خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از MOTAHARE-G :
می دانی؟زندگی همین یک تکه کاغذ بنفش است که روی آن با خودکار سبز بنویسی:لاندا ,لاندا,لاندا...

میدانی ؟ با خودکار سبز بنویسی ، سبز می نویسه نه آبی !
 
پاسخ : سوتی‌ها

دقت کردین این رویه ی سوتی از متون رو خیلی دیگه خز کردین؟!!! :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار دیگه سر کلاس همون معلم المپیاد رو اعصاب یه امتحان داده بودیم داشت صحیح میکرد,میخواست بگه من خیلی سوالای نکته داری طرح میکنم و این حرفا....
خلاصه داشت برگه ی منو صحیح میکرد,منم پشتش وایساده بودم داشتم نگاه میکردم.یکی از سوالاشو حواسم به نکته ش نبود,اونم با یه غرور کاذب برگشت گفت"حال میکنید چه سوال خفنیه?!" (حالا خیلی هم باحال نبودا !!)
همین که برگشت من شروع کردم پشتش شکلک در آوردن تو زاویه ای که من نمیتونستم ببینمش ولی اون میدید منو,خلاصه حسابی که ادا دراوردم و دلم خنک شد برگشتم دیدم داره بر و بر نگام میکنه : :|
من : ;D :-"
البته درسته ضایع شدم ولی دلم خنک شد! >) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش با خالم اینا رفته بودیم اطراف شهر بگردیم نزدیک به غروب بود که چندتا سگ اون اطراف پیدا شد پسر خالم 4 سالشه! بچه ی بدبخت از ترس نزدیک بود تو شلوارش جیش کنه ;D مامانم بهش گفت:((خاله قربونت برم میترسی؟)) پسر خالم که به قول خودش میخواست شجاع باشه گفت:((نه خاله جان نمیترسم فقط می لرزم... :-ss :-ss :-ss)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از TuBeRoSe :
داشتیم با یه بنده خدایی یه متن فینگیلیش رو میخوندیم.

(من داشتم بلند بلند میخوندم ;D)

یکی از کلماتش gavgir (جوگیر) بود.

بعد من خوندم گاوگیر! :-" ;D
اتفاقن منم الان خوندمش "گاوگیر" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از ail73 :
بابا به خدا سایتش خرابه. ما رو سرکار دارین ؟ آخه چه جوری سفارش بدیم؟ ~X( ~X( ~X(
سرکار رو می دارَن یا می ذارَن؟ :-/
 
پاسخ : سوتی‌ها

یک نفر از بابام پرسید نیشابور توکدوم استان؟؟؟؟

بابام خیلی جدی گفت مشهد!!! :)) :))
================

زن عموم میگفت اب دریای جنوب شورتر از اب شماله!!!

من بااعتماد به نفس کامل::نه بابا اب شمال ترش تره از جنوب!!! :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفتم تو ی مغازه لوازم آرایش فروشندهاش سه تا پسر بودن
من هول شدم خواستم :خط صاف باشم گفتم موسه مای دارین؟
بعد گف بعله آورد(تو مغازه کسی نبود اون ۲تا فروشندهه هم داشتن مارو نگا میکردن)
بعد میخواستم بگم ریزش مو نمیاره؟
گفتم
-زیرش...
بقیه: :دی
-شیرز...
بقیه: :))
-زیشر...
بقیه:=)) ریزش دیگه؟
-اه همون=((

بعدش کلی خندیدن بهم منم خودمو ضایه نکردم هار هار خندیدم باشون:(
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مامانم به دوستش:
خانوم فلانی گفت باید فلانی مدارکو بیاره بذاره روی من (منظورش: روی میز من!)

اینم یادم افتاد کلا زیاد اتفاق میفته شاید قبلا ام گفته باشم!
یه زمانی هی میخواستم بگم سمپاد رفته زیر نظر آموزش پرورش میگفتم رفته زیر آموزش پرورش :-" :))

اینم خوبه :دی
چن وخ پیش رفته بودیم دارو خونه اسم قرصم کولوفَک بود...
انگلیسیش اینجوری بود: colofac
بعد فروشندهه هم یه پسر جوونه بود، مامان من هی میگفت کولوفَک، من گیر داده بودم کولوفاک درسته... :-" قسمت دومم خیلی تاکید میکردم روش :)) و کلا نمیفهمیدم چی میگم :دی
خلاصه هی ما داشتیم دعوا میکردیم، کدوم درسته، من یهو فهمیدم چی دارم میگم :-[ :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان یه چیزی یادم افتاد.یبار 2سال پیش یکی از دوستام زینگ زد منزلمان و طبق معمول مامیو با من اشتب گرفت :>.بعد برگشت گفت:سلام قلی(خلاصه ای از فامیلیمه ;D)خوبی؟
مامانم:سلام من مامانه قلیم :)) :))گوشی چند لحظه.بیچاره دوستم دیگه هروقت میخاست خونمون زنگ بزنه اولش اس میداد میگفت خودت گوشیو بردار =))
--------------------------------------
یبارم من زنگ زدم خونه دوستم داداشش برداشت.بعد داداشش هم دوره تند میحرفه هم صداش درنمیاد.من گفتم زهرا هس؟اونم گفت:نه نیس خدافظ.گوشیم گذاشت.منم فک کردم میگه هس.ورفته صداش کنه. :-?? :-?? ;Dبعد 10 دقیقه داداشش گوشیو برداشت داشت شماره میگرفت من گفتم الو. :>بیچاره داداشش کپ کرده.آخه داشته شماره اونیکی داداششو میگرفته فک کرده داداشش ........آره. ;Dبعد گفتم زهرا کجاس الان؟برگشته میگه اِ.خانم 10 دقیقس معطلی من که گفتم نیس.من در این حالت :-" :-ss :-ssدیگه ازاون ببعد جلوی داداشه پیدام نشد. :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

