خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم تعریف میکرد:چند روز پیش رفته بودم کتابفروشی کتابکار گاج قرمز بخرم یهو هول شدم و سیمای مغزیم قاطی کرد به فروشنده گفتم ببخشید آقا کتاب قاج گرمز دارین ؟؟؟!!!
قیافه فروشنده
کناریم
من
حالا قاج هم برا اسم کتاب قشنگه ها نه ؟؟؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بنده خدایی خواست بگه I'm walking to school
که فرمودند I'm fu**ing to school خودتون قیافه معلم رو حدس بزنید
 
پاسخ : سوتی‌ها

پار سال کلاسمون یه جوری بود که پنجره دقیقا رو به روی در بود
یه دفعه نمیدونم کدوم زنگ بود معلم نداشتیم با دوستام تو کلاس نشسته بودیم بعد من بلند شدم رفتم جلو پنجره پشت به در وایسادم یکم که گذشت بچه ها باهم دعواشون شد منم دیدم حوصله ندارم رفتم تو هپروت و در همون حالت شروع کردم واسه خودم رقصیدن رفتم یه چرخ خوشگل بزنم که دیدم یا خدا معاونمون پشتم ایستاده :)) منم جلوش به این شکل که دست راستم بالا دست چپم پایین مانتوم چسبیده و با دهان باز! :)) هیچی دیگه کلی دوستام مسخرم کردن معاونموم یکی زد پس کلم گفت بیا برو بچه بیا برو :))
****
یه دفعه با دوستام داشتیم میرفتیم تو کلاس در همون حالت به هم نگاه میکردیم حرف میزدیم که یهو دیدیم درسا رفت تو بغل یکی از معلما که اتفاقا که خیلی هم لاغر بود ما که این صحنه رو دیدیم خندمون گرفته بود ولی کنترلش کردیم بعد که معلمه یه قدم ازمون دور شد درسا گفت چه نرم بود :)) هیچی دیگه مارو نمیشد از رو زمین جمع کرد :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

× آیا واقعن گازهای نجیب نیاز ب تمایل ندارند و خودشان تمایل دارند؟ تفکرات دوست بنده. :د

× یکی از دوستان خیلی جدی برگشته بود و داش میگف که قراره هفته ی پیش چیکار کنهُ اینا. مائم تایید می کردیم که هفته پیش بریم فلان کارُ بکنیم. بعدِ پنج دیقه تازه فهمیدیم که هفته پیش میگفتیم به جای هفته ی بعد. : -"
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن روز پيش، مامانم خودشو بيچاره کرد تا من از خواب بيدار شم. ;D تا بيدار شدم رفتم تو اون اتاق پلو مامانم با يه قيافه ی حق به جانبو خيلی عصبانی برگشتم ب مامانم می گم: هی ميگی اسمشو بگو،اسمشو بگو. X-( اسم کّيو بگم؟ :-L کودومشونو می خوای؟ X-(
مامانم ي کم وايساد، :-\ بعد شرو کرد ب خنديدن، =)) ب من ميگه باز قاطی کردی؟ =))
من: 8-} :|
ي سری ديگه خواب بودم مامانم بم می گفت بلند شو، بعد من می گفتم eeeeاول عکسارو بده. B-)
حالا اصن اين وسط عکسی تو کار نبوده ها... =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تلویزیون یه برنامه ای درمورد ازدواج (من بی تقصیرم :-" ) داره میده ک مثلا
میره مصاحبه میکنه با مردم در مورد ازدواج و اینا :دی یه سوالش این بود ک
"مهم ترین معیار شما برای ازدواج چی بوده؟"
بعد از یه آقاهه پرسید، آقاهه جواب داد ک " متعهد باشه"
من فک کردم میگه "متاهل باشه" :)) بعد مثلا دو ساعت داشتم فک میکردم ک
چ مردای روشنفکری پیدا میشن واقعا، خدا شانس بده :-"" :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با پسر داییم که 8 سالشه دعوام شده بود بعد زن داییم گفت خودتم بچه بودی اذیت میکردی بعد من باصدایی رسا جلوی همه گفتم:
*من هم سن این بودم آدم بودم..*
بعد همه گفتن راست میگی اون موقع آدم بودی ولی الان..
من ~X(
اون جمع =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیلی شیک و مجلسی جلو فرماندار و امام جمعه این کله گنده ها و اینا،سر یه چیزی بحث میکردم،اومدم از فرماندار نقل قول کنم:اتفاقا اقای پر نور هم دیروز اینو به من گفت،فلانی هم گفت،فلان رئیس هم گفت،از تیر ماه به این ور دارن هی میگن و میگن اما کو اقدام؟
خیلی هم جدی و اینا گفتم اینو،بد دیدم همه دارن بر و بر منو نگاه میکنن و بعضیا هم فرماندار رو....با خودم فک کردم که شاید خیلی تند رفتم،یه لحظه ترسیدم..اما....
{فامیلی فرماندار نور پور بود :-"}
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس نشسته بودیم . فکر کنم زیست . بعدش درباره ی خرس حرف می زدیم و داشتیم معایبش رو می گفتیم .
یهو یکی از دوستام گفت . آقا اینطوریم نیستا . خرسم آدم خوبیه . ^-^ :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دعای عهد رو یکی از دوستام داشت فارسیشو میخوند بعد یهو پرسید خَشوَت یعنی چی ؟!
من : :-??
بقیه دوستان : ^-^

