خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش مسئول آزمایشگاهمون یکی از بچه ها رو صدا کرد که یه چیزی بهش بگه اونم بیاد سر کلاس به ما ابلاغ کنه...
خلاصه این بدبخته دو طبقه رو دوید اومد بالا هراسون گفت :
"بچه ها خانوم مردانی گفتن گو*ز به زنگ باشین که..."
میخواست بگه گوش به زنگ باشین ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

طـرف برگـشته میگـه " خـدا رحمــتش کــنه .."
من با تیریپ ِ عذادار ... : مرسـی همچـنین شــما ... :| :-<

بعدش فهمیدم تصحیحش کردک البته :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم داشتیم حرفای بس خصوصی میزدیم ! در واقع اون داش با من حرف میزد راجبه یه قضیه ای ! :-"
بعد گف : " حالا ریحانه نری به کسی بگیا ! "
- " نه بابا اختیار دارین ! "
بعد بینش دیدم مامانم اس داده : " گوشیتُ خاموش کن ! "
بعد رو به دوستم : " مامان منم حوصله داره ها ! لابد چون تو کتابخونه ایم گفته خاموش کن ! "
بعد یه رُب گوشیمُ خاموش کردم .
اومدم خونه .
: " ریحانه به من که زنگ زدی گوشیتُ خاموش نکرده بودی !! صداتون میومد !!!! "
وااااااااای ! یــــنـــــیـــــا ! همینجوری مونده بودم !!!! ;D ;)) :-\
 
پاسخ : سوتی‌ها

گوشیم کنار بابام بود اس ام اس اومد
بابام گوشیمو برداشت نوشته بود pishvas بابام خونده بود پرویز !!!!
واقعا نمیدونم چه طوری اینطوری خونده بود
بعد گفت:یاسمن خانوم میشه بگی آقا پرویز کیه؟؟ :-w :-w
من هر چی میگفتم پرویز کدوم خریه؟
میگفت همینی که بهت اس داده...
آقا به زور گوشی رو گرفتم بعد زدم زیر خنده
میگفت میخندی؟؟زود بگو کیه؟ :-w :-w
آقا ما اون شب فیلمی داشتیم :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار دوستم زنگ زده بود خونمون

نیمخواستم جوابشو بدم

به خواهرم گفتم بگه نیستم!

بعد خواهرم نه گذاشت نه برداشت رفت گفت هستش!

ما هم حالا مونده بودیم چی کار کنیم!

هی به خواهرون میگفتم بورو بگو الان نیست!

نیمرفت که نمیرفت!

5 دقیقه منتظر پشت تلفن بود!

خلاصه گفتم چی بگم الان!

رفتم گوشی رو برداشتم گفتم

آقا ببخشید حموم بودم الان اومدم با حوله سری دوییدم جوابتو بدم چی کار داشتی؟

یه دفعه دیدم یکی گفت: از کانون قلمچی مزاحمتون میشم شما دوست دارین که تو آزمونای ما شرکت کنین؟!

اصن من رو میگی داشتم خودم رو گاز گاز میکردم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سوتی دادم در حد المپیک!!!!!!!!!
تقصیر این سمپادیا هستش دیگه1!!!!!!!!! ;D
اون روز 2 ساعت که سمپادیا بودم کلن همه چی رو سمپاد میدیدم...
همین طور که به مانیتور !!!!!!! :)) ;Dنیگا میکردم به دوستم زنگ زدم!!
مامنش((الو بفرمایین
من((سلام ببخشید مهزاد خونه س؟!
مامانش(نه دخترم شما؟؟؟1
من((من سمپاد هستم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :)) ;D =)) =)) =)) =)) :)) ;D
مامانش(( بله؟؟؟؟!!
من(( :-[ :-[ :-[ :-[یعنی سوگندم!!!!!!!!!!!!!!!
مامنش((آهان تویی سوگند جان؟؟یه چیز ذیگه شنیدم!!!!
;D :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خالم میخواست بگه پ نه پ گفت نه پ نه!!!!!!!! =)) =))


