من:آقا اینو ولش کنین!دی وی دی چیه؟! #:-S

(پسره یه اسمی گفت که ما هنوزم نفهمیدیم چی بود!م3 اینکه یه اسم دیگه براDVD بود!!!! )

من و ملیکا:هاااااااا؟!؟؟؟؟!! 8-^ :o :-\ :-s

پسره: ;D
هیچی والا! سی دی ه! حجمش زیاده!!!!!

یعنی این 30 سانت از میز ما دور شد!تا آخر مسابقه+بعدش داشتیم میخندیدیم!لحنش خیلی باحال بود!قیافشم م3------> ;D
----------


زنگ زدم به دوستم "الهام"
باباش برداشته
-سلام!بفرمایید؟
-سلام ببخشید مزاحم شدم الهام هست!؟
-نه!شما؟
-من الهامم
 
پاسخ : سوتی‌ها

من کلا با ایفون مشکل دارم میگم الو بفرمایید ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديدين بعضيا هي تو جملاتشون بجاي كلمه هاي مختلف ميگن
چيز
اين باباي ما اينو در حد فاجعه به كار برد...
حدود يكي دوسال پيش بود بامامان بابام رفته بوديم كيش :x
اين مهندسي كه هتل داريوش ساخته كيه؟اسمشو يادم نيست :-?
آقا اين از آلمان برگشته بود قرار بود شخصا بياد واسه بازديد راهنماي ما باشه
ساعت شش عصر جاي خيابون منتهي به هتل قرار داشتيم؛مهندس يكي دوساعت دير اومد ~X(
حدود ساعتاي هشت شب بود كه رسيد...
بابام:سلام قربان روزتون بخير،خسته نباشيد................ديگه تعارف ميكرد اين هوا >:D<
طرف:لطف دارد حالا زياد كه الاف نشدين؟ :-[
بابام:چرا جناب اتفاقا يك ساعت سر چيز شما الاف بوديم!!!!(قرار بود خيابون باشه به خدا!)
حالا من دلمو ا خنده گرفتم =)) =)) =))
مامانم هي سيخونك ميزنه كه آروم باش... X-(
ميگم مامان جون مگه ميشه...
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما یه مرغ مینا داریم خیلی شوته.منم که خیلی ازش بدم میاد..
آقا من همیشه دستم رو میبرم نزدیک قفسش که به دستم نوک بزنه،بعد تو یه فرصت مناسب نوکشو میگیرم نگه میدارم تا جونش دربیاد...
بله دیگه...یه روز پدرجان دید و .... X_X X_X X_X X_X ^#^ ^#^ ^#^
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم میگفت یه بنده خدایی که تازه گوشی خریده بوده زنگ زده خونه دوستم گفته نازیلا عکس و آهنگ باحال تو گوشیت داری؟
دوستم گفته آره خب برای چی؟
گفته پس دستت درد نکنه من الان بلوتوث گوشیمو روشن میکنم برام بلوتوث کن!
بنده خدا فک کرده بوده بلوتوث هرجایی باشی جواب میده فاصله مهم نیست! :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من و الهام دوستم رفته بودیم سیتی سنتر بعده امتحان آخه تو بندر چون هوا گرمه بچه ها بعده امتحان بدو میرن تو مجتمع های بزرگ که کولر داره
بعد ما ی چیپس دسته مون بود داشتیم به پسر دخترا نگا میکردیم میخندیم
بعد ی پسره پرید جلومون گف دختوها واستون بگ بی بخرم؟(bag )bey,dokhtu ما هاج و واج که این چی میگه:دی
بعد رفتیم جلوتر دیدیم ساندویچ BIG BOY بوده میخواسته بخره
=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مریدی pm دادن ، یا حکیم بفرما یاهو
فرمودیم ، تشریف داریم
عرض کردند ، ریکوئست دهید به ما اکسپت کنیم رو تخم چشمامون !!!
فرمودیم در یاهو ریکوئست بدهیم ؟ ...
آنجا بود که مرید سر به بیابان گذاشت و نعره ها زد و خشتک درید ...
(مدارکش موجوده هر گونه اعتراض به رو شدن اسناد منجر میشه :دی)
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديشب حدود ساعتاي يك بود با دوستم تو خيابون بوديم...
يكي از دوستان مدام به اين بابا تك ميزد ;;)
ديگه كلافش كرده بود ~X( ~X(
ميخواست بگه اين طرف خفه كرد مارو...
برگشته ميگه : سجاد اين يارو خفن كرد مارو! :))
... ... ...
با همون دوست گرامي ميخوايم بريم در خونه يكي ديگه از دوستان <:-P
باز ميخواست بگه نرين طرف زا به را ميكنين
برگشت گفت:نرين باو طرف را به زا ميشه =))

يه شب قدر گفتم آدم شيم حال اگه شد ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب برا بابام sms اومد ;D بعد داداشم گفت بیا برات sms اومد اونم گوشی رو گرفت دستش گفت : اَلوو ;D
:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بچه ها امیر چرت میگه من ساعت ۴ صب گیجه خواب بودم حواسم نبود تو یاهوام:دی
امیره عنتر:دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقای هاشمی و دم در دیدم میگم بفرمایید! میگه نه! تو برو.

