خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز،مهمونی،ما رو هم بردن دیگه ؛
در اون بین،اومدم سمت اپنشون،سفره هفت سینشونو ببینم ;;)
بعد زل زدم به تنگشون کوچولوشون
(از اونجایی که اخیرن مطلع شدم نزدیک پنج ملیون ماهی در دو هفته
بخاطر نگهداری نامناسب میمیرن،
در حالی که همین ماهی قرمزا میتونن ده سااال زنده بمونن)
یه چیزی رو سطح آب شناور بود،شبیه دوتا چشم
،هی اینور و اونور نگاه کردم که لابد ماهیه از اون شفافاست و اینا
،خانومه تعجب کرده بود :oاز این همه کنکاش بنده
،ازش پرسیدم ماهیتون کجاست پس؟!!
گفت که تو تنگه خب.یکم اومدم عقب بعله
اونیکه من داشتم با آمیزه ای از تفکر و افسوس نگاش میکردم،ظرف سرکه بوده #-o
من : :-" بقیه : :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم کنار دریا میخواستیم جفتی سوار موتور چارچرخ شیم خالم روبه زن داییم:

سودابه خودتو سودابه سوار داریوش بشین(میخواس بگه خودتو داریوش سوار موتور شین)
 
پاسخ : سوتی‌ها

مهمونی بودیم،یکی ازفامیلامون ازاونایی که خیلی روبچه شون حساس ان وبچه شون نبایدهرچیزی بخوره.سرشام،این بچه میخواست نوشابه بخوره مامانش نمیذاشت،أخرش بچه هه عصبانی شد اومدبگه"من دوغ بخورم یانوشابه گازدار فرقی نداره"گفت:"من دوغ بخورم یا گ*ا فرقی نداره" =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

زن داییم گوشی داییم رو گرفته بهش میگه اِه این زنگ میخوره ولی نه صفحهش روشن میشه نه شماره میندازه

داییم:بدش من وارو گرفتیش

خدایا این فک و فامیل رو از ما نگیر که مایه شادین......

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
داداشم :این چقد شبیه آمیچان باتانه
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مامانم به خالم كفت مريم جشات خيلي ريز وكوجيكن خالم كفت ماريا از جشماي تو كه مثل سوندي تيبيه بهترن من كفتم از جي؟ خالم كفت سوندي تيبي ديكه مامانم كفت مجيد دلبندم سرندي بيتي :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

برای مسافرت عید رفتیم یزد
اولین روز رفتیم که صبحونه بخوریم بعدش اونجا هرکی وارد سالن میشد ازش میپرسیدن اتاق شماره ی چنده! وقتی ما رفتیم نشستیم یکی اومد ازمون پرسید بعدش بابای منم انگار اصلن نمیشنید برگشت بهش گفت: یه فنجون کم گذاشتین آقا بعدش آقاهه گفت الان میگم بزاتون بیارن بعد دوباره پرسید که چه اتاقی هستیم بعد بابای من دوباره اینا رو نشنید و ظاهرا منتظر بوده طرف بزه فنجونه رو بیاره یه بار دیگه هم اینطوری شد که آخر سر بابام جوش آورد و گفت: چرا همینجوری اینجا وایسادی؟ بعد طرف نا امیدانه برگشت ازم پرسید میشه شما بگین اتاق چندین؟!
منم با نیش باز گفتم!
و در تمام این مدت من و مامانم روده بر شده بودیم!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه پسردایی دارم 6 سالشه، بعد این بچه هر چیزی میبینه و میشنوه تکرار میکنه، معنیشم نفهمه تکرار میکنه
یه دفعه رفته بود با مامان سوپر، پاستیل میخاسته گویا مامانش نمیخریده میگفته پول ندارم، اونم یهو وسط مغازه داد زده پول یارانه خودمه!!!

یه دفعه دیگه هم رفته بوده سوپر کنار خونه شون گویا دیده یه خانومی روی پاهای اقاشون نشستن :-" بعد این اومده تو خونه شون جلوی کلی مهمون گفته " مامان یه دختره ای روی آقا حمید بود" دیگه خودتون اوضاع رو تصور کنین....
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب شام مهمون داشتیم بعد من میخواستم سالاد درست کنم
درست کردم خیلی هم با دقت ولی هنگام اضافه کردن ابلیمو حواسم نبود به جای ابلیمو گلاب ریختم تو سالادا ;D
بعدشم متوجه نشدمو سالادا رفتن سر سفره :-"
هیچی دیگه سالادا تو دهنشون کف کرد :>
بیخیال که دیگه چی شد :| :-"


.من خودم خوردم بد نشده بودا قابل خوردن بود
 
پاسخ : سوتی‌ها

داییم لپ تاپ خالمو برداشته بعد صداش دراومد که چرا کار نمیکنه و خرابه حالا که من رفتم دیدم داره هی انگشتشو میزنه رو صفحه مانیتور ......

