خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز باید تو مدرسه میموندم.مامانم گف غذا میریزم تو ظرف میذارم تو یخچال ببر
بعد من گفتم غذای سرد نمیتونم بخورم.غذاها رو گرم کردم بعد تا صبح گذاشتم تو یخچال.
من :-" :-"
مامانم بعد ازفهمیدن موضوع :o (درحالی که میگفت عقل هم چیز خوبیه که خدا به تو نداده البته ;D)
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا ما امروز سره م2 بودیم بعد بلد نبودم حدث رو بنویسم :-"
از مراقب پرسیدم که با کدوم ث خلاصه گفت و اینا ولی گویا بلند پرسیدم همه فهمیدن :-"
ملت 10 مین داشتن میخندیدن به این موضوع
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما بیکار بودیم 1 زنگ کلاسو پیچونده بودیم رفتیم سایت سر کلاس معلم کامپیوتر بعد کامپیوتر بچه هارو داشت می چکید برنامه هاشونو ببینه منو دوسم داشتیم عکس گاو و خر و.. نیدیدیم یهو رو صفحه عکس گاو اومد حالا اونم چه عکسی گاو در حال اب خوردن و ماع ماع کردن یعنی کل کلاس دفت دو هوا ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

کلاس شلوغ بود معلم جغرافیمون عصبانی شد گف من کاری ندارم کی حرف میزنه همتونو باهم میکشم پایین!!کلاس رف رو هوا آخرم نفهمید چه سوتی داده ;D
البته منظورش مستمرامون بودا
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن روزپیش باخالم دوتا آلوچه گرفتیم ازایناکه تو ظرفن.بعدرفتیم یه مغازه دیگه خالم داشت خرید میکرد منم وایساده بودم پشته شیشه (یه جور که مغازه داره نبینه )داشتم باانگشت حساب آلوچه رو میرسیدم(خیلی ضایه)بعدیهوسرموگرفتم بالا دیدم دوتاپسره دارن نگام میکنن =)) =))
من ;D ^#^
خدایاهیچ مسلمونیو اینجوری ضایه نکن [-o< [-o<
 
پاسخ : سوتی‌ها

سخت ترین کار دنیا برای من پوست کردن پرتغال ;Dبعد یه بار من با مشقت فراوان پرتغال پوست کندم ،اتفاقا همون موقع داداشم منو دید گفت به منم بده منم گفتم عمرا :P بعد تصمیم گرفتم برم پوستشو بریزم دور یه راست رفتم خود پرتغالو انداختم تو سطل زباله و دوباره با پوستا برگشتم :-" نشستم و خواستم پرتغال و بردارم که دیدم نیست :-?? تازه اون موقع فهمیدم چیکار کردم و از خوردن پرتغال منصرف شدم
 
پاسخ : سوتی‌ها

عمم: ااااا .... نكن مي يفتي ضربه قلبي مغزي مي كُنيياااا ! :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما الان داریم آدرس مدرسه های منطقه دو رو می نویسیم با یک اسم جالب روبرو شدیم تو آدرس ها
شهرک زاندارمری خ بیزن ابراهیمی
فکر کنم نمی دونستن تو کیبورد اگه شیفت رو با ز بگیری ژ میشه :)) :)) :)) :)) :)) :)) 8-} 8-} 8-} 8-} ;D ;D :-\ ;D ;D 8-} 8-} 8-} 8-} :)) :)) :)) :)) :)) :))
........................
داشتیم دوباره اسم مدیر مدرسه ها رو مینوشتیم که با اسم نیره مواجه شدیم که من به جای اینکه بخونم :naierehخوندم nireh
که باعث شد فاطمه گه : بد بخت نمیتونی یه اسم فارسی هم بخونی ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان با یاسمن داریم آدرس مدرسه هارو می نویسیم بعد یاسمن اول نیره رو خوند nireh به جای khovardin گفت khordin تازه اسمو مسخره ام می کنه ;D ;D :)) :)) :)) ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از Tara Karimzadeh :
الان با یاسمن داریم آدرس مدرسه هارو می نویسیم بعد یاسمن اول نیره رو خوند nireh به جای khovardin گفت khordin تازه اسمو مسخره ام می کنه ;D ;D :)) :)) :)) ;D ;D
منم یه مدت زیادی ب خوردین میگفتم khordin ;D تا این ک مامانم از اشتباه درم اورد
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز ADSL م قطع بود مجبور بودم از کارت اینترنت استفاده کنم
:))
یک کارت اینترنت ۲۴ ساعته خریده بودم و ا اومدم خونه حدود ۴۰ دقیقه نشستم پای اینترنت
این لحظه مامانم وارد صحنه شد و اومد که نصیحت کنه
مامانم : بسه دیگه میخوای کارت اینترنت ۲۴ ساعته رو یک ساعته تموم کنی؟
من: =)) :)) :))
مامانم : :| :-w :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