منم گفتم: نه! من نمی فرمایم خودت برو! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار بابام زنگ زد خونه منم بدون این که شماره رو ببینم تلفن و برداشتم همین که گفتم سلام قطع شد منم نفهمیدم بابامه بعد از چند دقیقه بابا دوباره زنگ زد منم که اعصاباتم خورده برگشتم گفتم :خاک تو سرت چرا مزاحم مردم میشی مردم ازار اگه شمارتو ندم مخابرات بی فرهنگ (خلاصه همین جوری دارم فهش میدم)یهو بابام برگشت گفت:دخترم قاطی کردی به کی داری این حرفارو میزنی؟
ضایع شدم شدید :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز با بچه ها رفتیم تو پارک نشستیم
بعد گفتیم 20 سوالی بازی کنیم(چه بازی جذابی ;D)
بعد یکی گفت من چیستان بگم؟؟ B-)
گفتیم بگو
گفتش : اون چیه ،زرده ،پیازه؟ ;D
(در راستای چیستانِ اون چیه ، زرده ، موزه ؟)
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از آشناهامون که زنبور داره تو شهرستان فوت کرد.به مامان بزرگم گفتیم:فلانی مرد!
مامان بزرگم:ا!آخی...بنده خدا...خیلی م مگس داشت... :(
همچین به جا زنبور می گف مگس انگار یارو حموم نمی رفته... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز سر کلاس ریاضی معلم داشت واسه خودش درس می داد ما گفتیم یه کاری بکنیم بخندیم
من و دوستم تو 2 تاردیف کنار هم میز ته نشسته بودیم
قرار شد هر دوتامون بند کفشای جلوییمون رو به میز گره بزنیم و زدیم
چند دقیقه بعد معلم جلویی من رو صدا کرد که بره پا تخته
بنده خدا یه دفعه بلند شد میز یه سی سانتی با صدای وحشتناکی رفت جلو همه گیج نیگا می کردن بیچاره بعد از 2 دقیقه فهمید مشکل از کفشاشه
این رفته بود اون پایین نشسته بود فحش دادن چه فحشایی
بچه ها =)) =)) =))
معلم X-( X-( X-(
من و دوستم =)) :-ss =))
اون یارو :(( ~X( :((
در همین گیر و دار جلویی دوستم مثکه بش فشار اومده بود می خواست بره جایی اشکش داشت در می اومد
ما هر چی سعی کردیم کمک کنیم نشد گره کور بود
ولی از حق نگذریم سوژه خنده بود
خلاصه آخر بند رو با قیچی بریدیم
جلویی دوستم رفت به کارش برسه
معلم داشت از عصبانیت می ترکید و ما رو از کلاس بیرون کرد(آخه یه آنتن ما رو لو داد)
بچه ها هم از خنده منفجر شده بودن =))
ما هم از ترس این که معاونمون بفهمه رفتیم سایت قایم شدیم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه بار باباي يكي از دوستام زنگ ميزنه به مدرسه كه غيبتشو موجه كنه.......حالا ميخواسته خيلي مودب صحبت كنه ميگه:سلام من مامان فلاني هستم ميخواستم غيبتشوم موجه كنم..... =))
معاونمون هم كه داشته از خنده ميتركيده ميگه بله بله ميدونم و سريع قطع ميكنه...
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار تو خونه تنها بودم، تلفن زنگ زد، بابام بود، نشناختم ;D صداش عوض شده بود :-"

من: الو؟
-سلام خوبی؟ تنهایی؟
- :-s
- کسی خونه نیست، نه؟ من تا یه 10 دقیقه دیگه میام :>
من: :-s :-ss :((
- پـــــگاه؟!
- :-ss ( اسممو هم میدونه حتی! :-s)

بعد قطع شد. من قشنگ سکته کردم ;D گفتم طرف اسممو میدونه، میدونه تو خونه تنهام، آدرس رو هم که انگار بلده، تمام!

یه بازه زمانی 15 دقیقه ای، من به حالت :-s و X_X منتظر یکی که از در خونه بیاد تو یه بلایی سرم بیاره

بابام میاد خونه:
من : #:-S

- چرا پشت تلفن جواب نمیدادی؟!!
من: eee ;D ;D #:-S صدات درست نمیومد :-"
 
Back
بالا