خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز صبح داشتم امتحان دفاعی میدادم،چیزیم نخونده بودم.هیچی دیگه با اعتماد به نفس رفتم سر جلسه و کنج کلاس قایم شدم.امتحان که شروع شد یه ربع ساعتی سرم رو برگه این و اون بود،واما چون امتحان تشریحی بود نمیشد تقلب کنی.منم یواشکی دست کردم تو کیفمو کتاب دفاعی رو در اوردم و گذاشتم روپام.داشتم دنباله یه سوالی میگشتم که یه دفعه دیدمیکی از پشت میزنه به من.منم رو حساب اینکه دوست خنگتر از خودم ازم تقلب میخواد یواش گفتم: هیس ای گو گوشاش تیزه میشنوه که یه دفعه کلاس رفت رو هوا.مراقبمون بود.به روش نیورد برگمم نگرفت.حالا باید شنبه برم ببینم چه خواهد شد...؟ [-o<
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پيش عزا بوديم دوستم اس ام اس داد گوشي جديد خريدم در همين حال صاحب مجلس اومد خوش امدگويي من قاطي كردم گفتم تبريك ميگم :| :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

قسمتی از صحبت های من و خالم:
- این زیپ دامنمو ببند
- عه زیپش نیست که :-? کنده شده
- :-?
- :-?
- عه این که چاک دامنه!!! ;D دامنو چپه پوشیدیییییی :))

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

گوشی داییم زنگ زده بود بعد میخواستم مامانمو صدا کنم بیاد گوشی بگیره چند نفرم در همون لحظه داشتن باهام صحبت میکردن قاطی کردم درو باز کردم میگم : ااالو مامان... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم شوهر خالم میخواد شلوار بخره رفته سایزشو نگاه میکنه میگه اه اینکه ایکس اِل(XL) من ایکس لارج(XL)میخواستم.......خو من دیگه چی بگم..
 
پاسخ : سوتی‌ها

خواهر دوستم دبستان بود آپاندیسشو عمل کرده بود مدیرشون زنگ زد خونمون احوالشو بپرسه
گفت ایشالا زود خوب شی
خوهراینم زود جواب داده هم چنین ایشالا شما هم خوب شید B-)

:)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

فرض كنيد مخاطبتون يك پسره :
پسر:بابا تو اينكاري كه من ميگمو بكن،به خدا هيچي نميشه
-:نميكنم
-:بكن
:-نميكنم
-:بابا من يه بار كردم،مطمئن باش وقتي ميگم مشكلي پيش نيومده راست ميگم
-:..........
-:.........
-:خوب،ديگه چه خبر؟؟؟ :|

لازم نيست كه توضيح خاص ديگه اي بدم به جز اينكه طرف مغازه دار بود و داشتيم راجب لباس حرف ميزديم؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم ميگفت یه پسری تو فامیلشون دارن خیلی می خوابه یعنی وقتی می خوابه تا بیدارش نکنی ، بیدار نمیشه
اما سوتی ایشون
یه بار پنج شنبه بعدازظهر از سرکار میاد خسته بوده می گیره می خوابه ، فرداش مامانش بهش می گه فرامرز ( اسمش فرامرزه ) پاشو برو سرکار . میگه مامان جمعه است بزار بخوابم .
مامانش : بیدارشو پسرم جمعه رو کلن خوابیدی امروز شنبه است . :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

من وقتی محو در خواندن زیستم.........

کشر قلیه به جای قشر کلیه.......

----------------------------------------------------------------------------------------------------

خالم یه پالتو خریده بود بهش میگم کجا خریدی میگه مغازه اسمش (اَبَر بَرَند)بود......منم موندم خدا معنیش یعنی چی تا آخر کشف کردم

اسمش(اَبَر بِرَند)هست به خالم گفتم چه سوتی داده با افتخار جواب میگه من که اول بهش می گفتم(اَبَر بِبَر)عموت منظورش شوهرخالمه گفت

اسمش (اَبَر بَرَند)هست آخه این خاله و شوهر خالست ما داریم بِرَند رو همه چی میخونن الا خودش.....
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی یکی از فامیلای دوستام:

یکی از آشنا هاشون کنکوری بوده...بهش میگن بلند شو بخون!میگه کنکور ساعت چنده؟!میگن هشت.میگه :خیلی خوب...ساعت 7 بیدار میشم میخونم!!!!!!!!!

=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دختره همسایمون انقدر تو خونه مونده که روابط اجتماعیش زیر صفره.چند روز پیش اومده بود سمنو بده،از پشت آیفون گفتم کیه گفت سمونو هستم.ینی امیدی به این بنده خدا هست؟ [-o< [-o< 8-} 8-}
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستام با برادر زادش تفاوت سنیشــون 4 ساله بعد اینا با هم نشسته بودن می خواستن برن نِت دعواشون میشه :
برادر زادش: خیلی گاوی :-"
خودش: عمته ... :-" :))
عاغا حرفی برا گفتن نیس دیگـه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه هاازمدرسه میرفته خونه بعدمیفهمه که یه پسره داره دنبالش میاد بعدواسه اینکه ردگم کنه میره جلوی یکی ازخونه ها والکی کلیدشودرمیاره که مثلا داره درو باز میکنه وپسره ول کنه وبره،میبینه پسره داره میادسمتش بعدبهش میگه خانوم مییشه برین اون طرف وکلیدشومیندازه میره توخونه =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبير فيزيكمون: خانوم فلاني كه اين فصل رو نوشته خودش حالت جامده.... ( فيزيك شاخه حالت جامدات)
دوستم : ببخشيد يني چي كه خانومه جامده؟؟؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش سرکلاس زیست میخواستم یکی از ویژگی های روزنه هوایی رو بگم گفتم جانور به جای جاندار......

