خاطرات سوتی‌ها

پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از khashayarfn :
این دبیر کامپ ما خیلی پرته به felash میگه felesh جلو چشمش حرفه خودشو تقلید میکنیم بعد که میفهمه سوتی داده 3شو میگیره میگه به قوله فلانی ...! =)) =)) =)) =)) =))
:D
کیه معلمتون؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام میگه اون تو کما نیست که همه جاش سالمه فقط مغزش فرمان نمیده
می گم بابایی اونوقت که میمیره
میگه نه منظورم اینه که مثلا قلب و کلیش کار نمی کنه
میگم بابا کجایی قلب کار نکنه که بازم آدم می میره
حالت بابا: :-w ~X( L-: ^#^ X_X از دست من
حالت من: P:> :P :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

واااااای...این معلم عربی ما رسما استاد هر چی سوتیه تو دنیاس! :D

اون روز داره قوانین مربوط به اب و اخ و این چرت و پرتا رو میگه.. :-&

یکی از بچه ها: میشه لطفا یه مثال بزنین؟! :-/ [-o<

بله...حتما...رایت آبائک(پدرانت را دیدم!)

=)) =))

دیگه کلاسمون منفجر شده بود! :D

معلمه به این حالات در اومده بود: X_X ^#^ :-" :-[

دیگه اصن نمیشد کلاسو جمع کرد! :D

:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس شیمی معلممون گفت سوختن پروپان چی میده ؟ من : شعله و حرارت :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه مادر جونیم بودیم
داداشم از در اومد رو کرد به من گفت اااااااا همه در و دافا دم درن :D
بعد مامان جونیم گفت : همه الو آف ها دم در چیکار میکنن؟؟؟ :))
:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار سر کلاس دینی داشتیم درباره نجاست و این چیزا حرف میزدیم که یهو من داشتم سریع سریع حرف میزدم که به جای خون کافر گفتم ک** کافر :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار منو دوستم یه جایی بودیم.من داشتم یه چیزی رو یادداشت می کردم به این صورت:
پس چون .........
حالا هنوز بقیه شو ننوشتم یهو این دوست ما داد می زنه به این حالت: :))چی نوشتی تو؟؟؟؟؟ پَـــــــس ِ ***!!!!!!
من: : :|o :O :-[ ^#^ X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز می خواستم به یکی بگم تو چرا نقش نخود آشو بازی می کنی؟ گفتم"تو چرا نقش نخود معرکه رو بازی می کنی."(نخود آش+خر مگس معرکه) ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن وخ پیشا داشتم تو خونه درمورد فروید بحث میکردم :D
بعد دعوا شده بود و اینا :D بعد کلمه «فروید» رو با «پراید» قاطی کردم، گفتم «پروید»...!

اینم الان یادم افتاد...! راهنمایی که بودیم دو تا معلم جغرافی داشتیم، خیلی شکل هم بودن
بعد اسم جفتشونم معصومه بود، ولی فامیلیاشون فرق داشت، بعد یه بار یکی از بچه ها به یکیشون گفت شما با خانوم فلانی خواهر نیستین؟ :))

اینم سوتی نیست خیلی ولی جالبه...
یکی از بچه ها امروز سر زنگ حسابان میخواست درمورد prison break (املا؟) حرف بزنه،
بعد گفت: «پِریزون...» معلممون گفت این الان به لهجه لری بود؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز یکی گف "فیلم هیولای کارخونه شکلات ها"
بعد فهمیدیم این ترکیبی از دو فیلم"کارخونه شکلات سازی"و "شرکت هیولاها" بوده=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

-مليكا با من با خشانت رفتار نكن! :| :(

-خشونت منظورته؟! :))

-اه باز من ميديدم قيافش يه جوريه نميفهميدم درستش چيه! #-o
آقا مگه نميگيم نجابت؛نجيب!خشانت...

- خشين!؟ :))

-!!!م3 اينكه نميگيم :-s X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم زیستمون میگه که بچه ها هدف من از دادن سوالات امتحانی سخت این نیست که شما رو ازار بدم ...
بعد یکی از بچه ها برگشت بلند گفت:پس خانوم مرض داریـــــــن؟؟؟؟!!!!!! :-w
:)) :)) :))[size=8pt]اصلا کلاس منفجر شد....
[/size]
 
پاسخ : سوتی‌ها

صبح زنگ زدم تاکسی بعد میخواستم تشکر کنم مونده بودم بگم میسی یا ممنونم...
گفتم:"مِیمونم..." :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم عربيمون به يكى از بچه ها گفت هر وقت گريت گرفت بگو مام يه دهن گريه كنيم!
آخه مگه با دهن گريه ميكنن؟!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز یکی از بچه ها میخواست سر ِ کلاس مسخره بازی در بیاره، بعد خیلی با صدای جدی و اینا،
میخواست بگه: باید خاطر نشان کنم...
گفت:باید خاطرفشان کنم
:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ایشون عکس پشت جلد جزوه شیمی هستن که 5 تومن به ما انداختن.....چیزه.....ببخشید فروختن


zr264idqqph3vpp4q1g.jpg



همونطور که میبینین E-Book هستش =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با یکی از بچه ها تو وسط حیاط داشتیم یه چیزی بلوتوث میکردیم ناظم عین f16روسرمون ظاهر شد ولی متوجه گوشیا نشد ما گذاشتیم تو جیبمون
اما ناظم به دوستم گفت او آشغاله زیر پاتو بردار دوستم که خم شد گوشیش از جیبش افتاد بیچاره
هه هه هه هه هه هه
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مامانمینا خونه نبودن بعد من و بابام بودیم فقط...بعد مهمون اومد واسمون منم کلا با اینا رودروایسیو اینا :D
بعد رفتم چایی درست کردم... تو راه عطسم گرفت... حالا من، وسط راه...جلو چشم مهمونا... نه میشد برگردم نه میشد جلو برم... که عطسه ی عزیز دقیقا روی سینی چای فرود اومد :D :-" اصلا نمیخوام بگم چه حسی بهم دست داد... :| :D



دیروز بابام داشت میرفت بیرون. گفتم کجا میری؟ گفت استخر با دوستام. گفتم ئه منم میام. :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار تو شلوغی یکی از بچه ها گفت نوکر خر باباتم

بعد یکی دیگه از بچه ها گفت بابام خودش خرته :D


یه بار دیگه میخواستم زنگ بزنم آژانس زنگ زدم خونه ی داییم بیدارشون کردم ;;)

ولی به هدفم رسیدم و داییم اومد دنبالم رسوندم مدرسه :-"
 
Back
بالا