(داییم کلا با دکمه بیگانه است.....فکر کرده اینم لمسیه)
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکبار توی جاده داشتیم از داخل یه تونل رد میشدیم بعد من طبق عادت(!)هر وقت از تونل رد میشیم سرم رو از شیشه میارم بیرون و جیغ میزنم... :-"
خلاصه من داشتم جیغ میزدم که یکدفعه دیدم رو دیوار تونل خیلی بزرگ نوشته شده "گوساله جیغ نزن"و در اون لحظه بود که به سکوتی عمیق فرو رفتم :|
و حاضرین هم از شدت خنده صندلی های ماشین رو گاز میزدن!
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان یاد یه خاطره ای افتادم،،
سر کلاس بودیم تو دانشگاه،،استادش خیلی پراکنده درس میده.تقریبا هیشکس گوش نمیده از کلاس 60 نفری جز دو یه نفری که دارن برای خودشون جزوه مینویسن،،،منم با این که دستم جزوه ساعت سوم هست و دارم برای کوییزش میخونم که قبلا باید میخوندم و همه شب قبلش میخونن، در هر حال هم یه درس دیگه رو میخونم هم درسو گوش میدم،،،اخرای ساعت بود که استادم میبینه همه خوابن هی مطالبو رد میکنه، داشت در مورد یه دستگاه ساخت یه فرم دارویی توضیح میداد که عملا خیلی مبهم گفت و منم گفتم استاد یه بار دیگه میشه توضیح بدین?? اثن استادو میگی??انگار دنیا رو بهش دادن،،،گفت بهلع بعله،،،اصن چون شماها تازه به درس علاقه مند شدین،،
بعد یه دقزقه نشده بود که شروع کرده بود که گوشیم داشت زنگ میخورد و سایلنتم بود...رفتم بیرون جواب بدم (هیچ کس حتی نفهمید گوشیم زنگ خورده) همه فکر کردن مرض دارم،،،یعنی داشتن درو دیوارد گاز میگرفتن،.. >) >)
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس حسابان بودیم، معلمه سر یه قضیه ای گفت: "فرمانده منم؛ هر چی من میگم باید گوش کنین."
منم نه گذاشتم نه برداشتم:"آره. فرمانده دزدا..."
به بقل دستیم گفت:"ببین فلانی؛ با آرنج همچین بزن تو صورتش خون بپاشه بیرونا..." :)
 
پاسخ : سوتی‌ها

خوب این سوتی مربوط به زمانی هستش که من سوم دبستان بودم :) و فجیع ترین سوتی عمرم هستش ;D
خوب من به دلیل شغل پدر مادرم از اون موقع یه چیزایی میدونستم و میدونستم که برای تشکیل بچه لک لک و دعا لازم نیس ...ولی فقط در همین حد میدونستم که اسپرم و تخمک باید ترکیب بشن که خوب فیلم(آموزشی) هم دیده بودم :)
اونموقع کلاس نخبه پروری :> میرفتم..و خوب یه چیزی تو مایه های خوارزمی بود بچه ها باید طرح میدادن...و مربیا کمک میکردن طرحا عملی بشه :-"
خوب تا اینجا رو داشته باشین ...بعدش یه روز با مامان بابام داشتیم فیلم شبکه های ایران رو میدیدیم....و یه سکانس بودش که شوهر به زنش یه سیب میده و سکانس بعدی زنه حامله بوده ;D و مامانم به بابام گفت این سیبه کاره خودشو کرد ;D
فهمیدم منظورشون این بوده که سیبه باعث شده زنه بچه دار بشه و این موضوع ذهنمو به خودش مشغول کرد :-?
از شانس بد من فرداش کلاس نخبه پروری داشتم و از شانس بد ترم کفرانس هم بود :|
منم سرمست و ذوق زده ازین که یه طرح خوب پیدا کردم ;))
رفتم رو سن و گفتم میخام طرحمو بگم :| معلمه هم که اصرار منو دید گفت خوب بیا اینجا و میکروفون رو بگیر...
لازم به ذکره اون روز که کنفرانس بود تو قسمت تالارش برگزارمیشد و بچه ها به همراه مادر پدراشون حضور داشتن تا از طرح هایه برگزیده تقدیر کنن...و تالار خیلی بزرگی هم بود و کلی آدم اونجا بودن..
مامان بابای منم بودن :-"
خوب منم با هیجان میکروفون رو گرفتم و شرو به صحبت کردم:
با سلام خدمت شما عزیزانه گرامی ;)) طرحی که من امروز فکرشو کردم طرحیه که میتونه مسیر دنیا رو عوض کنه و انسان رو با چیزهایه جدیدی آشنا کنه...و باید بگم که من تنهایی به این نتیجه رسیدم..لطفن صبر کنید حرفایه من تموم شه بعد میتونید سوالاتونو بپرسید :)) متشکرم ;D