آخی الهی بمیرم امروز آقای الهامی داشت حرف میزد تو تلویزیون،
به جای جن و انس گفت، جنس و اِن ... :(( =((
 
پاسخ : سوتی‌ها

این مامان من نمیخواد بفهمه که من استعداد آشپزی ندارم 8-|
امروز زنگ زده میگه این خانمه امروزم نمیاد برو ازین سوسیسا درست کن که توش سیب زمینی و پیاز داره 8-^
منم خوشحال رفتم سیب زمینی و سوسیس و پیازو ریختم تو ماهی تابه
سوتی 1:روغن نریخته بودم
سوتی 2:سوسیس دیرتر از سیب زمینی و پیاز میپزه
سوتی 3:در ماهیتابرو گذاشته بودم
در نهایتم اومدم پای تلویزیون زغال شد ;D
:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز داشتم با مامانم صحبت می کردم بهش گفتم:
یا من برو یا تو برم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

در جهت طرح معتاد کردن دانش آموزان سمپادی به وسیله ی سمپادیا رفتم برای یکی از دوستام اکانت سمپادیا ساختم...
بهش زنگ زدم میگم به همون اسمی که گفتی برات ساختم ... بیا منتظرتم....
تلفنو قطع کردم و بعد منتظر موندم بیاد


تازه یادم افتاد که بهش پسووردشو ندادم
:)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دختره گفت بچه ها کلاس تربیت بدنی تشکیل نمیشه منو دوستامم خوشحال می خواستیم به نماینده پسرا بگیمتا چند قدمی همه به این فیس ;;)رفتیم تا چند قدمی پسرابعد این جور برگشتیم :-"(نگو تربیت بدنی دختر و پسر قاطی نیستش که) ;D ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

نام کاربریمو که عوض کردم خودمو نمیشناختم(چون نام کاربریم طولانی شده بود عادت نداشتم)داشتم توی سایت میگشتم بعد هی با خودم میگفتم ینی این کیه که آواتارش عینه منه؟ میخواستم بش پ.خ بدم بگم تو کی هستی بعد دیدم اِ چرا گزینه ارسال پ.خ نداره بعد آخرین لایکامو دیدم یادم افتاد خودمم :-"
فک کنم اگه دو نفر آواتارشون یکی باشه من یه نفر میبینمشون! X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار تو کافینت نشسته بودم پشت کامپیوتر.یه 2 ساعتی هم میشد که از جام بلند نشده بودم.
بعد یهو بلند شدم برم پولشو حساب کنم صندلیه یه صدای بلندی داد!!!!!حالا همه اون جا اینجوری: ;)) ;)) ;D :)) =))
مام برا ضایع کردن همه یه بار دیگه نشستیم بلند شدیم حالا دیگه صداش در نمیاد!!!!!!!دیگه کافینت ترکید!!!!!! :)) :)) :)) =)) =)) =)) =))
به خدا از خجالت آب شدم اونجا!!!!!! :-[ :-[ :-[ X_X X_X X_X
اما تهش یکی دیگه بلند شد باز اون صداهه درومد!!!!!! :)) :)) :))
خدا رو شکر همه فهمیدن اشکال از صندلیه!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

من دوران کودکی سوتی که میدادم بعدش کوتاه نمیومدم؛کلاس 3م که بودم تو امتحان 1سوال اومده بود:در کدام فصل خورشید "مایل" می تابد؟منم جواب داده بودم:تابستان!بعد نمرم شده بود 19؛برگه رو که گرفتم با پرویی شروع کردم به دفاع از حقوق از دست رفتم! برگشتم به معلممون گفتم:اگه تو تابستون خورشید مایل نیست بتابه نکنه تو زمستون میل داره بتابه!بچه ها بم کلی خندیدن!تازه خودم هنوز فک میکردم دارم درس میگم!خلاصه به کودنی مشهور شدم تو مدرسه؛اصن یه ابرو ریزی بود اون زمان

پست پدارم ف لایک! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن شب پيش تو تلويزيون يه نفر وسط جمله ش گفت "ايشون خانوم مارپل ه......."
بعد برادر من(١١-١٢ سالشه)با اعتماد به نفس گفت "آخه مارپلّه هم شد فاميلي؟!؟!"
ما : :| #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم رفته بود بیرون صب . این کوچیکه بیدار شده بود گریه میکرد ! گف زنگ بزن به مامان ببین کجاس ! تو همون خواب و بیداری !
ما یه شماره ای گرفتیم و منتظر شدیم مامان برداره ! به جاش یه آقایه ای برداشت 1 من : ببخشید مامانم با شماست !
یهو از خواب پریدم قط کردم نگا کردم دیدم یه شماررو اشتبا گرفتم !!!! :-[ :-[ :-[ :-[
 
Back
بالا