-----------------------------------------------------------------------------------

امروز سر کلاس زیست
بچه ها:وای چقد هوا سرده
من:همین حرفارو میزنین که هوا خدای سرد بهمون نمیده

---------------------------------------------------------------------------------------
بازم امروز سرکلاس زیست
خانم: تو نفرون چی ترشح میشه
دوستم:مواد دارویی و حشره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

-----------------------------------------------------------------------------------------
دوستم امروز میخواست بگه رگ شریانتو نیاووردم منظورش مداد نوکیم بود
گفت:شیارتو نیاووردم
اینم سرکلاس زیست بود



خدایا شکرت که کلاس زیست واسه شادی ما هست
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس فیزیک:
همه جا ساکت بودو داشتیم تمرینارو چک می کردیم ..کناریم یه کاری کرد منم جیغ زدم! همه برگشتن عقب..منم خشک موندم سر جام !اشانس اوردم دبیر چیزی نگفت!
اخه قبلشم مورچه دیدمو جیغ زدم!! :-[
قبل ترش هم تمرینایی که بچه ها از روم می نوشتنو دید!!
کلا گند زدم تو کلاس..معلوم نیس بنده خدا دربارم چی فک می کنه!؟! :-?
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب طرفای ساعت 1 شب اینا داشتم با یکی از آشنایان راجب کامپیوتر و مهندسی کامپیوترو اینا صحبت میکردم . این آقا یکم خسته بود بعد خب وقتی آدم خسته باشه منگ میزنه دیگه!
منم ول نمیکردمش هی سوال پیچش میکردم .
بحث رسید سر سخت افزار
من رو مبل نشسته بودم ایشون سر مبل روبروی من . من با ذوق اینو نگاه میکردم که جواب بده .
چیزی تو این مایه ها گفت :
ببین سخت افزار به کلیه قطعات کامپیوتر گفته میشه... مثل : (اینجا چشماش یه دیقه بسته شد دوباره باز شد سه نقطه هم نشان مکثشه! من گفتم حالا این ادامه نمیده و گفتم که الان میخوابه و داشتم میخندیدم بعد ادامه داد) ...مثل ... اسب آبی!!!
من چشمام از حدقه دراومده بود باخودم میگفتم که اسب آبی؟ فطعه کامپیوتر؟ جان؟
یهو چشماشو باز کرد گفت :من چی گفتم؟
من درحالی که سعی میکردم عادی باشم گفتم: شما گفتی ... اسب آبی!


هیچی کاشف به عمل اومدیم ایشون در اون لحظه بخواب رفته و خواب دیده (تو همون یه ثانیه) اونم خواب اسب آبی بعد یهو اسب آبیو که دیده جوزده شد اسمشو گفت...![nb] عصرشم داشتیم مستند اسب آبی میدیدیم از قضا![/nb]
 
پاسخ : سوتی‌ها

من کلاس دوم دبستان که بودم عاشق پرنسس ها و شخصیتای کارتونی بودم بعد یه بار سر امتحان بجای اینکه اسم خودمو بنویسم نوشتم زیبای خفته =)) معلممون سر کلاس داشت برگه هارو تصحیح میکرد گفت کی اسمشو نوشته زیبای خفته؟؟!! :-?? منم با اعتماد به نفسو بلند گفتم من ;D نگاه بچه ها اون لحظه هیچوقت یادم نمیره =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز زنگ آخر تو کلاس زبان خیلی شیک به معلم گفتم هنوز language fuction درس ندادین! :-"

البته منظورم function بود! :-"

معلمم به روش نیاورد! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسر عموم یکسالشه اومده بودن خونمون بعد این خواب بود منو خواهرم نشسته بودیم بالا سرش که بیدار بشه
وقتی بیدار شد خواهرم دسته بچه رو گرفته بود منم پاشو گرفته بودم که زودتر بغلش کنم
خواهرم:خودم زودتر دیدمش پس خودم اول بغلش میکنم
من:من اول پاشو گرفت پس ماله منه
عموم: :o مگه تو خیابون پول پیدا کردین که میگین من اول دیدمش
ما: :-[ ^#^ و بعد :))
بعدش عموم بچشو ازمون گرفت :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

هفته‌ی قبل 5 شنبه، ما هم مسابقات آزماشگاهی داشتیم، هم قرار بود یه مسابقه‌ی موشک آبی اینا برگزار بشه، شنبه‌اش هم خودمون تو مدرسه مسابقه‌ی نجات تخم مرغ داشتیم ;;) بعد منم تو همش بودم، منتهی این موشک آبی هنوز قطعی نشده بود. گیر کرده بودیم که ثبت‌نام کنیم یا نه :دی

بعد همون 5 شنبه من تا 2:30 کلاس داشتم، از صبحم فقط یه بربری خورده بودم. ساعت 3:20 رسیدم خونه دیدم گویا کابینت ساز اومده و مامان هم خونه نبوده و از نهار هم خبری نیست و خودشون حاضری خوردن برا من نخریدن :| منم گرفتم خوابیدم ;D

تو خواب دیدم گویا هانیه دوستم میگه بیا برا موشک آبی ثبت‌نام کنیم خودمون دو تا، منم می‌گفتم نه دیگه، لیلا و حانیه هم نمیان منم نمی‌آم ! :P بعد خودم متوجه شدم که تو خواب پاشدم به مامانم که داشت تلویزیون می‌دید گفتم به هانیه بگو من نیستم، منو ثبت‌نام نکنه. بعد راحت گرفتم خوابیدم :-" :))

از خواب پاشدم مامانم گل‌گاوزبون داد :)) گفت از بس که اعصابت قاطی پاتیه هزیون می‌گی تو خواب :-" :))
 
Back
بالا