یبار داشتم از دوستم سوال ریاضی میپرسیدم که باید توش دامنه برد پیدا میکردیم و جوابش میشد از یک تا +بینهایت منم گفتم خوب از کجا باید اینو بلد باشم ؟
دوستم برداشت گف : کاری نداره عزیزم ، فقط باید بری تمام اعداد طبیعی رو حفظ کنی........
من : =)) =)) =)) =))
دوستم : ~X( :-\ :-s :-ss
علم ریاضی : 8-} 8-} :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز دو تا از دوستام المپیاد داشتن من رفتم که تموم شد پیششون باشم بعد یه ساعت زود رسیدم هی راه رفتم هی دعا میخوندم و سوره و اینا بعد به عادت همیشگی هی میمدم پف کنم طرفشون یه نیم ساعت که گذشته بود دقت کردم دیدم هی دارم پف میکننم سمت خودم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

ناهار خوردیم بعد مامانم پارچ دوغ رو برد توی آشپزخونه.خواهرم داشت ضرف میشست.بعد دست مامانم خورد به دست کفی خواهرم.خواهرم گفت مامان دستت... مامانم پشت دستشو زبون زد کفا رو خورد.بعد داداشم گف مامان کف بود نه دوغ :))
مامان: میگم تلخ بود :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا دیشب رفتیم سوپرمارکت خرید کنیم ، بعدش داشتیم دمِ صندوق پولو حساب میکردیم ، یه جعبه گز گذاشته بود
منم فکر کردم از این خیراتاست ک شبِ جمعه میذارن ، یکیشو ورداشتم جلو چشم فروشندهه خوردم بعدشم گفتم خدا قبول کنه! ;;)
بیچاره مرده ب حالت :|نگام میکرد روشم نمیشد چیزی بگه ، تهش گفت خانوم اینا خیرات نیست واسه فروشه :|
دیگه روم نمیشد سرمو بگیرم بالا!
 
پاسخ : سوتی‌ها

بازم مثل همیشه حواسم نبود و گفتم :خانم کیکتون کیفی شد !!!(در واقع باید می گفتم کیفتون کیکی شد!!!!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم ب ناظممون میگم برگه بده برم سرکلاس میگه تا الان کجا بودی میگم پژوهش میگه الان زنگ میزنم میپرسم میگم خو خانوم خود پژوهش ک نبودم رفته بودم از دوسم راجع به پژوهش سوال کنم!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز میخواستم از درخت همسا یه ا نبوه بکنم
ناگهان دیدم یک موجود دو پا داره موزیا نه به من نگاه میکنه نگو این موجود دوپا صاحب درخت بوده
درآن لحظه من ابن شکلی شدم . :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش رفته بودم کتاب فروشی.....
به پسره می گم نمونه سوال امتحان نهایی زیست می خوام....
برگشته می گه :
چه رشته ای؟ :-/
من : :o ;))
............................
اول .... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم اردو فامیل لیدره میرزایی بود
من وقتی واسه اولین بار میخواستم صداش کنم خیلی جدی : ببخشید اقای میزنایی X_X X_X
بدبخت مونده بود به من چی بگه :))
 
Back
بالا