خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

سر سفره: ;;)
مامان:فرشته یه لیوان اب واسه من پر کن!!! ;D

من:چشم رو چشم!!! ;D

بعد من که میخام بریزم مامان میگه!!!

بسه..بسه..پر نکنیا!!!! ;;)

من: :> الان چیکار کنمد پر کنم یا پر نکنم؟؟؟ :-w

مامان:گفتم پر کن نگفتم که پر کن!!! :)

من: 8-| ها؟؟ :-/فهمیدمن دیگه پر کنم!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز بیکار بودیم گفتیم چه کار کنیم چه کار نکنیم و اینا به این نتیجه رسیدیم ک به کار سر کار گذاشتن روی بیاریم ..
.خلاصه قرار شد من به یکی از دوستایه دختر عمم زنگ بزنم بعد خیلی با لحن خوشحال و جو گیر باهاش بحرفم .... عاقا ما زنگ زدیم تا دختره برداشت کل بچه ها ی دوروبر زدن زیر خنده منم دیگه نمیفهمیدم دارم چی میگم ...با خوشحالی و اینا سلام دادم بعد از چند دقیقه گفت شما؟ منم گفتم منو نمیشناسی دیروز خودت گفتی بهت زنگ بزنم یادت نیست ؟بعد هول شدم گفتم و اصن میدونی چند وقته باهات حرف نزدم؟!؟ نزدیک یک ساله ....
دیدم خنده ها شدید تر شد تازه فهمیدم چی گفتم ...
چه جوری میشه من یک سال بوده باهاش حرف نزدم بعد دیروز بهم گفته بهم زنگ بزن!؟!
هیچی دیگه روم کم شد قط کردم خودم :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقاماازاین زیست2زیادخاطره داریم:داشتیم صفحه240رونیگامیکردیم براباراول کلی نکته ظریف پیداکردیم!
- یکی ازبچه ها:خانوم زنده زا بابچه زا چ فرقی داره؟دوتاییشون که زنده ان و بچه؟!!(راست میگف خدایی!!)
- خانوم: :-[
یکی دیگه:خانوم اون سبزاتو شکل پایینی چین؟؟!
- بازم خانوم: :-[
بعدی:خانوم توشکل وسطی یه واژه ی نامفهومه!(و-ن)
- دوباره خانوم: :-[
بعد که جواباشونو گرفتن تندتند رنگ عوض میکردن!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم مسجد
اذانو گفتن
امام جماعتمون شروع کرد به نماز خوندن
رکعت اول رو خوند
تو رکعت دوم رکوع رو انجام نداد یه سره رف سجده
مکبر: :o :o :o
ما: الله اکبر الله اکبر :| :| :|
تا نه اصن متوجه نشد
بعد از نماز من بهش گفتم
امام جماعت: :o :o :o :o
تمام مردم هم : :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
یه بچه ای که اصن نتونست خودشو کنترل کنه =)) =)) =))از مسجد رف بیرون
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز خیلی ساکتو مظلوم رومبل نشستم داداشم اومده میگه چته برا چی ناراحتی پارسال این موقع داشتی بشکن میزدی که میگم توکه نمیدونی داداش از شدت خوشحالی نمیتونم گریه کنم :(( =)) :(( =)) :(( =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز دوستم رفت دفترچه خاطراتشو به یه سومه بده گف منم باش برم رفتیم بعد این سومه رف خودکار بیاره هیچیم نگفت
همینجوری رفت منم که دیدم خب اولش نفمیدم به دوستم میخواستم بگم عجب دختر ع*یه
یدفه دختره برگشت منم روی کلمه ع* همینجوری موندم
دختره X-(
من و دوستم :)) :-"
------------------------------
یه بار دیگم داشتیم حرف میزدیم با همون دوستم بعد
یکی از بچه اومده بود که ازش متنفرم داش گوش میداد به حرفامون بعد رف اونورتر فک کردم دیگه گوش نمیده برگشتم رو به دوستم
گفتم چقد ازش بدم میاد که دوستم گف داره نگات میکنه من:
:-" #-o
منظورم از کیمیاس نه از این که :-"

کلا صلاح نیس به کسی چیزی بگم
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستیم بریم درخونه عموم ایناکه یه چیزی بهشون بدیم همه به هم می گفتن که زنگ بزن ببین خوابن یابیدار

یه دفعه خواهرم گفت:چه کاریه زنگ بزنیم میریم درخونه شون اگه نبودندبیدارشون میکنیم :-" :-"

حالایه سوالی ایناکه نیستن چه جوری بیدارشون میکنیم؟؟؟ :-/ :-/ :-/
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستام تو دفترچه خاطراتم نوشته: منو از یادت فراموش نکن =))
سوتی خودم: من:می خواست از زیرم بکشه ندادم...دوستم:چی؟ :o...من: ببخشید منظورم این بود میخواست از زیر زبونم بکشه لو ندادم :-"
سوتی یکی دیگه از دوستام:زدم چشو چالشو چال کردم =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینی که میگم سوتیه یکی از دوستامه .. :))

یه جمله تو بخش گردش مواد زیست یک هست ، اینه " آسیب مخاط معده باعث کم خونی وخیم می شود "

