خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

حتما بخونیید
روز قبل از طرح دیدار برای معدل ترم اول رفتیم جای دفتر دارمون که ته سوتیه!!(من و یه نفر از دوستام که میشه شاهد عینی)گفتیم که اگه میشه معدلمونو بگید
گفت نه دوسه بار گفتیم و اسرار کردیم از اخر گفت ””پدره من برو انقدر اذیت نکن””
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی سال
بعد ترم اول اون دفتر دارمون معاون شد
هنوز سوتی میداد!
چند روز پیش منو برد تو دفترش گفت تو ترقه داری
گفتم نه
گفت من نمیخوام کسی ، از بچه های ما ترقه ببینه
اگه داری بگو
گفتم ندارم
گفت جان پدر مادرت اگه داری بده
گفتم باور کنید ندارم
گفت به من گفتن تو اوردی
””جان بچه ات راستشو بگو””
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم فیزیکمون میخواست محورا رو تو فیزیک بهمون درس بده...اومد مثال بزنه..گفتش:
مثلا در پنجره رو نگا کنین.....(dare panjare)!!!!!!!!!!! :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها یه بار گفت
اقا مرغه!!!
یه سوتی دیگه هم داد که
سقفش رو بازه!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها



چارشنبه امتحان کامپیوتر داشتیم،همش مسخره بازی بود،همه می خندیدن و با معلممون گپ می زدن! ;D
هرکی امتحانش تموم می شد باید از کلاس می رفت بیرون
آناهیتا( که پاشو گچ گرفته) برگشو داد معلممون گفت برو بیرون
یهو یکی از بچه ها گفت:«خانوم پاش خرابه ها!»
کلاس: :)) :)) :)) :))
معلممون: :)) :)) پاش خرابه؟عجب!! :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

فیزیک :
porfor anishtan (پورفور انیشتان ) هم اگه سره کلاس من باشه باید گوش بده !! ;D
==
معلم جغرافی : برای تقسیم عدد 37 بر 1000 ، از ماشین حساب استفاده کرد !!! :)) (ماشین حساب از بچه ها گرفت )
وقتایی که شلوغ می کنیم می گه : اگه نمی تونید رو صندلی بشینید برید بیرون کلاس (منظورش جلوی کلاس هست !!) ایندفعه هماهنگ کردیم دفعه ی بعدی که گفت همه بلند شن :)).. اینو گفت و همه بلند شدن (حتی ردیف جلو !!) ... و بعد گفت : یعنی همه می خوان برن بیرون ؟؟ . گفتیم : اره ... بعد بلند شد وایساد گفت : بیاین بیرون!! سریع (نصفیا نشستن و بقیه رفتن بیرون ) ... بعد اومد اسم بچه ها رو یادداشت کنه (که اومده بودن بیرون !!) ... :
خب ، اقای Y راحتی ؟؟
_حالا ببخشید
_منظورم اینه که راحتی ؟؟
_اره راحتم ، مرسی !!
;D

==
زیست : از 20 و 30 میانگین می گیریم می شه 15
معلم زیست ، یه صفحه گفت ، ما نوشتیم ، اخر با لبخند گفت : بچه ها من کلا اشتباه گفتم ... از اول بنویسید X-( X-(
یکی از بچه ها اجازه گرفت که بره بیرون (اقای X ) ، هنوز از در نرفته بود بیرون که معلم گفت : بچه ها اقای X امروز کجاس ؟؟ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه معلم داریم به اسم غریب
آدم ساده اه ولی پوست من رو کنده
امروز همش حرف زدم اونم هی میگفت یکم دیگه حرف بزنی میندازمت بیرون آقای حیدری(متین حیدری هستم)
آخرش منو بیرون انداخت
بچه ها گفتن تو رو که انداخت بیرون بعدش هی میگفت آقای حیدری حرف نزن
آخر سر هم یکی دیگه رو انداخته بوده بیرون وقتی پسره داشته در رو میبسته بهش گفته آقای حیدری تو آدم نمیشی آخرش

وقتی شنیدم کلی خندیدم
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز امتحان زیست داشتیم،گند زدم به تمام معنا ;D
بعد امتحان رفتم پیش معلممون،گفتم:«می خواستم معذرت خواهی کنم ازتون که نمره م از امتحانتون یه 5 گنده میشه! ;D» :))