خوب در طرح من ما اسپرم ها رو به میوه ها و مواد خوراکی مثله سیب وارد میکنیم و بعد یک خانم با خوردن اون میتونه حامله بشه :|
فقط اینجا دو تا سوال پیش میاد
1-این که چطوری اسپرم رو به میوه وارد کنیم مثلا از راه تزریق یا اشباح سازی :-"
و 2 اینکه از کجا میتونیم اسپرم پیدا کنیم... :-"
به اینجاش که رسیدم دیدم همه دارن میخندن..به مربی نگا کردم دیدم اونم به زور داره خودشو کنترل میکنه..منم بغض کرده بودم هیچکسم بم نمیگفت اونجا چه خبره..منم گریم افتاد و سریع از تالار زدم بیرون...خیلی بم برخورده بود... الان ک فک میکنم میبینم چقد خنگ بودم...مثه این دهه هشتادیا که نبودم از 3 سالگی این چیزا رو بدونم...خلاصه لحظه یه بدی بود هیچ وقت از ذهنم نمیره.. ;D
و در آخر نتیجه میگیریم فیلمایه ایرانی نبینیم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما یه پسر عمو داریم ایشون یه دفه بلد نبوده تنباکو خانسار رو خشک کشیده :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی مسابقه ی اقای گزارش گر(شناخت بازی کنان)
مجری : اونی که ماسک زده خیلی معروفه ها.
شرکت کننده: اره می شناسمش
مجری : خب بگو دیگه کیه؟؟؟؟؟
شرکت کننده: اخه ماسک زده نمیشناسمش.
فرض کنی داورا ...........


یه بارم با زن داییم رفته بودیم از عابر بانک پول بگیریم بعد من هی دارم شیشه رو فشار میدم(واسه زدن اینکه چه قد می خام)
زنداییم میگه حانیه لمسی نیست که دکمه رو فشار بده
 
پاسخ : سوتی‌ها

روز زن زنگ اول سر کلاس ریاضی بود. دبیرمون پرسید روز زنه و دوستان تایید کردن و اینا.
بنده یهو جوگیر و خوشال داد زدم "دوستان روزتون مبارک. #ذوق "
بغل دستیم گفت روز زنه نه دختر. :-"
بنده ترجیح دادم سر در گریبان فرو برده سرخ شم.
:-""""
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر امتحان ادبیات ترم اول یه جمله ای بود:
ماه نیسانش(یکی از ماه های رومی که نصفش میفته توی فروردین نصفش توی اردیبهشت) دشت هارا باشکوفه ها و گل عروس می شکوفاند...
منم باچه اعتماد بنفسی اینو معنی کردم:ماه(moon)وانتی پر از گل را روی زمین پخش میکند :)
 
پاسخ : سوتی‌ها

خاله ـــِـ گرام : الهه جان امروز چندمه؟

من (در حالی که به مچ دست چپم نگاه میکنم) : نمیدونم خاله ساعتم و نبستم. :-?

خاله : :|

من : :|

+ چرا آخه من مشکل ِ شنوایی دارم؟؟؟ ~X(

+ مسخره هم خودتونید. :|

+ اَه خب از بس مهمون داری کردم دیگه نمیتونم فشار بیشتر از اینو تحمل کنم. :((


 
پاسخ : سوتی‌ها

توی جاده بودیم یه ماشین داشت از سمت راستمون سبقت بگیره یه دفعه مامانم روب بابام گفت داره میاد این این طرف یه زنگی بزن

منو آبجیام این جوری بودیم :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از z.ar.da :
سر امتحان ادبیات ترم اول یه جمله ای بود:
ماه نیسانش(یکی از ماه های رومی که نصفش میفته توی فروردین نصفش توی اردیبهشت) دشت هارا باشکوفه ها و گل عروس می شکوفاند...
منم باچه اعتماد بنفسی اینو معنی کردم:ماه(moon)وانتی پر از گل را روی زمین پخش میکند :)
همیشه فکر میکردم چرا کسی این سوتی رو نمیده..افرییین =)) =)) >)
 
Back
بالا