بعد دوستم پرسید خانوم خیم چ نوع بیماری ایه :|


کلاس منفجــــــــــــر شد =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان تو بخش كتب و مجلات بودم، نميدونم چجوري تاپيك ار.ال.استاين[nb]http://www.sampadia.com/forum/index.php/topic,48851.0.html[/nb] رو شل سيلور استاين خوندم. :-\

دقيقن تا نصف صفحه رفته بودم و همين طور منگ مونده بودم كه اينا چرا همشون دارن چرت و پرت ميگن؟ :o

آستينامو بالا زده بودم كه يه پست بلند بالا در معرفي و دفاع از شل سيلور استاين بفرستم كه به رحمت الهي دوزاري م افتاد. ;D

به خير گذشت! #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

+حرف زدن من بعد از امتحان عربی: اصن ادم متدرگن - بر وزن مُتِفَرعِل به جای دگرگون- میشه!!!! :-\
+میدونی به چی میخندم؟!تو که اصلا نخندیدی :-\
+اینم سوتی کتاب شیمیمون ص90 فکر کنید:
نیروی جاذبه ای نشری لوندون(london) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها


× واسه شکلک این پست حرف بزن داشتم با داداشم صحبت میکردیم , میگم من =P~ رو خیلی دوست دارم میگه من اون که زبون داره, دوست دارم ... در ادامه میگه قورباغه هه ...
میگم این ؟ :-&
میگه نه این <:-P

=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

. با مامان و خواهرم تو آسانسور بودم خیلی شلوغ بود فک کردم پشت سرم خواهرمه خواستم اذیتش کنم محکم خودمو ب عقب فشار دادم... بعد حس کردم زیادی نرم شده :| برگشتم پشتمو نگا کردم یه پیرزنی داشت خفه میشد :|
+ خواهرم آخرین لحظه جا ب جا شده بود اونور تر :|



. تو یه مغازه ای دیدم هدفون آویزوونه اصن نگا نکردم ببینم چی فروشیه :د رفتم پرسیدم ببخشید میشه چند مدل هدفون بیارین واسم فروشنده گفت هدفون نداریم فقط دوربین داریم. گفتم اون گف اون مال کامپیوتر مغازست :)
:|



. سر کلاس عربی ریشه ی اشترینا ، بر وزن فعل ، گفتم شتر :)
شبش تو خونه با خودم خوندمش اشترودل :| :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

بله گفتن داییم سر سفره عقد:به نام خداوند بخشنده مهربان،بسم ا... الرحمن الرحیم بلللله_))بنده خدا هول شده بود بابا حق بهش بدین دفعه اولش بوده خو_>
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز با خواهرم رفتیم استخر بعد چون تاریخ کارتامون گذشته بود قرار شد فقط شماره هامونو بگیم و کارتامونو نشون ندیم...

بعد خواهرم رفت شماره هامون گفت :>

اقایه : خب نمیشه خانم ک باید کارتاتونو نشون بدین

خواهرم: اخه خونه جا گذاشتیم

من : باشه الان از تو کیفم پیدا میکنم...

این دو تا جمله رو باهم همزمان گفتیم... ;D

ولی فک کنم نفهمید :> B-)
 
پاسخ : سوتی‌ها

یـه بار دیدم مامانم و خالم کلی درگیرن،هی خالم زنگ میزد به گوشی مامانم هی مامانم زنگ میزد به گوشی خالم.

بعد خالم اهواز زندگی میکنه.گفتم مامان چی شده؟

گف:هیچی بابا خاله رفته بازار یه چیزی میخواد واسم بخره عکس گرفته ازش،بلوتوث آی هر دو تامونم روشنه ولی بلوتوث نمیشه! میتونی ببینی این چشه؟

منـو میگی؟داشتم از خنده میمردم..=))..
 
پاسخ : سوتی‌ها

سالار عقيلي يه آهنگ داره،بيت آخرش اينه:

به سرِ سبزِ تو اي سرو كه گر خاك شوم ناز از سر بِنَه و سايه بر اين خاك انداز

تو يه جمع خانوادگي بوديم ، اومدم همخواني كنم ، يهو قاطي كردم ـو تو مصرع آخر هرچي "س" و "خ" بود جابجا گفتم!!!!!

امكان نداره بتونيد قيافه منو تصور كنيد........خيلي بد شد......
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونمونوچندسال پیش عوض کرده بودیم.خونه قبلیمون آپارتمانی بود.هرکی باهمسایی بالایی کارداشت زنگ مارو اشتباهی میزد!ماام همیشه میگفتیم زنگ بالایی رو بزنین.بعدش خونمونوعوض کردیم این یکی 1طبقه بود.اتفاقاهمسایه بغلی فامیلش با همسایه بالایی خونه قبلی یکی بود.یه بار یکی زنگ ماروزدگفت منزل فلانی؟منم برداشتم گفتم زنگ بالاروبزنین!بعدچنددیقه برگشتم دیدم اون بنده خدا هی اینورو اونورو نیگا میکنه هی بالارو نیگا میکنه میبینه هیچ طبقه ای موجود نمیباشد!دوباره آیفونو برداشتم گفتم منظورم طبقه پایین بود!گفت ینی زیرزمین؟!!بعدیادم اومدکه چی گفتم!! ;Dحواسم پرت بودخب!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از (: vampire girl :) :
ممنون از تشکر شما ;D
میخواستم بنویسم : ممنون از توجه شما.... ;D
 
Back
بالا