آزمایشگاه فیزیک داشتیم،قربونش برم آزمایشگاهمونم هیچ وقت منگنه نداره
باید با نوار چسب و تف ;D و غیره گزارش کارامونو به هم بچسبونیم
ما رفته بودیم پیش مسئول آزمایشگاه که چسب بگیریم،ویدا هم داشت زور می زد نمودارا رو به برگه بچسبونه(بگی نگی داشت گند میزد!)
یهو درسا سرش داد زد:«اه!ری...دی توش!»
مسئول آزمایشگاه: :o :-\ [-(
ما: :)) :)) :))
درسا: ;D :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز همون یه ذره آبرویی هم که داشتم پیش دبیر ریاضیمون رفت.از مدرسه داشتیم میومدیم که داشتم با گوشی حرف میزدم.
ایشونم تیپش ظریف و کلا راحت میشه با بچه ها اشتباهش گرفت منم که حواسم به حرفیدن بود.نفهمیدم اینه.
یهو گفت با کی حرف میزنی نگار؟
گفتم آقامون.
ثانیه ای بعد قرمز شدم.ولی دمش گرم فقط خندید ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی امروز معلم هندسه مون:مثلث ABCD مفروض است... :o :))

این یکی تو مدرسه اتفاق نیفتاده ولی سوتیه دیگه:
تو اتوبوس ته نشسته بودم،اومددم پیاده شم،
وسط راه تو اتوبوس حس کردم دستم گیر کرد به یه چیزی :-/
برگشتم،می دونین دستم به چی گیر کرده بود؟ ;D
دستم گیر کرده بود به عینک یه نفر و عینکشو درآورده بودم!!! :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم هاي ظريف :))

ياد يه خاطره از امسال افتادم!!

يه روز امتحان شيمي داشتيم و داشتيم با دوستم دم در كلاس رژه ميرفتيم و كتاب شيمي رو ميخونديم

وارد درگاه كه شديم از گوشه ي چشم يكي از بچه هارو تشخيص داديم(از رو تركيب لباس و رنگ لباساش)

اون دوستم يه تنه ي محكم زد بهش و كوبوندش به در منم پشتش بودم محكم خوردم بهش يه هو ديديم كه خاله هست و اون كسي كه فكر ميكرديم نبوده(خاله=معلم شيميمون)

ما اينجوري بوديم: O0 O0
معلم اينجوري : :-[

بعد معلم از ما عذر خواهي كرد و گفت: ببخشيد حواسم نبود اصلا از صبح سرم درد ميكنه!
بعد رفت نشست رو صندلي كه من بهش گفتم: آقا،اشتباه اومدين با كلاس بغلي دارين
جلوي معاون و بچه ها كه داشتن شيمي ميخوندن ومعلم اصليه اون زنگ هم اومده بود ...بعد كه داشت ميرفت باز هم از منو دوستم عذر خواهي كرد :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

برگه امتحان ترم بنده :
1-1=1-
حالا عدد به دست امده زیر رادیکال با فرجه ی 2 منفی شده O0 O0 حالا ما هم سر امتحان غصه که ای بابا چه کنیم چه نکنیم
واسه ی معلم نوشتم : سوال غلطه ! اعتماد به نفس رو داشتید اونم سر امتحان ترم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم عربیمون یه جورایی .... آره !

می خواست درسو شروع کنه اینطوری شروع کرد :
خب بچه ها سلام آقایون ! درس امروز رو با صحبت در مورد احسان به پدر و مادر شروع می کنیم ( ما : :| )ما هرکسی باید به پدر و مادرش احترام بذاره ( ما به هم دیگه : :> ) ! حقوق بشر یعنی این ! من خودم همیشه به حقوق بشر اعتقاد داشتم ( ;) ) من به خود دانش آموز به خاطر شخصیتش احترام می ذارم و به هیچ کس نا سزا نمی گم ( ما پیش خودمون : =D> )

آقای X !! بس کن دیگه خهاخمثقمیطدمخ ( ما : :o )اهههههه چه خبرته کوئسنملاخهای بیـــــــــــــــــب( ما : 8-} ..... جختشجحتخل ( ما : ;D )برو گمشو بیرون برو گمشو آشغال بی شعور ( ما :)) )