من بعد از چند ثانیه یهو یادم افتاد میگم : خُشونَت بابا :-L میخوای همون عربیش رو بخونی؟ :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر زبان فارسی مون خیلی شیش میزنه :-"
جلسه پیش از یکی از دوستام پرسید: خانوم گودرزی فامیل پدرتون چیه؟
دو جلسه پیش هم ازمون پرسید: بچه ها دوشنبه چندشنبه ست؟

علاقه عجیبی به استفهام انکاری داره
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرکلاس جغرافیابودیم بعدبرای اینکه نپرسه یه بحث روشروع کردیم

گفتیم خانم چرا به بقیه مدارس تبلت میدن و به مدرسه ما نمیدن؟

معلم:تابلت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تابل؟؟؟ :-??(لطفا مدل بابااتی بخونید) ;D

وما: =)) =)) =)) :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی یکی از دوستام :

گوشیم مونده خونه دوستم رفتم بگیرمش

دیدم 5 تا پیام اومده برام بازشون که کردم دبدم

دوستم نوشته گوشیت مونده خونه ی ما بیا ببرش !!
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از MeHdI.H :
گوشیم مونده خونه دوستم رفتم بگیرمش

دیدم 5 تا پیام اومده برام بازشون که کردم دبدم

دوستم نوشته گوشیت مونده خونه ی ما بیا ببرش !!

خاطره ی خودت بود دیگه....
 
پاسخ : سوتی‌ها

پ ن پ
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از MeHdI.H :
حتما باید از خودم باشه ؟ ;D
نه....آخه مشکل اینه که نه از خودتونه نه از دوستتون ;D
این سوتیه رو ما حدودای قرن5-4 بود که تو مدرسه می گفتیم همه از خنده دل درد میگرفتن...بله.. :-"
البته ناراحت نشین ها!!...صرفاً جهت اطلاع تون گفتم :-" :-" :-" (:| (:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

نگین 4 ساعت داشت درمورد اینکه پریسا راهنمایی بود چ مدلی بود صحبت میکرد و ما هی میخندیدیم.
یهو پریسا رو صدا زد و گفت:پریسا؟ دارم غیبتتو میکنم راحت باش. (ینی راضی باش :)) بعله :دی ) :))
--------------
نگین:لیلا؟ب من میگه چرا میرختی؟ (منظورش میرقصی بود :)))))))) ) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس المپیاد شیمی بودم دوستم ازم پرسید: چرا امروز خیلی کند مسئله حل می کنی تو که اینا رو بلد بودی؟!
گفتم:آخه امروز ماشین حساب سفینه(منظورم نفیسه المپیادی سال بالایی مون بود) رو گرفتم راه دستم نیست.
پ.ن: بچه ها انقدر خندیدن که تمام صورتشون قرمز شد.
 
پاسخ : سوتی‌ها

شطرنج ناپلئونی باختم =))
 
Back
بالا