یکی از فامیلامون میخواست بگه برگه ازمایشمو گرفتم دکترگفت همه چیت بالاست من برگه رو پارش کردم!
گفت دکتر گفت همه چیت پارس!!!!!!!!!!!! =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوران ابتدایی یه دوستی داشتیم شماره تلفنشون خیلی ساده بود بعد منم تقریبا زیاد بهش زنگ میزدم... ;D
یه روز صبح ساعت 7 بود میخواستم برم کلاس هیچکی نبود منو ببره...
در اوج خواب آلودگی تلفن رو برداشتم اشتباهی تلفن خونه اینا رو گرفتم...
گوشی رو که برداشتن منم همین جوری گفتم "سلا یه سرویس میخواستم به نام ...."
مامانشم فک کنم خواب بود بعد گفتش "سلام پگاه جان اشتباه گرفتی!!!!"
بعد منم کلی عذر خواهی و این حرفا
تا چند وقت زنگ که میزدم خونشون از مامانش خجالت میکشیدم!!!! ;D :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سوتی از یه آشناهام
بنده خدا رفته بود کلاس زبان
داشته از روی یه متنی میخونده رسیده به کلمه ی CIRCLE (دایره)
تلفظشو بلد نبوده بجای سیرکل گفته .................!!!!!!!!!!!1
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار یکی از بچه های مدرسه زنگ زد خونمون ...
من رفتم گوشیرو برداشتم ...
بعد از سلام احوالپرسی گفت : « منو شناختی؟»
منم که اصن حواسم نبود با اینکه طرفو نشناختم ولی گفتم : «آره»
بعد طرف گفت : «من کیَم؟»
منم که مونده بودم چی بگم گفتم :«شناختمت ولی خودت بگو کی هستی!!! ;D»

فکر کنم طرف به عقلم شک کرد!!! :-" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی دادم داغون!!!!(همین امشب!)

شوهر عمم برگشت بهم گفت ببخشین پشتم به شماست!

موندم چی بگم گفتم : سلامت باشید! :-"

دختر عموم تا نیم ساعت داشت بهم میخندید :)) =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو آموزشـگاه موسیقی بودم ؛ معلم پیانوئه هم حرف می زد ...داش می گف کـه مـن پیانورو پـیش فُلانی یاد گرفـتم و ایشــون از نوازنده های معروف ِ ایران هسـتن ُ ایـنا ....
مـن : بعله ... خدا رحــمتشون کــنه ... :-<
اون : زنده ـس ! :|
من : عه ؟ :|
اون : :|
مـن : :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

اوج شرمندگی!!!!!!!

یکی از همساده(!) ها زنگ زد خونه گفت ننه ات هست گفت نه ... شما یه نیم ساعت دیگه مزاحم بشید!
موندم چی بگم که درستش کنم که دیگه بای بای کرد
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان یه نفر سرطان داشت حالا من اومدم دلداریش بدم...
گفتم اشکال نداره بالاخره هرکسی یه جوری میمیره...قسمت مامان شما هم این بوده که اینجوری بمیرن... ;D
-نمردن که....
-خوب بالاخره....آخرش که چی..

خودم از این همه انرژی + موندم.. =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بهش میگم دوقلو هستن

میگه همسن همن؟؟؟

گفتم پ نه پ دوسه سالی باهم تفاوت سنی دارن =))
پ نه پ با سوتی مخلوط شد!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

به یکی خواستم بگم بریم اونجا که VIPه بشینیم
بجاش گفتم بریم اونجا که VPNه بشینیم
:))
 
  • لایک
امتیازات: N.M
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس میخواستم بگم اگه فلان کارو کنیم فلان چیز به دست میاد گفتم اگه فلان کارو کنیم فلان چیز به دنیا میاد
 
پاسخ : سوتی‌ها

نمیدونستم گوشی دوستم دست مامانشه دو سه تا فحش و تیکه باحال بش اس ام اس کردم که چرا خبریت نیست یه دفعه دیدم مامانش اس ام اس دادن:
فرحناز خانم شمایی؟؟؟
وا رفتم در اون لحظه!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس داشتیم سوال حل میکردیم...
قرار شد همه بحلن یکی داوطلب شه جوابو بگه!
معلمه گفت بچه ها لطفا یکی حل کنه بقیه داوطلب شن!!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما يه معلم آمادگي دفاعي داشتيم كه مي خواست جهت يابي درس بده؛برگشت گفت بچه ها اين طرف ماه به شكل كيو(q)اونطرف ماه به شكل پيو(p) :)) :)) :)) :))
بعد ديد همه مي خندن گفت بچه ها چي شده؟گفتم هيچي آقا ما يه معلمي داشتيم به pميگفت پيو
گفت:نگين ديگه غيبتش مي شه :))
گفتم نه آقا ما جلو روشم ميگيم!!!!!!!!!!
 
Back
بالا