آخرش هم ما محکم : =D> با سوت

اون بالاییه عربی نیستا ! چرت و پرته ! من به دوستام گفتم هرکی تونست برای من ترجمه کنه من بهش 100 هزار تومن می دم !
:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اول سال امتحان فیزیک داشتم بعد تا ساعت 5/1 نصف شب داشتم با بابام فیزیک تمرین می کردم (:|
حالا نصفه شبی من خوابم میومد خنگ شده بودم 8-} (:|
بابام گفت:«خب انرژی جنبشی اینو چجوری حساب کنیم؟» ^-^
من هم ناگهان انگار که یه کشف بزرگ کردم:«آهان!Q=mc دلتا تلتا!!!!!!!!! ;;)»(چه ربطی داشت؟)
بابام: ~X( ;))
من:احمق شدم!!!! :(( :))
________________________________________________________________________**__________________
حالا سر همون امتحان فیزیک ما داریم امتحان می دیم خیر سرمون یهو مسئولین گرامی مدرسه بلند گو رو روشن می کنن و آهنگ می ذارن! :o :o
"این عشق الهی ست!حق لایتناهی ست!" :-\
ما دیگه حسابی جوش آورده بودیم: X-( X-( X-(
_ما داریم اینجا امتحان می دیم!!!!!!!!!! X-( ~X(
_دیوانه اند اینا!!!!!!!!!!!!!!!! X-( ~X(
_دیوونه ها!!!!!!!!!!!!!!!!! X-( X-(
_اینا واقعا متوجه نیستن که ما داریم امتحان می دیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ X-( X-( ~X(
منم اشتباهی تو برگه م نوشتم:«انرژی این دو زمانی برابر می شود که انرژی جنبشی و پتانسیل الهی است!» ;D
__________________________________________________________________________**_______
این خیالبافی من داره کار دستم میده!
جدی میگم! :P
نشسته بودم سر امتحان هندسه،بعد حواسم پرت شد و رفتم تو هپروت! ;D
وقتی به خودم اومدم دیدم دستمو زدم زیر چونه م و با یه لبخند گنده (وقتی می گم گنده یعنی واقعا از این گوش تا اون گوش) نشسته م دارم واسه خودم خیالبافی می کنم! :x
ساعتمو نگاه کردم،20 دقیقه گذشته بود! :o ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال زنگ دوم عربی داشتیم
معلم هنوز نیومده بود
دوستم به شکل فجیعی همه ی هیکلمو پر از جوهر خودکار کرد اعصبم از قبل خورد بود دیگه مخم دود کرد میخواستم از کلاس برم بیرون دست و بالمو بشورم X-( X-(
محکم لگد زدم درو باز کردم
معلم دقیقا پشت در بود :o :o
هر چی نگاهش کردم همین جور بود :o
بعد چند دقیقه گفت . خ خ خوب ااالان میخخور ت ت تو صورتم!!!
منم از خجالت اب شدم رفتم دستمو شستم
برگشتم اون هم همین جور رو صندلی نشسته بود :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز ، معلم ریاضیمون ابرو هاشو کوتاه کرده بود !!( یا زیرشو هم ورداشته بود !! ;)) :)) ) عینک کلفت داره ، زیاد معلوم نبود که زیرشو هم ورداشته با نه !! ... ولی ابرو هاش کلی بلند بودن (می اومدن رو چشاش !! :)) ) و کلی کوتاه شده بودن !! ... ;))
ایقدر بهش خندیدیم !! :)) همه هم بهش می گفتن خوش تیپ شدی !! B-)
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز معلم ادبیاتمون داشت در مورد خودباوری حرف میزد...
یکی از بچه ها حواسش نبود بعد یهو برگشت خیلی جدی به من گفت: خودباوری یا خودباروری!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز معلم فیزیکمون یهو
الکی الکی بلند داد زد:
درسته؟
من:چی درسته؟ :-/ :o :-/
معلم:صبر کن الان میگم....

یعنی من تا اخر زنگ از خنده مردم... :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با پروژکتور داشتیم فیلم می دیدیم.
معلم فیزیکمون گفتش:
ااااه!تصویرش چقد بالائه.
پا شد رفت پرده ی پروژکتور و کشید پایین تر،دید تصویر بازم همون جاست. :)) :)) :))با تعجب گفتشeeeeاین چرا نمیاد پایین.ما از خنده روده بر شده بودیم،اون بد بختم اونجا تلاش می کرد با پایین بالا کردن پرده جای تصویرو عوض کنه..... :)) :)) :)) :)) :))
اخر سر گفتم خانوم تلویزیون نیست که!!!!!!!!
اولش رفت تو فکر بعدش ضایع ضایع رفت نشست جاش.
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز درسمون تو دینی درباره ی حجاب و عفاف بود.
معلممون داشت درباره ی فواید چادر میگفت بنویسیم که رسید به بیشتر شدن موقعیت ازدواج(از فواید چادر پوشیدن! ;)))
بعد من یهو به دوست بغل دستیم خواستم بگم چادر خوب کجا میفروشن؟! ;)
بعدش کلاس یه دفه ساکت شد،صدای منم به همه از جمله معلممون رسید! ;D
کلاس منفجر شد! :)) :)) :))
منم :-[ :))
معلممونم ^-^
 
Back
بالا